هیأت اعزامی قریش نزد ابوطالب
ابن اسحاق گوید: عدهای از رجال و اشراف قریش- به نمایندگی از دیگر قریشیان- نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ای ابوطالب، پسر برادر شما خدایان ما را دشنام میدهد، از دین ما عیبجویی میکند، افکار ما را نابخردانه به حساب میآورد، و پدران و نیاکان ما راه گمراه میخواند! دست وی را از ما باز دارید، یا اینکه از سر راه ما و او کنار بروید، شما هم خودتان مانند ما با او مخالف هستید، ما میتوانیم شر او را از سر شما کوتاه کنیم! ابوطالب به نرمی با آنان سخن گفت، و پاسخ زیبایی به گفتههای آنان داد. سران قریش برگشتند، پیامبراکرم جنیز همچنان به کار خویش ادامه داد، دین خدا را ترویج میفرمود و همگان را به سوی اسلام فرا میخواند [۱۶۹]. اما، قریشیان وقتی میدیدند که آن حضرت سخت به کار خود مشغولاند، و از دعوت الیالله لحظهای فروگذار نمیکنند، نتوانستند زیاد تاب بیاورند. همۀ فکر و ذکرشان فعالیتهای حضرت محمد جو توطئه برای مقابله با ایشان بود، تا آنکه تصمیم گرفتند با شیوههای سرسختانهتر و خشنتر از پیش، به نزد ابوطالب بروند.
[۱۶۹] سیرة ابنهشام، ج ۱، ص ۲۶۵.