خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

نمایندۀ قریش نزد رسول ‌خدا

نمایندۀ قریش نزد رسول ‌خدا

پس از اسلام آوردن این دو قهرمان بزرگ، حمزه بن عبدالمطلب و عمربن الخطاببابرهای تیره و تار از فضای اسلام به کناری رفتند، و مشرکان از آن سرمستی که در شکنجه و آزار مسلمانان داشتند، به خود آمدند. و در برخورد خویش با پیامبراکرم جو پیروان آن حضرت تجدیدنظر کردند، و به شیوه‌‌های دادوستد و تقدیم هدایای نفیس و فرستادن پیشکش‌های ارزنده روی آوردند. این بیچاره‌ها نمی‌دانستند که تمامی آنچه آفتاب بر آن می‌تابد، در برابر دین خدا دعوت بسوی خدا، به بال پشّه‌ای نمی‌ارزد! از این رو، در این راستا نیز، همه تیرهایشان به سنگ آمد، و شکست خوردند، و به جایی نرسیدند.

ابن اسحاق گوید: یزیدبن زیاد از محمدبن کعب قُرَظی برای من نقل کرد که او گفت: برای من چنین بازگو کرده‌اند که روزی عُتبه‌بن ربیعه- که رئیس طایفۀ خویش و از سران قریش بود- در انجمن قریشیان، در حالیکه رسول خدا جدر مسجدالحرام تنها نشسته بودند، ندا درداد: ای جماعت قریش، موافقید که من برخیزم و بسوی محمد بروم و با او گفتگو کنم، و مسائلی را با او درمیان بگذارم، شاید بعضی از آن‌ها را بپذیرد، و هریک از آن پیشنهادهای ما را که پذیرفت، برای او انجام بدهیم، و او نیز دست از سر ما بردارد؟ این قضیه زمانی روی داد که حمزهساسلام آورده بود، و مشرکان می‌دیدند که یاران رسول خدا جبه طور روزافزون بیشتر و بیشتر می‌شوند. همگی گفتند: چرا، ای اباالولید، برخیز و بسوی او برو و با او گفتگو کن! عتبه آهنگ آن حضرت کرد. نزد ایشان رفت و در برابر ایشان نشست و گفت: این برادرزاده من، همانطور که خود شما می‌دانید، شما در خاندان قریش، از منزلت والایی برخوردارید، و از نظر اصل و نسب مکانت بلندی دارید، امّا، شما مسئلۀ عجیبی را مطرح کرده‌اید، و درمیان جمع قریشیان تفرقه افکنده‌اید، و افکار و عقایدشان را سفیهانه قلمداد کرده‌اید، و خدایان دین و آئینشان را ناسزا گفته‌اید، و پدران و نیاکان پیشین آنان را کافر دانسته‌اید! حال، به من گوش فرا دهید، مسائلی را با شما درمیان بگذارم، شما در این پشنهادها تأملّی بکنید، شاید بعضی از پیشنهادهای ما برای شما قابل قبول بوده باشد. گوید: رسول خدا جفرمودند:

«قل یا اباالولید، اسمع». «بگو ای اباالولید، می‌شنوم!».

عتبه گفت: ای برادرزاده من، اگر شما با این کاروباری که پیشه کرده‌اید به دنبال ثروت و دارایی هستید، ما جملگی از دارایی‌های خودمان آنقدر به شما می‌‌دهیم و بر ثروت شما می‌افزاییم که شما ثروتمندترین ما بشوید، اگر به دنبال کسب جاه و مقام و پایگاه اجتماعی هستید، ما همگی شما را سید و سالار خویش می‌گردانیم، به گونه‌ای که هیچ‌کاری را جز به رأی و فرمان شما انجام ندهیم، اگر جویای فرمانروایی هستید، ما شما را پادشاه خودمان قرار می‌دهیم، اگر آنچه به سراغ شما می‌آید، از نوع خواب‌های آشفته‌ای است که نمی‌توانید آن‌ها را از خودتان دور کنید، برای شما بهترین طبیب را می‌آوریم، و از دارایی خودمان هرقدر که لازم باشد برای درمان شما هزینه می‌کنیم تا شما از این بیماری بهبود یابید، بسیار می‌شود که شخص جن‌زده می‌شود، و تحت‌تأثیر آن جنّی مزاحم می‌ماند، تا وقتی که مداوا شود، و از دست او رها گردد! یا اینکه عبارات دیگری را خطاب به ایشان در اینجا گفت.

وقتی که عتبه سخنانش پایان پذیرفت، رسول خدا جکه تا آن هنگام به دقت گوش فرا داده بودند، گفتند:

«اقد فرغت یا ابا الولید». «آیا سخنانت پایان پذیرفت، ای اباالولید!».

گفت: آری فرمودند:

«فاسمع منّی». «تو نیز گوش فراده تا من بگویم!».

گفت: چنین می‌کنم!

پیامبر اکرم جگفتند:

﴿ حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢ كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا فَأَعۡرَضَ أَكۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ٤ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ وَفِيٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَيۡنِنَا وَبَيۡنِكَ حِجَابٞ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ٥ [فصلت: ۱-۵].

حضرت رسول‌اکرم جبه تلاوت آیات سورۀ فصّلت ادامه دادند تا به موضع سجده در آن سوره [۲۱۴]رسیدند. عتبه در اثنای تلاوت آن حضرت، کاملاً گوش فرا داده بود، و دستهایش را پشت سر روی زمین گذاشته، تکیه‌گاه خویش قرار داده بود، و به قرآن خواندن پیامبراکرم جگوش فرا می‌داد. وقتی آن حضرت به آیۀ سجده رسیدند، سجده کردند، آنگاه گفتند:

«قد سمعت یا ابا الولید ما سمعت، فانت و ذاك». «ای اباالولید، شنیدی آنچه را که شنیدی، تمام مطلب همین بود، خود دانی!».

عتبه نزد یارانش بازگشت. با یکدیگر گفتند: به خداوند سوگند یاد می‌کنیم که سیمای ابوالولید با آن سیمایی که وی وقت رفتن داشت متفاوت شده است! وقتی نزد آنان نشست، گفتند: چه خبر؟ اباالولید؟! گفت: خبر این است که من سخنی را شنیدم که تاکنون همانند آن را نشنیده بودم! بخدا، نه شعر است و نه سحر و نه کهانت! ای جماعت قریش، با من همراه شوید و مزاحم این مرد نشوید، و بگذارید به کارش ادامه بدهد، و فقط از او کناره گیرید! زیرا به خدا سوگند، این کلامی که من از وی شنیدم، داستان بزرگی را سامان خواهد داد، اگر قوم عرب کار او را یکسره کردند، شما بدون آنکه درگیر شوید، از شرّ او آسوده شده‌اید، و اگر وی بر قوم عرب پیروز گردد، پادشاهی او پادشاهی شماست و عزّت و شکوه او شکوه و عزّت شما است، و شما در پرتو فرمانروایی او از همۀ مردم خوشبخت‌تر خواهید بود. گفتند: بخدا، جادویت کرده است با زبانش، اباالولید! گفت: این رأی من بود درباره وی، خود دانید، هر کاری که می‌خواهید بکنید! [۲۱۵].

در روایات دیگر چنین آمده است که عتبه همچنان گوش فرا داده و استماع می‌کرد، تا اینکه رسول خدا جبه این آیۀ شریفه رسیدند:

﴿ فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣ [فصلت: ۱۳].

«با این همه، اگر نپذیرفتید و اعراض کردند، تو نیز بگو: شما را هشدار میدهم نسبت به صاعقه‌ای آسمانی همانند صاعقه عاد و ثمود!».

عتبه گفت: بس کن! بس کن! و دستش را جلوی دهان رسول خدا جگذاشت، و ایشان را به حق خویشاوندی سوگند داد که دیگر ادامه ندهند، زیرا ترسیده بود که آن هشدار تحقق پیدا کند! آنگاه برخاست و نزد قریشیان بازگشت و گفت آنچه را که گفت [۲۱۶].

[۲۱۴] آیه ۳۸. [۲۱۵] سیرة ابن هشام، ج ۱، ص ۲۹۳-۲۹۴؛ قسمتی از این روایت در معجم صغیر طبرانی نیز آمده است: ج ۱، ص ۲۶۵. [۲۱۶] تفسیر ابن کثیر، ذیل آیه شریفه، ص ۹۵-۹۶.