خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

انگیزۀ این سفر

انگیزۀ این سفر

کار دعوت و ابلاغ رسالت به پایان رسیده بود، و جامعه‌ای نوین بر پایۀ اثبات اُلوهیت خدای یکتای بی‌همتا و نفی اُلوهیت دیگر خدایان تأسیس شده بود، و مبانی نبوت حضرت ختمی مرتبت و رسالت خاتم‌النبیین استوار گردیده بود، و گویی هاتفی از درون قلب رسول خدا جایشان را ندا درمی‌داد و یادآوری میکرد که دوران اقامت آنحضرت در عالَم دنیا نزدیک است به پایان برسد، چنانکه وقتی معاذ را – در سال دهم هجرت- می‌خواستند به یمن اعزام کنند، ضمن سخنانشان به وی گفتند:

«یَا مُعَاذُ إِنَّكَ عَسَى أَنْ لاَ تَلْقَانِى بَعْدَ عَامِى هَذَا أَوْ لَعَلَّكَ أَنْ تَمُرَّ بِمَسْجِدِى هَذَا أَوْ قَبْرِى». «ای معاذ، تو چه بسا پس از امسال دیگر مرا ملاقات نکنی، و شاید وقتی از اینجا بگذری آرامگاه مرا در کنار مسجدم بیابی!؟».

و معاذ از سوزِ دل در غم فراق رسول خدا جگریست.

خداوند چنین خواسته بود که ثمرات دعوتی را که آنحضرت بیست و اندی سال در راه بارور کردن نهال آن رنج‌های گوناگون را بر خویشتن هموار گردانیده بودند، به رسول‌گرامی خویش نشان بدهد. نبی‌اکرم جدر اطراف مکه با افراد و نمایندگان قبایل مختلف عرب نشست و برخاست داشته باشند، و آنان از آنحضرت احکام دین و معارف اسلام را فراگیرند، و از آنان گواهی بگیرد که نسبت به ادای امانت الهی کوتاهی نکرده، و رسالت خداوند را تبلیغ فرموده، و از مراتب خیرخواهی نسبت به امت خویش فروگذار نکرده است.

پیامبر بزرگ اسلام اعلام کردند که قصد ادای این حجّ پربرکت و پرآوازه را دارند. جمعیت انبوهی وارد مدینه شدند، و همگی آنان خواستار آن بودند که در این سفر حج به رسول خدا جاقتدا کنند [۷۲۴]. روز شنبه، پنج روز مانده به پایان ماه ذیقعده، نبی‌اکرم جآمادۀ سفر شدند [۷۲۵]. گیسوانشان را شانه کردند و روغن زدند و پیراهن پوشیدند و عبا بر دوش گرفتند، و شتر قربانی خودشان را قلاده به گردن بستند، و بعدازظهر آن روز به راه افتادند. پیش از نماز عصر به ذوالحُلَیفه رسیدند، و نماز عصر را دو رکعت گزاردند، و در آنجا ماندند تا شب به صبح رسید. صبح روز بعد، به اصحابشان فرمودند:

«أَتَانِى اللَّیْلَةَ آتٍ مِنْ رَبِّى فَقَالَ صَلِّ فِى هَذَا الْوَادِى الْمُبَارَكِ وَقُلْ عُمْرَةٌ فِى حَجَّةٍ» [۷۲۶]. «دوش پیکی از جانب خدای من نزد من آمد و گفت: دراین وادی پربرکت نماز بگزار و نیت کن که یک عمره و یک حج را باهم برگزار کنی!».

حضرت رسول‌اکرم جپیش از آنکه نمازظهر را بگزارند. برای احرام بستن غسل کردند. آنگاه، عایشه با دستان خویش با ذَریره و دیگر عطریاتی که مُشک نیز در آن بود، سر و بدن آنحضرت را خوشبوی گردانید، به اندازه‌ای که عطریات لابلای گیسوان آنحضرت و محاسن ایشان برق می‌زد، و بدون آنکه سر و صورتشان را بشویند، آن عطریات را به حال خود واگذاشتند و پیراهن بر تن پوشیدند، و رِدا بر دوش گرفتند، و آنگاه نماز ظهر را دو رکعت گزاردند، و سپس در همان مکانی که نماز گزارده بودند احرام حجّ و عُمره بستند، و حج و عمره را باهم نیت کردند و تلبیه را آغاز کردند. آنگاه از آن مکان خارج شدند و بر ناقۀ قَصواء سوار شدند، در حالیکه همچنان تلبیه سر می‌دادند، و هنگامی که به بیابان رسیدند، هنوز تلبیه می‌گفتند.

پیامبراکرم جمسیر خودشان را ادامه دادند تا به نزدیکی مکه رسیدند، در ذی‌طُوی شب را ماندند. آنگاه بامداد روز یکشنبه چهار روز گذشته از آغاز ذیحجۀ سال دهم هجرت نماز صبح را گزاردند و غسل کردند و وارد شهر مکه شدند. جمعاً هشت روز سفرشان به طول انجامیده بود که مدت زمان متوسطی برای طی این مسیر است. وقتی وارد مسجدالحرام شدند، خانۀ کعبه را طواف کردند. آنگاه سعی صفا و مروه به جای آوردند، اما از احرام خارج نشدند، چون حجّ ایشان حجّ قران بود و قربانی خودشان را از آغاز عمره به همراه آورده بودند. آنحضرت پس از ادای مناسک در بالا دست مکه در منطقۀ حَجون فرود آمدند و در آنجا اقامت کردند، و جز برای طواف حج، دیگر به طواف خانۀ کعبه نیامدند.

رسول خدا جبه همراهانشان که قربانی به همراه نیاورده بودند دستور دادند که اِحرامشان را اِحرام عُمره درنظر بگیرند، و خانۀ کعبه را طواف کنند و سعی صفا و مروه را به جای آورند، آنگاه کاملاً از احرام خارج شوند. همراهان رسول خدا جدچار تردید شدند. آنحضرت فرمودند:

«لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِى مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَیْتُ وَلَوْلاَ أَنَّ مَعِىَ الْهَدْىَ لأَحْلَلْتُ»«اگر این ترتیبی را که پیش آمد از پیش می‌دانستم قربانی با خود نمی‌آوردم، و اگر نبود اینکه قربانی به هم. راه آورده‌ام، از اِحرام درمی‌آمدم!».

بنابراین، کسانی که قربانی با خود نیاورده بودند از اِحرام درآمدند و سخن آنحضرت را شنیدند و از ایشان اطاعت کردند.

روز هشتم ذیحجه- که روز تَرویه نام دارد- آهنگ منی کردند، و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح روز بعد را- جمعا پنج نماز- در بیابان منی گزاردند. آنگاه قدری درنگ کردند تا خورشید طلوع کرد. از آنجا تا سوی بیابان عرفات به راه افتادند. در عرفات، مشاهده کردند که قبّه‌ای برای ایشان در نَمِره برپا کرده‌اند. در آن قبّه منزل کردند، وقتی آفتاب از نیمروز گذشت، دستور دادند ناقۀ قَصواء را برای ایشان آماده کردند، و بر آن سوار شدند و به میانۀ بیابان عرفات آمدند، و در حالی که یکصد و بیست و چهار هزار یا یکصد و چهل و چهار هزار تن از مسلمانان در اطراف آن حضرت گرد آمده بودند، درمیان مردم برای ایراد خطابه ایستادند، و این خطبۀ جامع را اِلقا کردند:

«أیها الناس، اسمعوا قولی، فإنی لا أدری، لعلی لا ألقاكم بعد عامی هذا بهذا الموقف أبداً» [۷۲۷]. «هان، ای مردمان، سخن مرا بشنوید، که من نمی‌دانم، شاید دیگر سال‌های آینده شما را در این موقف نبینم!؟».

«إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ حَرَامٌ عَلَیْكُمْ كَحُرْمَةِ یَوْمِكُمْ هَذَا فِى شَهْرِكُمْ هَذَا فِى بَلَدِكُمْ هَذَا». «حریم خون‌های شما و اموال شما محترم است، و باید حُرمت آن‌ها را نگاه دارید، همانند حُرمت امروز، در این ماه، و در این شهر شما!».

«أَلاَ وَإِنَّ كُلَّ شَىْءٍ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ تَحْتَ قَدَمَىَّ، وَدِمَاءُ الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ وَأَوَّلُ دَمٍ أَضَعُهُ دَمُ لِرَبِیعَةَ بْنِ الْحَارِثِ، وَرِبَا الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ وَأَوَّلُ رَبًا أَضَعُهُ رَبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِب، فَإِنَّهُ مَوْضُوعٌ كُلُّهُ». «هشدار، که هر آنچه مربوط به جاهلیت است بی‌اعتبار است و زیر پاهای من جای دارد. خون‌های ریخته شده در جاهلیت فرو نهاده است و غیرقابل قصاص و خونخواهی، و نخستین خونی که از ما ریخته شده و آن را قصاص نخواهیم کرد، خون ابن‌ربیعه پسر حارث است، هم‌چنین، رِبای دوران جاهلیت از اعتبار ساقط است، و نخستین ربایی که آن رااز موارد ربای خودمان از درجه اعتبار ساقط می‌گردانم، ربای عباس بن عبدالمطلب است که تماماً بی‌اعتبار است...!».

«فَاتَّقُوا اللَّهَ فِى النِّسَاءِ فَإِنَّكُمْ أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ، وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِكَلِمَةِ اللَّهِ، وَلَكُمْ عَلَیْهِنَّ أَنْ لاَ یُوطِئْنَ فُرُشَكُمْ أَحَدًا تَكْرَهُونَهُ، فَإِنْ فَعَلْنَ ذَلِكَ فَاضْرِبُوهُنَّ ضَرْبًا غَیْرَ مُبَرِّحٍ، وَلَهُنَّ عَلَیْكُمْ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ». «حال که چنین است، خدای را درنظر بگیرید در ارتباط با زنان، که شما آنان را با امانت خدا برگرفته‌اید، و رابطه ویژه با انان را با حکم خدا برای خودتان حلال کرده‌اید! این حق شما بر گردن آنان است که هرگز کسی را که شما خوش ندارید، به خانه و زندگی شما راه ندهند، اگر چنین کاری کردند، می‌توانید آنان را بزنید، البته به نوعی که آنان را آسیب نرساند! حق آنان نیز بر گردن شما آنست، که در حدّ متعارف خوراک و پوشاک آنان را تأمین کنید».

«وَقَدْ تَرَكْتُ فِیكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ كِتَابَ اللَّهِ» [۷۲۸]. «باری، من درمیان شما یادگاری برجای نهاده‌ام که پس از آن گمراه نشوید، اگر به آن تمسّک پیدا کنید، کتاب خدا!».

«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی، وَلا أُمَّةَ بَعْدَكُمْ أَلا فَاعْبُدوا رَبُّكُمْ، وَصَلُّوا خَمْسَكُمْ، وَصُومُوا شَهْرَكُمْ، وَأَدُّوا زَكَاةَ أَمْوَالَكُمْ طَیْبَةً بِهَا أَنْفُسَكُمْ، وَأَطِیعُوا وُلاةَ أَمْرِكُمْ، تَدْخُلُوا جَنَّةَ رَبِّكُمْ» [۷۲۹]. «هان، ای مردمان! پس از من پیامبری دیگر نخواهد بود، و پس از شما امتی دیگر نخواهد بود. هشدار، که خدایتان را پرستش کنید، و پنج نمازتان را بگزارید، و یک ماه روزه‌تان را بگیرید، و زکات اموالتان را با میل و رغبت ادا کنید، و خانه خدایتان را حج بگزارید، و زمامدارانتان را فرمان ببرید، تا به بهشت خدایتان وارد شوید!».

«وَأَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّى فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ؟». «باری، از شما راجع به من خواهند پرسید، شما چه خواهید گفت؟».

مردم جواب دادند: شهادت می‌دهیم که شما تبلیغ دین و ادای رسالت و خیرخواهی نسبت به ما را به نحو احسن انجام داده‌اید!؟.

آنگاه با انگشت سبّابۀ خویش در حالیکه به سمت آسمان اشاره می‌کردند، توجه مردم را به خویشتن جلب کردند و سه مرتبه گفتند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ»«بار خدایا، شاهد باش»! [۷۳۰].

در بیابان عرفات، آن کسی که سخنان رسول خدا جرا با صدای بلند به مردم می‌رساند، ربیعه بن اُمیه بن خلف بود [۷۳۱].

پس از فراغت نبی‌اکرم جاز ایراد خطبه در بیابان عرفات درمیان انبوه مسلمانان، این آیۀ شریفه بر آنحضرت نازل گردید:

﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائده: ۳].

«امروز دینتان را برایتان کامل گردانیدم، و نعتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب کردم!».

وقتی این آیه نازل شد، عمر گریست. نبی‌اکرم جبه او گفتند: «مَا یُبْكِیكَ ؟» چرا می‌گریی؟! گفت: سبب گریۀ من آنست که تاکنون همواره دینمان رو به ازدیاد بود، اما، اینک که کامل شد، هرگز هیچ چیز کامل نگردد مگر آنکه رو به نقصان گذارد! فرمودند: «صَدَقْتَ» راست می‌گویی! [۷۳۲].

پس از اتمام خطبه، بلال اذان گفت و سپس اقامه گفت، و رسول خدا جنماز ظهر را با آن جماعت انبوه گزاردند. بلافاصله، بلال اقامۀ نماز عصر را گفت و آنحضرت نماز عصر را گزاردند و بین دو نماز نافله نخواندند. آنگاه سواره بسوی موقف آمدند، و شکم ناقۀ قصوای را به صخره‌های دامنۀ جبل‌الرحمه چسبانیدند، و حیوانات قربانی را پیش روی خویش قرار دادند، و روی به قبله کردند، و همچنان سراپا ایستادند تا وقتیکه خورشید غروب کرد، و زردی آفتاب تا حدودی از میان رفت و قرص خورشید پنهان شد.

پیامبراکرم جاُسامه را پشت سرشان سوار کردند، و شتابان تاختند تا به مُزدلفه رسیدند. در آنجا نمازهای مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه گزاردند و در فاصلۀ دو نماز به ذکر و تسبیح نپرداختند. آنگاه استراحت کردند تا وقتیکه سپیده دم طالع شد، نماز صبح را، هنگامی که هوا بخوبی روشن شد، با یک اذان و یک اقامه گزاردند، آنگاه، بر ناقۀ قَصواء سوار شدند و به مشعرالحرام رفتند، و رو به قبله ایستادند، و دعا کردندو تسبیح و تکبیر و تهلیل سر دادند، و همچنان سرپا بودند تا اینکه روز کاملاً برآمد.

آنگاه، از مُزدلفه پیش از آنکه خورشید طالع شود بسوی منی شتافتند، و فضل بن‌عباس را پشت سرشان سوار کردند، و رفتند تا به بَطن مُحسِّر رسیدند. اندکی دیگر تاختند، آنگاه راه میانه‌ای را که به جمرۀ کُبری منتهی می‌گردید در پیش گرفتند، تا به جمرۀ کبری که در کنار آن در آن زمان درختی که بود، و آن را جمرۀ عقبه و جمرۀ اُولی نیز می‌نامیده‌اند، رسیدند. آنحضرت جمرۀ عقبه را با هفت سنگریزه رمی کردند، و با پرتاب هر سنگریزه الله‌اکبر می‌گفتند. سنگریزه‌ها نه خیلی ریز و نه خیلی درشت بودند، و آنحضرت آن سنگریزه‌ها را از همان وادی جمع کرده بودند.

آنگاه به قربانگاه رفتند و با دست خودشان ۶۳ شتر نَحر کردند، و مابقی قربانی‌ها را که ۳۷ رأس بودند- جمعاً یکصد قربانی- به علی دادند و او آن‌ها را ذبح کرد. رسول خدا جنیز علی را در قربانی خودشان شریک گردانیدند، سپس دستور فرمودند از گوشت هریک از شتران قربانی یک قطعه جدا کنند، و در دیگی بیافکنند، و از گوشت آن قربانی‌ها خوردند، و آبگوشت آن را نیز تناول کردند.

آنگاه رسول خدا جبر ناقۀ خویش سوار شدند و بسوی خانۀ کعبه سرازیر شدند، و نماز ظهر را در مکه گزاردند، و سپس به سراغ فرزندان مطلّب رفتند که بر سر چاه زمزم ایستاده بودند و حاجیان را آب می‌دادند، و به آنان گفتند:

«انْزِعُوا بَنِى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَوْلاَ أَنْ یَغْلِبَكُمُ النَّاسُ عَلَى سِقَایَتِكُمْ لَنَزَعْتُ مَعَكُمْ».

«به آب کشیدن از زمزمه ادامه بدهید ای فرزندان مطلّب، که اگر نبود خوف اینکه مردم عملا سِمَت سقایت را از دست شما بازبگیرند، من نیز همراه شما از زمزم آب می‌کشیدم!».

فرزندان مطلّب دلوی به دست آنحضرت دادند، و آنحضرت از آن زمزم نوشیدند [۷۳۳].

در روز عید قربان، «یوم النَّحر» دهم ذیحجّه، نیز نبی‌اکرم جهنگامی که آفتاب پهن شده بود، در حالیکه بر استری خاکستری رنگ سوار بودند، و علی صدای آنحضرت را با تکرار سخنانشان به مردم می‌رسانید، و مردم بعضی ایستاده و بعضی نشسته بودند [۷۳۴]، به ایراد خطبه پرداختند، و در این خطبه برخی از سخنان خطبۀ روز پیش را تکرار کردند، چنانکه بخاری و مُسلم از ابوبکره روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر اکرم جدر روز عید قربان برای ما خطبه خواندند، و گفتند:

«إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ثَلاَثَةٌ ذُو الْقَعْدَةِ وَذُو الْحِجَّةِ وَالْمُحَرَّمُ وَرَجَبٌ مُضَرَ الَّذِى بَیْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ». «گردونه زمان همواره با همان وضعیتی که در روز آغاز آفرینش آسمان‌ها و زمین داشته است گردنده است. سال دوازده ماه دارد که چهار ماه آن ماه‌های حرام‌اند: ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب مُضَر که میان جمادی و شعبان قرار دارد».

بعد، فرمودند: «أَىُّ شَهْرٍ هَذَا؟» اکنون کدام ماه است؟ گفتم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این ماه را با نام دیگری بنامند. گفتند: «أَلَیْسَ ذُو الْحِجَّةِ؟»مگر ذیحجّه نیست؟ گفتیم: چرا! گفتند: «أَىُّ بَلَدٍ هَذَا؟»اینجا کدام شهر است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این شهر را با نام دیگری بنامند. گفتند: «أَلَیْسَ الْبَلْدَةَ مَكَّة؟»مگر این شهر مکه نیست؟! گفتیم: چرا! گفتند: «فَأَىُّ یَوْمٍ هَذَا؟»امروز چه روزی است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این روز را با نام دیگری بنامند. گفتند: «أَلَیْسَ یَوْمَ النَّحْرِ؟» مگر روز نَحر نیست؟! گفتیم: چرا؟ گفتند:

«فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ حَرَامٌ عَلَیْكُمْ كَحُرْمَةِ یَوْمِكُمْ هَذَا فِى بَلَدِكُمْ هَذَا فِى شَهْرِكُمْ هَذَا». «اینک، خون‌های شما و اموال شما و آبروهای شما محترم است و حریم حرمتش را باید همچون حرمت امروز در این شهر و در این ماه رعایت کنید!».

«وَسَتَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ فَیَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ فَلاَ تَرْجِعُوا بَعْدِى ضُلاَّلاً یَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ». «باری، خدایتان را ملاقات خواهید کرد، و او راجع به اعمال شما از شما پرس و جو خواهد کرد، بنابراین، پس از من به قهقرا نروید و گمراه نشوید و گردن یکدیگر را نزنید!».

«أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ ؟».«به هوش باشید، آیا پیام خدا را به شما رسانیدم؟».

مردم گفتند: آری. رسول خدا جگفتند:

«اللهم اشهد! فلیبلغ الشاهد الغائب، فرب مبلغ أوعى من سامع» [۷۳۵]. «بارخدایا، شاهد باش! این پیام مرا حاضرین به غایبین برسانند، چه بسا کسی که با واسطه پیام را دریافت می‌کند فراگیرنده‌تر از آن کسی باشد که بی‌واسطه می‌شنود!».

به روایت دیگر، ضمن این خطبه فرمودند:

«ألا لاتجنی جان إلا على نفسه، ألا لا یجنی والد على ولده ولا مولود على والده! ألا إن الشیطان قد یئس أن یعبد فی بلدكم هذا أبداً، ولكن ستكون له طاعة فیما تحتقرون من أعمالكم فسیرضی به» [۷۳۶]. «هشدار که هرکس هر جنایتی بکند جز بر خویشتن نکرده است! هشدار که دیگر هیچ پدری بر فرزندش جنایت نمی‌کند، و دیگر هیچ فرزندی بر پدرش جنایت نمی‌کند! هشدار که شیطان برای همیشه ناامید شده است از اینکه در این شهر شما او را بپرستند، اما، همچنان در ضمن اعمالی که آن‌ها را کوچک می‌شمرید از شیطان فرمانبرداری می‌کنید، و او به همین مقدار راضی می‌شود!».

پیامبراکرم جایام تشریق را در مِنی ماندند، و به ادای مناسک و تعلیم احکام شریعت، و ذکر خدا، و برقراری سنت‌های قربانی مطابق آیین ابراهیم، و زدودن آثار و نشانه‌های شرک پرداختند.

حضرت رسول‌اکرم جدر بعضی از ایام تشریق نیز خطابه ایراد فرموده‌‌اند، چنانکه ابوداود به سند حسن از سرّاء بنت نَبَهان روایت کرده است که گفت: رسول خدا جدر یوم الرؤس (روز یازدهم) برای ما خطبه‌ای ایراد کردند، آنگاه فرمودند: «أَلَیْسَ هَذَا أَوْسَطَ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ؟»مگر امروز روز میانی ایام تشریق نیست؟! [۷۳۷]خطبۀ پیامبراکرم جدر این روز همانند خطبۀ ایشان در روز عید قربان بوده، و ایراد این خطبه پس از نزول سورۀ نصر بوده است.

در یوم‌النحر دوم، روز سیزدهم ذیحجّه- نبی‌اکرم جاز مِنی کوچ کردندو در خیف بنی‌کنانه در وادی اَبطَح منزل کردند، و بقیۀ آن روز و آن شب را در آنجا اقامت کردند، و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در آنجا گزاردند. آنگاه اندکی خوابیدند، و سپس بر مرکب خویش سوار، و بسوی خانۀ خدا رهسپار شدند و طواف وداع را انجام دادند، و به مردم نیز دستور دادند طواف وداع به جای بیاورند.

پیامبر بزرگ اسلام، همین که از ادای مناسک حج فراغت یافتند، به سرعت بسوی مدینۀ منوّره رکاب کشیدند، نه برای آنکه در آنجا قدری از رنج سفر بیاسایند، بلکه به سوی مدینه می‌شتافتند تا بار دیگر مبارزه و کار و کوشش را برای خدا و در راه خدا از سر بگیرند [۷۳۸].

[۷۲۴] صحیح مسلم، به روایت از جابر، «باب حجة النبی» ج ۱، ص ۳۹۴. [۷۲۵] برای تحقیق این مطلب، نکـ: فتح الباری، ج ۸، ص ۱۰۴. [۷۲۶] صحیح البخاری، به روایت از عمر، ج ۱، ص ۲۰۷. [۷۲۷] سیرة ابن‌هشام، ج ۲، ص ۶۰۳. [۷۲۸] صحیح مسلم، «باب حجة النبی»، ج ۱، ص ۳۹۷. [۷۲۹] معدن الاعمال، ح ۱۱۰۸-۱۱۰۹ به روایت از ابن جریر و ابن عساکر. [۷۳۰] صحیح مسلم، ج ۱، ص ۳۹۷. [۷۳۱] سیرة ابن‌هشام، ج ۲، ص ۶۰۵. [۷۳۲] تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵؛ الدُّرّالمنثور، ج ۲، ص ۴۵۶؛ به روایت از ابی شیبة و ابن جریر. [۷۳۳] صحیح مسلم، «باب حجة النبی»، ج ۱، ص ۳۹۷-۴۰۰، به روایت ازجابر. [۷۳۴] سنن ابی داود، «باب ای وقت یخطب یوم النحر»، ج ۱، ص ۲۷۰. [۷۳۵] صحیح البخاری، «باب الخطبة ایام منی»، ج ۱، ص ۲۳۴ و جاهای دیگر. [۷۳۶] این حدیث را ترمذی (ج ۲، ص ۳۸، ۱۳۵) و ابن‌ماجه در کتاب الحج آورده‌‌اند. نکـ: مشکاةالمصابیح، ج ۱، ص ۲۳۴. [۷۳۷] سنن ابن داود، «باب ای یوم یخطب بمنی»، ج ۱، ص ۲۶۹. [۷۳۸] برای تفاصیل این حج پیامبر، نکـ: صحیح البخاری، کتاب المناسک، ج ۱، نیز ج ۲، ص ۶۳۱؛ صحیح مسلم، «باب حجة النبی»؛ فتح الباری، ج ۳، شرح کتاب المناسک، ج ۸، ص ۱۰۳-۱۱۰؛ سیرةابن‌هشام، ج ۲، ص ۶۰۱-۶۰۵؛ زادالمعاد، ج ۱، ص ۱۹۶، ۲۱۸-۲۴۰.