مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۴۳): رد بر رافضی که می‌گوید معاویه بدتر از ابلیس است

فصل (۴۳): رد بر رافضی که می‌گوید معاویه بدتر از ابلیس است

مولف رافضی می‌گوید: «بعضی از بزرگان چه نیک گفته‌اند که: بدتر از ابلیس کسی است که با او در طاعات گذشته‌اش شریک نبوده ولی در میدان معصیت دوش به دوش شیطان حرکت می‌کند. و علماء تردیدی در مورد این مطلب ندارند که ابلیس از همه ملائکه عابدتر بوده است و عرش خداوند را شش هزار سال به تنهایی حمل کرده است، و تنها وقتی که خداوند آدم را خلق و او را خلیفه روی زمین قرار داد و به ابلیس امر کرد برای او سجده کند، ابلیس تکبر ورزید و به همین دلیل مستحق طرد و نفرین خداوندی گشت. حال آن که معاویه تا سال‌ها بعد از ظهور پیغمبر صهمچنان در شرک و بت‌پرستی باقی ماند، و سپس در پذیرفتن امیر المؤمنین به عنوان امام از اطاعت خدا سرپیچی کرده و تکبر ورزید، و این در حالی که بود که همه مردم بعد از قتل عثمان با او بیعت کرده بودند. بنابراین معاویه از ابلیس بدتر است».

در جواب مؤلف باید گفت: این کلام لبریز از جهالت، ضلالت و خروج از دین اسلام و بلکه خروج از کل ادیان و بلکه خروج از عقلانیتی است که بسیاری از کفار نیز از آن بهره‌مند هستند. به گونه که هرکس در این کلام تدبر کند، به اعتبار آن پی می‌برد.

اولاً: ابلیس از هر کافری کافرتر است و هرکس وارد جهنم می‌شود، از پیروان ابلیس است، همچنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٨٥[ص: ۸۵].

«که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد».

و ابلیس است که پیروان خود را به هر زشتی و ناپسندی امر می‌کند و آن را بر ایشان آراسته می‌گرداند پس چگونه کسی از ابلیس بدتر خواهد بود؟ مخصوصاً از مسلمانان و مخصوصاً از صحابه؟

مولف می‌گوید: «کسی که در انجام طاعات گذشته ابلیس با او شریک نبوده و در میدان معصیت دوش به دوش ابلیس حرکت می‌کند، از ابلیس بدتر است».

این کلام اقتضاء می‌کند که هرکس معصیت خدا را بکند، از ابلیس بدتر است. زیرا هیچکس در انجام طاعات گذشته ابلیس با او شریک نیست و در صورت ارتکاب گناه، همکار شیطان شده است. بنابراین، آدم و نسل او از ابلیس بدترند، چرا که پیغمبر صفرمودند: «كل بني آدم خطاء، وخير الخطائين التوابون» [۱۳۸]. یعنی: همه فرزندان آدم خطا می‌کنند و بهترین خطا کاران، توبه کنندگان هستند.

به علاوه آیا از کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، کسی گفته است: هرکس از مسلمانان که مرتکب گناهی شود، از ابلیس بدتر است؟ آیا فساد و بطلان این قول از نظر اسلام بدیهی نیست؟ گوینده این کلام نیز به صورت بدیهی کافر و از دین خارج است و بنابراین شیعیان دائماً در حال گناه هستند، پس از ابلیس بدترند.

از این گذشته، اگر خوارج بگویند: علی مرتکب گناه شد، بنابراین از ابلیس بدتر است. در این صورت روافض نمی‌توانند دلیل و برهانی بر عصمت او ارائه دهند، روافض حتی از اثبات ایمان و امامت و عدالت علیسنیز عاجزند، چه برسد به اثبات عصمت او. زیرا هر استدلالی که روافض در این باره دارند یا نقض می‌شود و یا با مثل خودش معارض است. ولی اهل سنت قادر به اثبات ایمان و امامت او هستند.

و بنابر دیدگاه جمهور علماء در تفسیر آیه: ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١[طه:۱۲۱]. «(آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى کرد، و از پاداش او محروم شد».

اگر کلام این مولف رافضی صحیح باشد به این معنی خواهد بود که آدم از ابلیس بدتر باشد. خلاصه این‌که لوازم این کلام مولف و وجوه فساد آن به حدی است که از حصر و شمارش خارج‌اند.

ثانیاً: کلام مولف، کلامی است بدون دلیل و بلکه کلامی است که در ذات خودش باطل است. چگونه می‌توان گفت: بدتر از ابلیس کسی است که در انجام طاعات با ابلیس شریک نبوده ولی در میدان معصیت همکار اوست؟

نمی‌توان چنین گفت، زیرا هیچ کسی دوش به دوش ابلیس کل میدان معصیت را نپیموده و اصلاً قابل تصور نیست که یکی از انسان‌ها در معصیت همتای شیطان گردد، به گونه‌ای که همه مردم را گمراه و از راه به در کند.

طاعات گذشته ابلیس نیز اعتباری ندارد، زیرا کفر ابلیس باعث انهدام و از بین رفتن آن طاعات می‌شود، بنابراین طاعات گذشته ابلیس وزن و ارزشی ندارند چرا که کفر آن‌ها را زایل نموده است، در گناه و معصیت هم کسی همتای ابلیس نیست. پس وجود کسی بدتر از ابلیس ممتنع است. و کسی که بعد از ابلیس آمده و در طاعات گذشته ابلیس با او شریک نبوده ولی در اندکی از معاصی ابلیس با او همکاری می‌کند، از ابلیس بدتر نخواهد بود. پس چگونه کسی از ابلیس بدتر است؟

و این اصول – درست و نادرست – شیعه را نیز نقض می‌کند و حداقل چیزی که علیه آن‌ها لازم می‌گرداند، این است که طبق اصل مقرر توسط مولف رافضی، باید یاران علیساز آنانی که با او بیعت نکردند، بدتر باشند، زیرا آن صحابه قبل از بیعت کنندگان با علیس، ایمان آورده بودند و این بیعت کنندگان در میدان معصیت با آن‌ها هم داستانند، چرا که اینان نیز از علی سرپیچی کرده‌اند.

ثالثاً: به چه دلیلی ابلیس عابدترین ملائکه بوده است؟ و شش هزار سال عرش خدا را به تنهایی حمل می‌کرده است؟ و یا این‌که اجمالاً حامل عرش بوده است؟ و یا این‌که طاووس ملائکه بوده است؟ و یا این‌که هیچ گوشه‌ای از آسمان و هیچ چاله‌ای و گودالی بر روی زمین وجود ندارد، مگر این‌که شیطان در آن نمازی و سجده‌ای بجا آورده است؟ و اقوال دیگری از این قبیل که بر سر زبان‌ها است؟

چنین اموری نقلی بوده و تنها با خبر صحیح می‌توان فهمید. نه در قرآن و نه در اخبار صحیح پیغمبر صچیزی در این باره وارد نشده است. آیا جز جاهل‌ترین مردم، کسی در اصول دین به چنین اموری احتجاج می‌ورزد؟!!

و عجیب‌تر اینکه، مولف می‌گوید: «علماء در این‌که ابلیس عابدترین ملائکه بوده است، تردیدی ندارند».

باید گفت: کدامیک از علمای صحابه، تابعین و سایر مسلمانان چنین چیزی را گفته‌اند؟ چه برسد به این‌که این قول مورد اتفاق همه علماء باشد و هیچیک از علماء در آن تردید نداشته باشد؟

این کلام را هیچ وقت، هیچیک از علمای مسلمان نگفته‌اند و امری است که جز از طریق نقل نمی‌توان آن را فهمید و هیچ کسی آن را – نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف – از پیغمبر صنقل نکرده است. و اگر بعضی از واعظان و مولفان کتب زهد و یا بعضی از مفسرانی که از ذکر اسرائیلیات بدون سند ابایی ندارند، چنین مطلبی را ذکر کرده باشند، دلیلی بر حجیت، صحت و اعتبار آن نمی‌گردد پس چگونه در اثبات بهتر بودن ابلیس از هر انسان گناهکاری، می‌توان به آن احتجاج کرد و صحابه را نیز در ردیف آن انسان‌هایی قرار داد که ابلیس از آن‌ها بهتر است؟

نه خدا و نه پیغمبر صهرگز ابلیس را به خوب بودن و عبادتی سابق و یا غیر سابق توصیف نکرده‌اند، اگر چه حتی در صورت اثبات چنین عبادت و طاعتی، کفر ورزیدن باعث انهدام و از بین رفتن آن عبادت و طاعت می‌شود.

عجیب‌تر این‌که می‌گوید: «هیچ یک از علماء شکی ندارند در مورد این‌که ابلیس به تنهایی عرش خدا را شش هزار سال حمل کرده است».

سبحان الله! آیا هیچیک از علمای مورد قبول مسلمانان چنین چیزی را گفته‌اند؟ و آیا جز افراد غرق در جهالت، کس دیگری چنین چیزی را می‌گوید؟ چنین مطلبی چنانکه حق و درست باشد – جز از طریق نقل انبیاء فهمیده نمی‌شود و چیزی از پیغمبر صدر این باره نقل نشده است.

و نیز باید گفت: مسلمان شدن معاویهسثابت شده است. و اسلام انسان را از گذشته‌اش می‌بُرد. پس هرکس ادعا کند معاویه بعد از آن مرتد شده است، چنانچه کذب ادعای این شخص نامعلوم باشد، باید گفت: ادعای بدون دلیل کرده است. حال آن‌که کذب ادعای او مسلم است، چرا که معاویهستا پایان عمر، به اسلام پایبند بود، همچنانکه غیر او بر اسلام باقی ماندند، و از همان طریقی که ماندن بر اسلام اکثر صحابه و غیره ثابت می‌شود، از همان طریق ماندن معاویه بر اسلام نیز ثابت می‌گردد. و دلیل مدعی ارتداد معاویه، عثمان، ابوبکر و عمرشآشکارتر از دلیل کسی نیست که ادعا می‌کند علی مرتد شده است. پس اگر ارتداد علی کذب باشد، کذب ارتداد بقیه نیز به طریق اولی ثابت می‌شود، چرا که دلیل ماندن اینان بر ایمان، آشکارتر و شبهه خوارج مبنی بر ارتداد علی از شبهه روافض مبنی بر ارتداد اینان قوی‌تر است.

و باز می‌توان گفت: اگر ادعای ارتداد سایرین صحیح باشد، باعث طعن و ایراد به علی، حسن و دیگران است. توضیح اینکه: اثبات این ادعا به این معنی است که علی و غیره در برابر مرتدان، مغلوب شده‌اند و حسن زمامداری مسلمانان را به مرتد واگذار کرده است. و یاری و نصرت خدا برای خالد بزرگتر از نصرت علی خواهد بود. خداوند عادلی است که به هیچیک از علی و خالد ظلم نمی‌کند، بنابراین استحقاق خالد برای یاری بیش از استحقاق علی و بنابراین از او برتر بوده است.

مولف می‌گوید: «و همه مردم بعد از عثمان با او - علی – بیعت کردند».

باید گفت: اگر چه این عبارت حجت و دلیل نیست، پس ذکر آن بی‌فایده است و اگر دلیل و حجتی به نفع علی است، باید یادآور شد که بیعت مردم و اتفاق نظر مردم در مورد خلافت عثمان بزرگتر و بیشتر از بیعت با علی بوده است، در حالی که روافض کسی را که از اطاعت عثمان سر باز زند، کافر نشمرده و بلکه مؤمن متقی به حساب می‌آورند.

و نیز باید گفت: اتفاق نظر مردم در مورد انتخاب ابوبکر نیز بیش از علی بوده است، در حالی که شما و غیر شما نیز کسانی هستند که ادعا می‌کنند علی تا مدتی از بیعت با ابوبکر خودداری می‌کرد. پس بنابر قول شما علی باید از اطاعت خدا در مورد نصب ابوبکر به عنوان امام و خلیفه بر او خودداری ورزیده باشد و در نتیجه علی به مقتضای حکم خود روافض کافر شمرده می‌شود. پس یا علی کافر است و یا استدلال روافض باطل، و اگر کافر بودن علی نادرست است، پس استدلال روافض باطل است.

به علاوه باید گفت: ادعای بیعت همه مردم با علی آشکارترین دروغ است. زیرا بسیاری از مسلمانان – در حدود نیمی، یا بیشتر و یا کمتر از نصف – با علی بیعت نکردند، و سعد بن ابی وقاص و ابن عمر و دیگران بیعت نکردند.

مولف می‌گوید: «و معاویه به جای او – علی – نشست».

این کلام نیز کذب و دروغ است، زیرا معاویه در ابتدای امر خواهان زمامداری برای خودش نبود و به هنگام رو در رو شدن با علی نیز قصد گرفتن زمامداری از او را نداشت، بلکه معاویه و یارانش تنها از بیعت با علی امتناع می‌ورزیدند و بر همان منصب قبلی خودش که ولایت شام در دوران عمر و عثمان بود، باقی ماند و به هنگام ماجرای حکمیت تنها متولی رعیت خودش بود.

پس اگر منظور مولف این است که معاویه در آن سرزمین از امر علی اطاعت نمی‌کرد، صحیح است، ولی معاویه می‌گوید: من بر سر چیزی که در دست و تحت سیطره علی است، با او منازعه نمی‌کنم، و در عین حال وجوب اطاعت از او برای من ثابت نشده است. و این کلام معاویه، چه درست باشد و چه نادرست، باعث بدتر شدن معاویه از ابلیس نمی‌گردد. و هرکس صحابه پیغمبر صرا از ابلیس بدتر بداند، غایتی برای افتراء بر خدا، پیغمبر صو مؤمنان و دشمنی با بهترین مردمـان – از این نظر – باقی نگذاشته است. و خدا پیغمبران و مؤمنان را در زندگی دنیایی و در روز رستاخیز یاری می‌دهد.

وقتی هوی پرستی شخص را به چنین مرحله‌ای برساند، او را از مهار عقل نیز خارج می‌کند، چه برسد به مهار علم و دین. از خدا خواستاریم ما را از هر بلایی در امان دارد و همانا خداوند بر خود واجب گردانیده که صاحبان چنین کلامی را خوار کند و انتقام بندگان مؤمنش – پیغمبران و غیر پیغمبران – را از این افراد ظالم و افتراء زننده بگیرد.

[۱۳۸] - ترمذی ۴/۷۰، ابن ماجه، ۲/۱۴۲۰ و غیره.