ورود نمایندگان هوازن
پس از توزیع غنایم جنگ حُنین، هیئت نمایندگان هوازن که همه اسلام آورده بودند، وارد شدند. آنان چهارده نفر بودند که زُهیربن صُرَد در رأس آنان، و ابو بُرقان- عموی رضاعی رسول خدا ج- درمیان آنان بود. همگی اسلام آوردند و بیعت کردند و گفتند: ای رسول خدا جدر جمع کسانی که شما به اسارت گرفتهاید مادران و خواهران و عمّهها و خالهها هستند که مایۀ سرشکستگی قوم و قبیلۀ آناناند!؟.
فانك الـمرء نرجوه وننتظر
فامنن علینا رسول الله فی کرم
اذ فوك تملؤها من محضها الدرر
امنن علی نسوة قد کنت ترضعها
«پس بیایید ای رسول خدا، و بر ما منت بگذارید، و بر ما کرامت بفرمایید، که شما شخصی هستید که ما به او امید داریم، و چشم انتظار لطف و مرحمت وی هستیم،
بر زنانی که از آنان شیر خوردهاید منت بگذاریدا، که اگر چنین حکمی صادر فرمایید، دهان شما پر از مروارید تر خواهد شد!؟».
این اشعار تا چند بیت دیگر ادامه داشت:
رسول خدا جفرمودند:
«إِنَّ مَعِی مَنْ تَرَوْنَ وَأَحَبُّ الْحَدِیثِ إِلَیَّ أَصْدَقُهُ». «اینان که میبینید نیز با مناند، و نیکوترین سخنان نزد من راستترین آنها است!».
اینک بگویید فرزندان و زنانتان نزد شما محبوبتر است یا داراییهایتان؟ گفتند: تاکنون، ناموس و حَسَب و نَسَب خودمان را با هیچ چیز عوض نکردهایم!؟ پیامبراکرم جفرمودند: وقتی نماز ظهر را گزاردم، بپاخیزید و بگویید: ما رسول خدا جرا نزد مسلمانان و مسلمانان را نزد رسول خدا جشفیع میگردانیم که اسیران ما را به ما بازگردانند!؟
زمانی که رسول خدا جنماز ظهر آن روز را اقامه فرمودند، نمایندگان هوازن به پاخاستند و همان سخنان را که آنحضرت تعلیمشان داده بودند گفتند. حضرت رسولاکرم جفرمودند: مواردی که از آن من یا فرزندان عبدالمطلب باشد از هماینک از آن شما باشد، از مردم نیز درخواست خواهم کرد!؟ مهاجر و انصار گفتند: ما نیز هرچه داریم از آنِ رسول خدا جاست! اَقرع بن حابس گفت: اما، من و بنی تمیم، نه! عُیینه بن حِصین نیز گفت: اما، من و بنیفزاره، نه! عباس بن مِرداس نیز گفت: اما من و بنیسُلَیم، نه! بنی سلیم گفتند: هر آنچه را که رسول خدا جبه ما دادهاند به ایشان بازمیگردانیم! عباس بن مِرداس گفت: شما مرا کوچک کردید!؟
حضرت رسولاکرم جفرمودند: این جماعت اسلام آورده و نزد من آمدهاند. پیش از این هم در مورد اسیران ایشان بسیار درنگ کردم. اینک نیز آنان را مخیر گردانیدم و ایشان حاضر نشدند در برابر فرزندان وزنانشان جایگزینی دریافت کنند. حال، هر آنکس که نزد وی از اسیران این جماعت هستند و از صمیم قلب حاضر است بازگرداند، بازگرداند، و هر آنکس که دوستدارد حقش را نگاه دارد، باز هم به ایشان بازگرداند، از نخستین غنیمتی که خداوند نصیب ما گرداند، در برابر هر سهم شش سهم از آن او خواهد بود!.
مردم همه آمدند و گفتند: از صمیم قلب همه را به رسول خدا جبخشیدیم!؟
رسول خدا جفرمودند:
«إِنٰا لَا نَعْرِفُ مَنْ رَضِیَ مِنْكُم مِـمَّن لَمْ یَرضَ، فَارْجِعُوا حَتَّى یَرْفَعَ إِلَیْنَا عُرَفَاؤُكُمْ أَمْرَكُمْ». «ما آن کسانی را که از شما که رضایت دادهاند، از آن کسانی که رضایت ندادهاند، بازنمیشناسیم، بنابراین، بازگردید تا سرکردگانتان وضع شما را برای ما روشن گردانند!؟».
رزمندگان اسلام، تمامی زنان و فرزندان هوازن را به ایشان بازگردانیدند، و هیچکس تخلّف نکرد، بجز عُیینه بن حِصن که پیرزنی از هوازن نصیب او گردیده بود، و از بازگردانیدن وی خودداری کرد، آنگاه بعدها وی را بازگردانید. رسول خدا جنیز همۀ اسیران هوازن را به هنگام بازگردانیدن آنان جامههای قبطی بر تن پوشانیدند [۶۸۶].
[۶۸۶] برای تفصیل داستان اسیران هوازن، رجوع شود به: صحیح بخاری، همراه با فتحالباری، ج ۵، ص ۲۰۱.