شورای عالی فرماندهی
باتوجه به تحولات مهم وناگهانی اخیر، رسول خدا جنخستین جلسۀ شورای عالی فرماندهی را در تاریخ اسلام تشکیل دادند. وضعیت موجود را برای یاران و همراهانشان توضیح دادند، و با فرماندهان و دیگر رزمندگان لشکر خویش تبادلنظر کردند. گروهی از آنان، دلهایشان به لرزه درآمد، و ترس و هراس از بابت امکان کارزاری خونین بر وجود آنان مستولی شد. اینان همان کسانی بودند که خداوند دربارۀ آنان فرمود:
﴿ كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ وَهُمۡ يَنظُرُونَ٦ ﴾[الأنفال: ۵-۶].
«چنانکه تو را خدای تو از خانهات، به راستی و درستی، بیرون آورده و عازم نبرد گردانیده بود، اما گروهی از مسلمانان عزیمت تو را خوش نداشتند. با تو درباره حق و حقیقتی که از هر نظر آشکار است به چون و چرا میپردازند، گویی دارند آنان را به کشتارگاه میبرند، این چنین مینگرند!».
اما فرماندهان لشکر، ابوبکر صدیق از جای برخاست و سخنانی زیبنده گفت، آنگاه، عمربن خطاب از جای برخاست و سخنانی زیبنده گفت، آنگاه مقداد بن عمرو از جای برخاست و گفت: ای رسول خدا، به همان سوی که خداوند به شما نشان میدهد پیش بروید، ما با شماییم! بخدا، ما به شما نخواهیم گفت، چنانکه بنیاسرائیل به موسی گفتند:
﴿ فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ﴾[المائده: ۲۴].
«تو خود با خدای خودت بروید و بجنگید، ما همین جا نشستهایم».
بلکه میگوییم: «فَاذْهَب أنتَ وربك فقاتِلا انَّا معَكما مُقاتِلوُن!» شما خود با خدای خودتان بروید و بجنگید، ما نیز همراه شما میجنگیم! سوگند به آنکه شما را بحق مبعوث گردانیده است، اگر ما را بخواهید به بَرکالغِماد [موضعی بسیار دوردست در یمن] نیز ببرید، همراه شما شمشیر خواهیم زد تا به آنجا برسید!.
رسول خدا جنیز پاسخی نیکو به او دادند و برای او دعا کردند.
این فرماندهان هر سه از مهاجرین بودند که اقلیتی را در لشکر تشکیل میدادند، رسول خدا جدوست میداشتند که نظر فرماندهان انصار را نیز بدانند، زیرا، آنان اکثریت لشکر را تشکیل میدادند، و سنگینی بار جنگ نیز بیشتر بر دوش آنان میافتاد، به خصوص که متن پیمانهای عقبه برای انصار نسبت به جنگیدن بیرون از شهر و دیارشان الزامی به وجود نمیآورد. این بود که پس از شنیدن سخنان آن سه تن رهبران مهاجرین، فرمودند: «أشیروا علی أیهَا النّاس»هان ای مردمان، به من نظر مشورتی بدهید! منظورشان انصار بود. فرمانده انصار و حامل لوای رزمندگان مدینه، سعدبن معاذ این نکته را به فراست دریافت و گفت: بخدا، حتم میدانم که گویا منظورتان ماییم، ای رسول خدا؟! فرمودند: آری!.
سعدبن معاذ گفت: ما نیز به شما ایمان آوردهایم، و شما را تصدیق کردهایم، و گواهی دادهایم که هر آنچه آوردهاید حق است، و عهد و پیمانمان را بر اساس آن با شما مبنی بر گوش به فرمانی و فرمانبرداری استوار کردهایم. به سوی هر آنچه خواهید پیش بروید، که سوگند به آنکه شما را به حق مبعوث گردانیده است، اگر ما را به کنار این دریا ببرید، و به امواج دریا بزنید، ما نیز همراه شما به دریا خواهیم زد، و حتی یک تن از ما برجای نخواهد ماند! ما هیچ ناخوشایند نمیداریم که فردای امروز ما را با دشمنانمان رویاروی گردانید. ما جنگ آزموده هستیم، و آمادۀ نبرد! و امیدواریم که خداوند چشمان شمارا با کوششهای ما روشنی بخشد، ما را حرکت دهید، علی بركة الله!.
به روایت دیگر، سعدبن معاذ خطاب به رسول اکرم جگفت: شاید شما واهمۀ آن را دارید که انصار این حق را برای خودشان قائل باشند که جز در سرزمین خودشان شما را پشتیبانی نکنند، من از جانب انصار سخن میگویم و از جانب آنان پاسخ میگویم، هرجا که خواهید باراندازید، با هر که خواهید بپیوندید، و از هر که خواهید ببرید! از دارایی ما هرچه خواهید بگیرید، و به ما هرچه خواهید بدهید، آنچه را که شما از ما گرفتهاید نزد ما مجبوبتر از آن چیزهایی است که برای ما وانهادهاید! هر امری که در هر زمینه به ما بفرمایید، امر ما تابع امر شماست! بخدا، اگر به مسیر خود ادامه دهید تا به برک غمدان برسید، ما با شما خواهیم آمد. نیز، بخدا، اگر به اتفاق ما به این دریا بزنید و در آن درآیید، ما نیز با شما به دریا خواهیم زد!.
رسول خدا جاز سخنان سعد بسیار شادمان شدند، آنگاه گفتند:
«سیرُوا وَاَبشِروا، فإنّ الله تعالى قَد وَعَدنی إحدَى الطائفتَین، وَاللهِ لَكأنّی الآن أنظُرُ إلى مَصارع القَوم». «پیش بروید و مژده بدهید، که خداوند متعال نوید دست یافتن به «یکی از دو گروه» را داده است، به خدا، به یقین، گویی هماینک کشتههای بر زمین افتاده این قوم را مینگرم!».