خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

سازماندهی لشکر اسلام

سازماندهی لشکر اسلام

پیامبر گرامی اسلام ظهر روز جمعه نماز را با مردم به جماعت خواندند، و آنان را موعظه کردند، و به جدیت و کوشش سفارش فرمودند، و برای آنان بازگفتند که پیروزی در ازای صبر و شکیبایی، از آن ایشان است، و سفارش کردند که در برابر دشمن آماده باشند. مردم با شنیدن نویدهای آن حضرت بسیار شادمان شدند. آنگاه نماز عصر را با مردم خواندند. همۀ اهل مدینه گرد آمده بودند، اهل بالای مناطق مدینه نیز در این نماز جماعت شرکت کرده بودند. آنگاه رسول خدا جبه خانه رفتند. دو یار وفادار ایشان ابوبکر و عمر آنحضرت را همراهی می‌کردند. عمامه بر سر پیامبر اکرم جنهادند، و جامه‌های ایشان را بر اندام مبارکشان آراستند. آنحضرت کاملاً مسلح شدند، و دو زره روی هم پوشیدند، و شمشیر حمایل کردند، و آنگاه بسوی مردم آمدند.

مردم در انتظار عزیمت رسول خدا جبه خارج از شهر بودند. سعد بن معاذ و اُسیدبن حضیر خطاب به مردم گفتند: رسول خدا جرا با اکراه بر خروج از مدینه واداشتید! سررشتۀ کار را به دست آنحضرت بسپارید! مردم همگی از کردۀ خویش پشیمان شدند. وقتی که پیامبر اکرم جاز خانه بیرون آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسول خدا، ما حق نداشتیم و روا نبود که با نظر شما مخالفت کنیم، اینک هرچه خواهید عمل بفرمایید! اگر می‌خواهید در مدینه بمانید، همین کار را بکنید! رسول خدا جفرمودند:

«مَا یَنْبَغِى لِنَبِىٍّ إذا لبس لامته أن یضعها، حَتَّى یَحْكُمَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ عَدُوِّهُ». «برای یک پیامبر سزاوار نیست، گاهی که زره پوشد و اسلحه برگیرد، سلاح را بر زمین نهد، تا آنکه خداوند میان او و میان دشمن او داوری کند!» [۴۰۷].

پیامبر گرامی اسلام لشکر خود را به سه گردان تقسیم کردند:

۱) گُردان مهاجرین، که لوایش را به دست مُصعب بن عٌمیر عَبدَری دادند،

۲) گُردان اوسِ انصار، که لوایش را به دست اُسید بن خُضیر دادند،

۳) گردان خزرج انصار، که لوایش را به دست حباب بن منذر دادند،

لشکر نبی‌اکرم جاز یکهزار تن مرد رزمی تشکیل شده بود که تنها یکصد تن از آنان زره داشتند، و حتی یک تن سواره درمیان آنان نبود [۴۰۸]. آنحضرت امّ‌مکتوم را در مدینه به عنوان امام جماعت بر جای نهادند تا با کسانی که به جبهۀ جنگ نیامده‌اند نماز بخواند، و کوس رحیل را نواختند. لشکر به سمت شمال مدینه حرکت کرد، و دو سعد پیشاپیش نبی‌اکرم جزره پوشیده می‌دویدند.

هنگامی که لشکر اسلام از ثنیة الوداع گذشت، رسول خدا جفوجی مجهز و نیکو مسلح شده را جدا از سیاهی لشکر مشاهده کردند. از حال و وضع آنان سؤال فرمودند، گفتند: اینان از یهودیان اطراف مدینه، هم‌پیمانان خزرج‌اند [۴۰۹]و مایلند که در کارزار بر ضد مشرکان سهیم گردند! پرسیدند: «هل اَسلَموا؟» آیا اسلام آورده‌اند؟ گفتند: نه! پیغمبر اکرم جمدد جستن از اهل کفر را برای مبارزه با اهل شرک نپذیرفتند.

[۴۰۷] این روایت را امام احمد (ج ۳، ص ۳۵۱) و نسائی و حاکم نیشابوری و ابن اسحاق آورده‌اند؛ بخاری نیز در کتاب الاعتصام در توضیح عنوان باب ۲۸ آورده است. [۴۰۸] ابن قیم در کتاب الهُدی (ج ۲، ص ۹۲) گفته است: پنجاه سوار داشته‌اند. ابن حجر گوید: این اشتباهی آشکار است؛ موسی بن عقبه به جزم و یقین گفته است که در جنگ احد درمیان لشکر اسلام اثری از اسب نبوده است؛ هرچند، واقدی آورده است که یک اسب رسول خدا جسوار بودند، و یک اسب نیز ابوبُردة (فتح الباری، ج ۷، ص ۳۵۰). [۴۰۹] این روایت را ابن سعد آورده است. در روایت وی آمده است که این یهودیان از بنی قینقاع بودند (طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۳۴)، در صورتیکه معلوم است بنی قینقاع اندکی پس از جنگ بدر از مدینه و اطراف مدینه آواره گردیدند.