فصل(۱۰۳): بطلان ادعای رافضی در مورد دلالت آیت ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾مبنی بر امامت علیس
رافضی میگوید: «برهان دوم: فرموده الهی است: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ﴾[المائدة: ۶۷].
«اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى».
که بر نزول آن درباره علی اتفاق نظر وجود دارد. ابو نعیم حافظ – از جمهور راویان با اسناد به عطیه روایت کرده که وی گفت: این آیه در مورد علی بن ابی طالب بر رسول خدا صنازل گردید. و در تفسیری ثعلبی هست که میگوید: معنای آیه: آنچه را از پروردگارت درباره فضل علی به تو نازل شده برسان، پس چون این آیه فرود آمد، رسول الله صدست علی را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه».
و پیامبر صبا اجماع مولای ابوبکر و عمر و باقی اصحاب است، لذا علی مولای همه این افراد است، و او امام آنان است.
در تفسیر ثعلبی هم آمده است که: وقتی رسول خدا صبه غدیر خم رسید، مردم را ندا داد تا جمع شدند. پس دست علی را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»و این خبر شایع شد و در همه جا منتشر شد. و چون خبر به حارث بن نعمان فهری رسید، سوار بر شترش نزد رسول خدا صآمد و چون بدیشان رسید از شترش پیاده شد، و آن را خواباند و دستهایش را بست، آنگاه به حضور رسول خدا صکه در میان اصحابش بود آمد و گفت: ای محمد از طرف خداوند به ما امر کردی تا گواهی بدهیم خدایی جز او نیست و تو فرستاده خداوند هستی، پس از تو پذیرفتیم، و به ما امر کردی که پنج بار نماز بگزاریم، که پذیرفتیم، و امر کردی که حج خانه خدا به جا آوریم، قبول کردیم، سپس به اینها راضی نشدی تا اینکه دستهای پسر عمویت را بلند کردی و وی را بر ما برتری دادی و گفتی: «من كنت مولاه فعلي مولاه»،حال این حکم از توست یا از طرف خداست؟ رسول خدا فرمود: سوگند به خدای یگانه که از طرف خداوند است. آنگاه حارث به عقب به سمت شترش برگشت در حالی که میگفت: خداوندا اگر این از جانب تو و حق است پس یا بر ما از آسمان سنگ بباران و یا عذاب دردناکی به ما بده، و هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی بطرف او انداخت که بر سرش فرود آمد و از ما تحتش بیرون آمد و او را کشت، و خداوند متعال چنین نازل فرمود: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ ٣﴾[المعارج: ۱-۳].
«تقاضاکنندهای تقاضای عذابی کرد که واقع شد(این عذاب) مخصوص کافران است و هیچ کس نمیتواند آن را دفع کند از سوی خداوند ذیالمعارج (باعظمت و جلال)».
جواب این مطالب از چند وجه قابل طرح است: یکی اینکه: این مطلب از مورد اول دروغینتر است و چنان که به خواست خدا روشن خواهیم نمود، ابتدا آن سخن اول که: «بر نزول آن آیه درباره علی اجماع وجود دارد» از آنچه در خصوص آیه گفته هم نادرستتر و دروغینتر است، اصولاً هیچیک از علمای فن که میدانند چه میگویند، نه آن حرف را زده و نه این حرف را.
اما در خصوص چیزهایی که ابو نعیم در «الحلیه» یا در «فضائل خلفاء» و مطالبی که نقاش و ثعلبی و واحدی و امثال آنان در تفاسیر خود آوردهاند، باید اشاره کرد که اهالی علم حدیث اتفاق نظر دارند که در آنچه اینان روایت کردهاند دروغها و احادیث بر ساخته بسیاری پیدا میشود، نیز اتفاق دارند که این حدیث ذکر شده که ثعلبی در تفسیرش آورده حدیثی موضوع و جعلی است، و ما در ادامه ادلهای نشان میدهیم که از طریق آنها این مسأله روشن میشود، و خواهیم دید که ثعلبی از اهالی علم حدیث نیست.
اما مقصود در اینجا این است که قاعدهای را ذکر کنیم و بگوییم: در سخنان و احادیث منقول هم راست فراوانی هست و هم دروغهای بسیار، و برای جدا کردن این دو دسته از منقولات تنها مرجع ما دانشمندان علم حدیث یا حدیثشناسان هستند. همچنانکه برای بیان تفاوت بین نحو عربی و نحو غیر عربی به نحویان رجوع میکنیم، و برای شناختن و تشخیص دادن مسائل لغت به علمای لغت مراجعه میکنیم، علمای شعر و طب و غیره هم به همین ترتیب. هر علمی علمای مخصوص خود را دارد، و علمای حدیث ارجمندترین، راستگوترین و والا منزلتترین و نیز متدینترین دانشمندان هستند.
وجه دوم: در خود همین حدیث چیزهایی هست که بر کذب بودن آن از وجوه زیادی دلالت میکند. و در آن هست که رسول خدا صبه غدیر رسید و الی آخره.
میگوییم: همه میدانند که آنچه پیامبر صدر غدیر خم بیان فرمود هنگام بازگشت از حجه الوداع بود، و شیعه این را قبول دارد و آن روز را که روز هجدهم از ماه ذی الحجه است، عید خم میدانند. پیامبر صبعد از آن به مکه برنگشت، و مستقیماً از حجه الوداع به مدینه رفتند، ایشان تمام ذی الحجه، محرم و صفر را زنده ماندند و در ربیع الاول وفات نمودند.
در این حدیث ذکر شده که بعد از گفتن آن سخن توسط پیامبر در غدیر خم و شایع شدن آن در همه مناطق و نواحی، حارث که در ابطح بود (که در مکه واقع است) نزد پیامبر آمد، و این داستان فرد جاهلی است که نمیداند ماجرای غدیر خم چه هنگام اتفاق افتاده است.
همچنین این سوره - سوره سأل سائل - به اتفاق اهل علم مکی است و قبل از هجرت در مکه نازل شده است یعنی حدود ده سال یا بیشتر پیش از غدیر خم، پس چطور امکان دارد که بعد از ماجرای غدیر خم نازل شده باشد؟
علاوه بر این: فرموده دیگر خداوند: ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ﴾[الأنفال: ۳۲].
به اتفاق، کمی بعد از جنگ بدر، یعنی سالها پیش از غدیر خم نازل شده است، و اهل تفسیر متفق هستند بر اینکه این آیه بخاطر گفتۀ مشرکانی چون ابو جهل به پیامبر صقبل از هجرت نازل گردیده است و خداوند در آن به پیامبرش سخنان آنان را یادآوری میکند و میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾[الأنفال: ۳۲].
«و (به خاطر بیاور) زمانى را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود».
همچنین در این حدیث آمده است که این فرد به اصول پنجگانه اسلام امر شده و او همه آنها را پذیرفته است چون او گفت: و ما از تو پذیرفتیم، و ما به یقین خبر داریم که احدی از مسلمانان در زمان حیات پیامبر صچنین بلایی بر سر او نیامد.
گذشته از این: این مرد به عنوان یکی از صحابه پیامبر شناخته نشده است، و اسم او از قبیل اسمهایی است که طرقیه از آنها نام میبرد، از قبیل نامهایی است که در افسانههای عنتره و دلهمه یافت میشود.
وجه سوم: شما ادعا کردهاید که امامت علی را بوسیله قرآن ثابت کردهاید، در حالی که در ظاهر آن اصلاً چیزی دال بر این ادعا وجود ندارد. قرآن میگوید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ﴾[المائدة: ۶۷].
«اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى».
و این لفظ لفظی عام است که همه چیزهایی را که بر وی نازل شده در بر میگیرد، و بر چیز معینی دلالت ندارد.
لذا ادعای مدعی مبنی بر اینکه منظور رساندن امامت علی بوده که به پیامبر امر شده، به مجرد این آیه ثابت نمیشود. در این لفظ قرآن دلالت بر هیچ چیز معینی نیست، و اگر چنانچه این مسأله از طریق روایات مسلم شود، اثبات آن از راه حدیث و نقل بوده نه از راه استناد به آیات قرآن، لذا هرکس ادعا کند که در آیه مذکور امر به رساندن و ابلاغ امامت علی به مردم شده است، در واقع به قرآن دروغ بسته است، چون قرآن نه به طور کلی و نه به طور ویژه دلالت بر چنین امری نکرده است.
وجه چهارم: میتوان گفت: اتفاقاً این آیه با توجه به اطلاعی که از احوال پیامبرصداریم دلالت بر نقطه مقابل این ادعای آنان میکند، و آن اینکه خداوند آیه را درباره علی نازل نفرموده و پیامبر را به ابلاغ حکم جانشینی علی امر نفرموده است، چون اگر این چنین بود، پیامبر حتماً آن را ابلاغ میکرد و او کسی نیست که از فرمان خداوندش سرپیچى کند.
از همین روست که عائشهلگفته است: «هر که گمان کند محمد چیزی از وحی را مخفی و ناگفته گذاشته است، دروغ گفته است، و خداوند متعال میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُ﴾[المائدة: ۶۷].
اما اهل علم یقین دارند که پیامبر صچیزی دال بر امامت علی ابلاغ نکرده است و علما برای اثبات این مسأله شیوهها و روشهای فراوانی در اختیار دارند:
از آن جمله اینکه: چنین مسألهای با توجه به اهمیتش انگیزههای کافی برای نقل و روایت آن وجود دارد. و اگر دارای اصل و اساسی بود، حتماً نقل میگردید همچنانکه سایر احادیث پیامبر صنقل شده است. از طرفی ما شاهد روایات فراوانی در بیان فضایل علی هستیم که در آنها روایات جعلی هم راه یافته است، پس چگونه ممکن است حقایق راستینی که برای ابلاغ به مردم نازل شده روایت نشود؟
و از آنجا که پیامبر صامتش را به ابلاغ چیزهای که از وی شنیدهاند امر فرموده، پس امت او اجازه ندارند اموری را که خدا امر به ابلاغشان کرده کتمان کنند.
نیز: وقتی پیامبر صوفات فرمودند، یکی از انصار خواستار آن شد که از آنان یک امیر و از مهاجرین هم یک امیر باشد، این را بر وی ایراد گرفتند و گفتند: امارت و فرمانروایی خارج از قریش ممکن نیست، صحابه نیز در جاهای متعددی از پیامبر صروایت کردهاند که فرمود: «امامت در قریش است». و هیچیک از آنان نه در سقیفه و نه در جایی دیگر چیزی دال بر امامت علی روایت نکرده است. در نهایت مسلمانان با ابوبکر بیعت کردند، و با آنکه اکثریت قبیله عبد مناف از بنی امیه و بنی هاشم و دیگر قبائل – تمایل قویای به انتخاب علی بن ابی طالب برای ولایت داشتند، احدی از آنان چنین حدیثی را ذکر نکرد. در عهد خلافت عمر و عثمان هم کارها همینگونه صورت پذیرفت، حتی در عهد خود علی نیز که خلافت از آن وی شد، نه او و نه احدی از اهل بیتش و نه هیچیک از صحابه معروف این نص را بر زبان نیاوردند. روایت مذکور بعد از آن دوران ساخته شد.