خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

تهدید ابوطالب از سوی سران قریش

تهدید ابوطالب از سوی سران قریش

سران قریش، این باز نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ای ابوطالب، شما درمیان ما شرف و منزلت ویژه‌ای دارید و بزرگ قبیلۀ ما هستید. از شما درخواست کردیم که دست برادرزادۀ خودتان را از سرما کوتاه کنید، شما ترتیب اثر ندادید. ما-بخدا- دیگر تاب شکیبایی در برابر این وضعیت را نداریم، پدران و نیاکان ما را دشنام می‌دهند، افکار ما را نابخردانه تلقی می‌کنند، خدایان مارا عیبجویی می‌کنند! اینک دیگر، شما خود دست او را از سر ما کوتاه می‌کنید، یا آنکه ما همگی در برابر شما و برادرزادۀ شما به نبرد برمی‌خیزیم، تا یکی از دو طرف سر به نیست و ریشه‌کن گردد!؟.

این وعد و وعید و تهدید اشراف مکه بر ابوطالب بس گران آمد. نزد رسول خدا جفرستاد و ایشان را به خانۀ خویش فراخواند، و به ایشان گفت: ای پسر برادر من، قوم و قبیله شما نزد من آمده‌اند و با من چنین و چنان گفته‌اند، رعایت حال من و خودتان را بکنید، و مرا به وضعیتی که تاب تحمل آن را نداشته باشم دچار نگردانید! پیامبر اکرم جپنداشتند که عمویشان بنای سلب حمایت خویش را از ایشان دارد، و در کار پشتیبانی و مددرسانی آن حضرت ناتوان شده است، گفتند:

«یا عم، والله لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی یساری على أن أترك هذا الأمر حتى یظهره الله أو أهلك فیه، ما تركت». «عموجان، بخدا، اگر خورشید را در دست راست من، و ماه را در دست چپ من بگذارند، تا من این دعوت الهی خویش را، پیش از آنکه خداوند آن را پیروز گرداند، یامن خوددر این راه از میان بروم، رها سازم، من دست از این کار نمی‌کشم!».

آنگاه اشک در چشمانشان جمع شد و گریستند و از جای برخاستند که بروند. چند قدمی که دور شدند ابوطالب ایشان را صدا کرد. وقتی به سوی وی بازگشتند، گفت: برو، برادرزادۀ عزیزم، و هرچه می‌خواهی بگوی،که من به خاطر هیچ‌کس و هیچ چیز دست از حمایت تو برنمی‌دارم! [۱۷۰]و این ابیات را سرود:

وَالله لن یصلوا الیک بجمعهم
حتی اوسد فی التراب دفینا فاصدع بامرک ما علیک غضاضةٌ
وَابشرْ وقر بذاکَ منکَ عُیونا [۱۷۱]

«بخدا، هرگز این جماعت در برابر شما دست به یکی نخواهند کرد، مگر زمانی که مرا درمیان گور به خاک سپرده باشند، برو در کار خویش بکوش، که تو را هیچ باکی نیست، و مژده بده، و از این بابت شادمان و خشنود باش!».

اشعار ابوطالب در این مناسبت، تا چند بیت دیگر نیز ادامه دارد.

[۱۷۰] سیرةابن‌هشام، ج ۱، ص ۱۶۵-۱۶۶. [۱۷۱] دلائل النبوة، بیهقی، ج ۲، ص ۱۸۸.