فصل (۲۰۱): رد بر طعن رافضی در مورد اجماع مردم بر امامت ابوبکر صدیقس
رافضی گفته: (اجماع هم در دلالت بر امامت اصالت ندارد، چون لازم است که اجماع کنندگان دلیلی بر حکم داشته باشند تا بر آن جمع شوند، و إلاَّ اگر دلیل نداشته باشند اجماع صحیح نیست، دلیل لازم باید عقلی و یا نقلی باشد؛ دلیل عقلی بر امامت ابوبکر وجود ندارد، دلیل نقلی هم چون به نظر آنها پیغمبر صبدون وصیّت فوت نموده است، نصّی وجود ندارد، قرآن هم خالی از این موضوع است، پس اگر اجماعی صورت گرفته(چون بدون دلیل بوده) خطا بوده به همین دلیل اجماع بر امامت ابوبکر منتفی است).
جواب از چند جهت: اوّل: ادّعای او: (اجماع در دلالت بر امامت اصالت ندارد). اگر اینست که حکم اجماعکنندگان واجب نیست که اطاعت شود، تنها زمانی اطاعت آن واجب است که دلیل بر امر خدا و رسولش باشد، این صحیح است. امّا این اشکالی ندارد، چون فرمان پیغمبر صنیز همین طور بالذات واجب نیست که اطاعت شود، بلکه بخاطر این است که هرکس از پیغمبر صاطاعت کرده باشد، در واقع از خدا اطاعت نموده است. در حقیقت هیچکس غیر از خدا بالذات اطاعت نمیشود، خلق و امر مختص اوست، و حکم فقط برای اوست، و حکم صادر نمودن برای هیچکس غیر از اللّه روا نیست، اطاعت از پیغمبر صاز این جهت واجب است که اطاعت از او اطاعت از خداوند است، و اطاعت مؤمنین از اجماعکنندگان واجب است چون اطاعت از آنها نیز اطاعت از خدا و رسولش میباشد، و حَکَم قرار دادن پیغمبر صواجب است چون حکم او حکم خداست، و همچنین حَکَمیّت امّت، چون حکم امّت نیز حکم خداست.
و اگر منظورش این است که اجماع بعضی اوقات با حق توافق دارد و بعضی اوقات مخالف حق است، و این نظر اوست، امّا این نظر طعنهزدن در حجیّت اجماع است، و ادّعا است بر اینکه امّت اسلامی بر خطا اجماع داشته است، چنین کسانی از رافضه که با نَظّام موافق هستند این را میگویند.
در این حال گفته میشود: امامیّه معصومیت و امامت علی و بسیاری از اصول عقاید علی را توسط اجماع ثابت کردهاند، چون بنابر آنچه میگویند اکثر اصول دینشان از عقلیّات و بر اجماع است، و آنچه را که نقل میکنند میگویند از طریق عقل آنرا فهمیدهایم، چون مردم به امامی که معصوم و توسط نصّ تعیین شده باشد نیاز دارند، و غیر از علی به دلیل اجماع کسی معصوم و منصوص نیست، پس معصوم تنها علی است، و غیر از اینها از مقدمات استدلالاتشان.
به آنها گفته شود: اگر اجماع حجت نیست سپس آن استدلال باطل است، و آنچه را از عقاید و اصول بر اجماع بنا نمودهاند باطل است، پس نظر آنها باطل و اگر باطل باشد مذهب اهل سنت ثابت است، و اگر اجماع حقّ است، باز مذهب اهل سنت ثابت است، پس در هردو حالت باطل بودن نظر آنها واضح است، چه حجت بودن اجماع را قبول داشته باشند، و چه قبول نداشته باشند، و هر گاه نظر آنها باطل باشد مذهب اهل سنت ثابت و این مطلوب است.
و اگر بگویند: ما ادّعای اجماع نداریم و در هیچ چیزی از اصول عقایدمان به آن استدلال نمیکنیم، و تنها معقد ما عقل و نقل از أئمه معصوم است.
به آنها گفته میشود: اگر به اجماع استدلال نمیکنید پس غیر از روایات معلوم از پیغمبر صهیچگونه دلیل سمعی دیگری ندارید؛ چون آنچه را از علی و غیر او از أئمه نقل میکنید حجت محسوب نمیشود، مگر بعد از ثبوت عصمت یکی از آنها، و عصمت یکی از آنها ثابت نمیشود مگر توسط روایت از کسیکه عصمتش معلوم باشد، و آنکه عصمتش معلوم است تنها پیغمبر صاست، پس مادامیکه روایت معلومی از پیغمبر بر آنچه میگویند ثابت نشود، نه در اصول دین، و نه در فروع دین دلیل سمعی دیگری ندارند، حال که اینطور است، مسئله ادّعای خلافت علی به نصّ بر میگردد، اگر نصّ را توسط اجماع ثابت میکنید باطل است، چون حجت بودن اجماع نزد شما منتفی است، و اگر تنها توسط روایت خاصی که بعضی از شما آن را ذکر میکنند آن را ثابت میکنید، باز بطلان از چند جهت واضح است، و روشن است آنچه را که جمهور و اکثریت شیعه نقل میکنند و مخالف این نظر است موجب علم یقینی است که دروغ است.