تشریع نماز
یکی از نخستین احکام شریعت اسلام، دستور شارع مقدس دائر بر وجوب نماز است. ابن حجر گوید: «پیش از اسراء، قطعاً رسول خدا جنماز میگزاردهاند، همچنین، اصحاب ایشان نماز میگزاردهاند، اما، اختلاف بر سر این است که آیا پیش از تشریع نمازهای پنجگانه یومیه نماز واجبی در کار بوده است یا نه؟ بعضی گفتهاند: در آن اوان، یک نماز پیش از طلوع آفتاب، و یک نماز پیش از غروب آفتاب واجب بوده است».
حارث بن ابی اسامه از طریق ابن لهیعه به سند موصول از زیدبن حارثه روایت کرده است. که در نخستین دفعات نزول وحی، جبرئیل نزد رسول خدا جآمد و وضو را به ایشان یاد داد. وقتی از وضو گرفتن فراغت یافتند، مشتی آب برگرفتند و به عورت خویش پاشیدند. ابن ماجه نیز این حدیث را نزدیک به همین مضمون روایت کرده است. نیز نظیر آن را از براءبن عازب و ابن عبّاس روایت کرده است. در حدیث ابن عبّاس آمده است: این از نخستین فرائض بود [۱۴۵].
ابن هشام یادآور شده است که نبی اکرم جو صحابۀ آن حضرت هنگامی که وقت نماز داخل میشد به درههای اطراف پناهنده میشدند، و نمازشان را از قوم و قبیلۀ خویش پنهان میکردند. ابوطالب روزی دید که رسولاکرم جبا علی به نماز جماعت ایستادهاند، در آنباره با هردوی ایشان سخن گفت، امّا، وقتی با واقعیت امر آشنا شد، آن دو را امر به ثبات کرد [۱۴۶].
نماز، عبادتی بوده است که [دردوران مکّی] مسلمانان مأمور به انجام آن بودهاند، و زیاده بر آن [در آن دوران] امر و نهی و عبادتی در کار نبوده است، جز آنچه به نماز مربوط میشده است. وحی نیز، به بیان و تبیین جوانب مختلف توحید میپرداخته، و مسلمانان را به تزکیۀ نفس مشتاق میساخته، و درجهت مکارم اخلاق ترغیب و تشویق میکرده، و بهشت و دوزخ را آنچنان برای آنان توصیف میکرده است که گویی با چشم سر آنها را میدیدهاند، و با مواعظ مؤثر و تکان دهنده دلهای مسلمانان را روشن میگردانیده، و ارواحشان را تغذیه میکرده است، و آنان را آرام آرام به سوی جو دیگری متفاوت با جوی که بشریت در آن روزگار با آن خو گرفته بود، سوق میداده است.
این چنین، سه سال بر همین منوال گذشت، و دعوت اسلام همچنان محدود به دعوتهای فردی بود، و هنوز پیامبر گرامی اسلام جدر مجامع و محافل به دعوت علنی نپرداخته بودند. البته، در نزد قریشیان دعوت اسلام شناخته شده، و صیت شهرت اسلام در شهر مکه پیچیده بود، و مردم همواره از آن سخن میگفتند. گاه نیز بعضی از مردم در برابر اسلام موضع میگرفتند و نسبت به برخی از مسلمانان ستمهایی را روا میداشتند، امّا، از آنجا که هنوز رسول خدا جبه دین و آئین جاهلیت تعرضی نکرده بود، و راجع به خدایان و بنهایشان سخنی نگفته بود، دعوت اسلام را چندان به خرج برنمیداشتند.
[۱۴۵] مختصره السیرة، شیخ عبدالله النجدی، ص ۸۸. [۱۴۶] سیرة ابن هشام،ج ۱، ص ۲۴۷؛ نیز نکـ: مسند ابی داود الطیالسی، ص ۲۶.