خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

نقض پیمان‌نامه

نقض پیمان‌نامه

دو سال یا سه سال، به همین منوال گذشت. در ماه محرم [۲۲۵]سال دهم بعثت، پیمان‌نامه نقض شد، و محاصره برداشته شد. ماجرا از این قرار بود که در اصل، برخی از قریشیان از انعقاد این عهدنامه خشنود بودند، اما، بعضی دیگر خوشایندشان نبود. به تدریج، آن عده از قریشیان که از انعقاد چنین پیمان‌نامه‌ای ناخشنود بودند، کوشیدند تا آن را نقض کنند.

فرد شاخصی که به این امر اقدام کرد، هشام‌بن عمرو، مردی از طایفۀ بنی عامربن لُؤی بود. وی شبانه و مخفیانه برای بنی‌هاشم قوت و غذا به شِعب می‌برد. این بار، به نزد زهیربن ابی‌امیۀ مخزومی رفت، که مادر وی عاتکۀ بنت عبدالمطلب بود. به او روی کرد و گفت: زهیر! می‌پسندی که تو غذاهای متنوّع بخوری، و نوشیدنی‌های گوناگون بنوشی، و دایی‌ها و دایی‌زادگانت در آن وضع فلاکت‌بار به سر برند که خود می‌دانی؟! گفت: وای بر تو! من چه کنم. یک دست که صدا ندارد؟! با تو بگویم که به خدا اگر یک مرد دیگر نیز با من هم‌صدا شود، برای نقض این عهدنامه قیام خواهم کرد! هشام گفت: اینک آن مرد دیگر را یافته‌ای! زهیر گفت: آن مرد کیست؟ گفت: من! زهیر گفت: یک مرد سوم را نیز برایمان پیدا کن!.

هشام نزد مُطعَم بن عَدّی رفت، و خویشاوندی وی را با بنی‌هاشم و بنی‌مطلب با او خاطرنشان ساخت، و او را به خاطر همراهی با قریش در چنین ظلم و ستم آشکار سرزنش کرد. مطعم گفت: وای بر تو! چه کنم! من یک مرد تنها که بیشتر نیستم! گفت: مرد دومی را نیز در کنار خویش داری! گفت: آن مرد کیست؟ گفت: من! گفت: یک مرد سومی برایمان پیدا کن! گفت: این کار را کرده‌ام! گفت: او کیست؟ گفت: زهیربن ابی امیه! گفت: یک مرد چهارمی برایمان دست و پا کن!.

هشام این بار به نزد ابوالبختری بن‌هشام رفت، و نظیر آن سخنانی را که به مطعم گفته بود، با وی درمیان گذاشت. گفت: کسان دیگری هم هستند که ما را در این امر یاری کنند؟ گفت: آری. گفت: چه کسی؟ چه کسانی؟ گفت: زهیربن ابی امیه، مطعم‌بن عدی، و من، ما سه نفر با تو همراه خواهیم بود، گفت: یک مرد پنجمی برایمان بیاب!.

هشام به نزد زمعه بن اسودبن مطلب بن اَسَد رفت، و با او گفتگو کرد، و حق خویشاوندی بنی‌هاشم و بنی‌مطلب را به یاد او آورد. زمعه گفت: در این کار که تو مرا بسوی آن فرامی‌خوانی، کسان دیگری نیز همراه‌‌اند؟ گفت: آری! آنگاه آن چهار نفر یاد شده را – که خود یکی از آنان بود- نام برد. در محلّ حَجون- گِرد آمدند، و با همدیگر پیمان بستند که برای نقض عهدنامۀ تحریم اقتصادی و اجتماعی بنی‌هاشم و بنی‌مطلب قیام کنند. زهیر گفت: من از همۀ شما پیش‌تر بودم، اکنون من نیز نخستین کسی خواهم بود که در این باره سخن بگوید!.

بامداد فردای آن روز، به سوی مراکز تجمّع همه روزۀ خودشان به راه افتادند. زهیر، که حُلّه‌ای بر دوش داشت، از راه رسید. هفت شرط دور خانۀ کعبه طواف کرد. آنگاه، به مردم روی کرد و گفت: ای اهل مکه، ما خوراکی‌های گوناگون را بخوریم و لباس‌های متنوع بپوشیم، در حالی که بنی‌هاشم دارند هلاک می‌شوند، و هیچ‌کس با آنان دادوستد نمی‌کند؟! بخدا، آرام نمی‌نشینم تا اینکه این عهدنامۀ مبنی بر قطع رحم و ظلم و ستم پاره گردد!.

ابوجهل که در آن سوی مسجد حضور داشت، گفت: دروغ گفتی، بخدا، آن عهدنامه پاره نخواهد شد!.

زمعه بن اسود گفت: تو بخدا ذروغگوی‌تر از اویی! ما آن زمان نیز که نوشته شد، از آن خشنود نبودیم!.

ابوالبختری گفت: زمعه راست می‌گوید! ما از آنچه در این عهدنامه نوشته شده است، خُشنود نیستیم، و آن را قبول نداریم!

مطعم بن عدّی گفت: شما دو تن راست گفتید، و هرکس غیر از این گفته باشد یا بگوید دروغگوی است! ما دسته جمعی از این عهدنامه به درگاه خداوند اعلام برائت می‌کنیم، و از محتوای آن بیزاری می‌جوییم!.

هشام بن عمرو نیز نظیر همین سخنان را گفت.

ابوجهل گفت: بر این قضیه شبانه تصمیم‌گیری شده، و در جای دیگری غیر از اینجا به مشورت نهاده شده است!.

ابوطالب نیز در آن سوی مسجد نشسته بود. آمده بود که به آنان بگوید: خداوند رسول‌گرامی خود را از وضع صحیفه‌ای که پیمان مذکور در آن نوشته شده است مطلع گردانیده، حاکی از آنکه خداوند موریانه را فرستاده است تا همۀ محتوای جفاکارانه و ستمکارانۀ آنان را که پایمال کنندۀ روابط خویشاوندی بود بخورد، مگر آنجایی که نام خداونددر آن ذکر شده است. آن حضرت نیز مطلب را با عموی خود بازگفته بودند، اینک ابوطالب بسوی قریشیان آمده بود تا برای آنان بازگوید که برادرزاده‌اش به او چنین و چنان گفته است، اگر گفته‌های وی دروغ بوده باشد، ما او را به شما واگذار خواهیم کرد، و اگر راست گفته باشد، شما دست از قطع رحم و ستم روا داشتن با ما بردارید! قریشیان گفتند: به انصاف سخن گفتی!.

پس از اینکه گفتگوی ایشان با ابوجهل پایان پذیرفت، مطعم آهنگ آن صحیفۀ مربوط به عهدنامه کرد، دید که تمامی آن را موریانه خورده است، بجز جملۀ «بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ»و هر جای دیگر آن قرارداد که نام «الله» آمده بود.

به این ترتیب، قرارداد تحریم اقتصادی- اجتماعی قریشیان برعلیه بنی‌هاشم و بنی‌مطلب نقض گردید، رسول خدا جبا همراهانشان از شِعب ابی‌طالب بیرون آمدند. مشرکان نیز اینک معجزۀ بزرگی را در ارتباط با نبوت و رسالت آن حضرت مشاهده کرده بودند. امّا، همینطور که خداوند دربارۀ این قوم فرموده است:

﴿ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢ [القمر: ۲].

«هرگاه معجزه‌ای را مشاهده می‌کردند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: همان جادوی همیشگی است!».

این معجزه را نیز نادیده گرفتند، و بر کفر پیشین خویش افزودند [۲۲۶].

[۲۲۵] دلیل بر اینکه نقض عهدنامه در ماه محرم روی داده است، آنست که ابوطالب شش ماه پس از نقض عهدنامه از دنیا رفت، و بنابر تحقیق، وفات ابوطالب در ماه رجب اتفاق افتاده است، کسانی که نیز می‌گویند ابوطالب در ماه رمضان از دنیا رفته است، می‌گویند: وفات ابوطالب هشت ماه و چند روز پس از نقض عهدنامه روی داده است. [۲۲۶] تفصیلات این تحریم اقتصادی- اجتماعی را از صحیح بخاری، «باب نزول النبی بمکّة» ج ۱، ص ۲۱۶؛ «باب تقاسُم المشرکین علی‌النبی»، ج ۱، ص ۵۴۸؛ زاد المعاد، ج ۲، ص ۴۶؛ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۰-۳۵۱، ۳۷۴-۳۷۷ و دیگر منابع گردآوری کرده‌ایم.