حملۀ ناگهانی سپاه اسلام به قریش
وقتی رسول خدا جاز برابر ابوسفیان گذشتند و رفتند، عباس به او گفت: هرچه زودتر بسوی قوم خود بشتاب! ابوسفیان شتابان تاخت تا به مکه وارد شد، و با صدای بلند فریاد زد: ای جماعت قریش، اینک این محمد است که با لشکری مقاومتناپذیر بسوی شما آمده است! اینک هرکس به خانۀ ابوسفیان وارد شود در امان است! همسرش هند بنت عُتبه از جای برخاست و موهای سبیل وی را گرفت و کشید و گفت: بیایید بکشید این مشک روغن چربوی پاکوتاه را! واقعاً چه سرکرده و رئیس قبیلۀ زشت و وحشتناکی!؟.
ابوسفیان گفت: وای بر شما! این زن شما را به خودتان مغرور نگرداند! او با لشکریانی به سوی شما آمده است که شما تابی رویارویی با آن را ندارید؟! اینک هرکس به خانۀ ابوسفیان درآید درامان است! گفتند: خدا تو را بکشد؟ خانۀ تو چه دردی میتواند از ما دوا کند؟! گفت: و هرکس که درِ خانهاش را بر روی خویش ببندد در امان است!؟ و هر آنکس که به مسجدالحرام وارد شود در امان است!؟ مردم فوراً از اطراف وی پراکنده شدند تا به خانههای خودشان و به مسجدالحرام پناه ببرند. عدهای از اراذل و اوباش را نیز فراهم ساختند و گفتند: این جماعت را جلو میاندازیم، اگر امتیازی نصیب قریش شد که ما با آنان هستیم، و اگر کشته شدند هرچه از ما بخواهند خواهیم داد!؟ سبک مغزان قریش و ابلهانشان در اطراف عکرمهبن ابیجهل و صفوانبن اُمیه و سهیل بن عمرو در خَندَمه گرد آمدند تا با مسلمانان بجنگند. مردی از بنیبکر، به نام حِماس بن قیس، درمیان آنان بود که پیش از این رویداد به آماده کردن اسلحهاش پرداخته بود. همسرش به او گفت: این اسلحهای را که میبینم برای چه آماده میسازی!؟ گفت: برای محمد و یارانش! زن گفت: بخدا، در برابر محمد و یارانش هیچ چیز نمیتواند مقاومت بکند! آن مرد گفت: بخدا، امیدوارم که بعضی از آنان را به خدمت برای تو بگیرم!؟ آنگاه گفت:
هذا سلاح کامل واله
ان یقبلوا الیوم خمالی علمه
و ذو غرارین سریع السلهْ
«اگر امروز روی آوردند، من هیچ بهانهای ندارم (و هیچ باکی نیز)، این یک اسلحه کامل است، همراه با نیزهای بالا بلند، و یک شمشیر دو دم که به سرعت از نیام بیرون کشیده میشود!».
این مرد یکی از آن اعرابی بود که در خندمه گرد آمده بودند.