مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

سبب تالیف این کتاب

سبب تالیف این کتاب

شیخ الاسلام می‌گوید: ستایش برازنده خدایی است که: ﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣[البقرة: ۲۱۳].

«مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادى در میان آن‌ها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آن‌ها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى‏کرد، با آن‌ها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‏هاى روشن به آن‌ها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند ، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. (اما افراد بى‏ایمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند) و خدا، هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت مى‏کند».

و گواهی می‌دهم که هیچ خدایی به حق جز خدای یگانه و بی‌شریک وجود ندارد، همچنانکه خداوند خود شهادت می‌دهد: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨[آل عمران: ۱۸]. «خداوند، (با ایجاد نظام واحد جهان هستى،) گواهى مى‏دهد که معبودى جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونه‏اى بر این مطلب،) گواهى مى‏دهند؛ در حالى که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودى به حق جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است».

و گواهی می‌دهم محمدصبنده و رسول خداست که سلسله نبوت با بعثت ایشان مهر خاتم خورد، و خداوند ایشان را وسیلۀ هدایت، اولیای خویش گردانید و در قرآن ایشان را اینگونه ستود: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ١٢٩[التوبة: ۱۲۸-۱۲۹].

«به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنج‌هاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. اگر آن‌ها (از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت مى‏کند؛ هیچ معبودى به حق جز او نیست؛ بر او توکل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!».

بهترین درود و کامل‌ترین سلام خدا بر او باد، اما بعد:

کتابی به دست بعضی از برادران اهل سنت و جماعت رسیده که یکی از بزرگان معاصر روافض آن را تألیف نموده و به وسیله آن مردم را به مذهب امامیه دعوت می‌کند. دعوتش متوجه والیان و دیگرانی است که در جاهلیت مانده و معرفت ناچیزی از علم و دین دارند و از اصل دین بی‌خبرند، چرا که تنها می‌تواند چنین افرادی را با دعوت خود بفریبد.

و کسانی او را در این کار یاری می‌دهند که عادتشان یاری‌دادن روافض است، همان‌هایی که اظهار اسلام می‌کنند، مثل اصناف مختلف باطنی‌های ملحد که در اصل فلاسفه صائبی بوده، و در حقیقت از پیروی پیغمبران خروج نموده‌اند. همان‌هایی که پیروی از اسلام، و بلکه پیروی از هیچ دینی را لازم نمی‌شمارند، و آیین‌های مختلف را به مثابه سیاست‌های متفاوتی می‌دانند که پیروان آن آیین‌ها پدید آورده‌اند، و نبوت‌ها را نیز سیاستی عادلانه می‌دانند که برای مصالح عمومی در دنیا پدید آمده‌اند.

این صنف از مردم بسیارند و هر جا که جاهلیت حاکم باشد و عالمان به دیانت و نبوت و قائلان به پیروی از نبوت وجود نداشته باشند، تا انوار آن را نمایان سازند، و تاریکی‌های ضلالت را محو نمایند، و افتراء و شرک و بی‌منطقی‌های مخالفان نبوت را برملا سازند، در چنین جاهایی آن صنف ابراز وجود می‌کنند.

اینان نبوت را به صورت مطلق تکذیب نمی‌کنند، بلکه به بخشی از لوازمات آن ایمان می‌آورند، و بخشی را تکذیب می‌کنند، و در ایمان و تکذیب درجات متفاوتی دارند، همین تعظیم و بزرگداشت لوازمات نبوت باعث ملتبس‌شدن حقیقت آن‌ها بر بسیاری از جاهلان می‌گردد.

روافض و جهمیه ابوابی هستند برای تعرض ملحدان به دین اسلام. الحاد بعضی در عرصه اسماء الهی و آیات مبین کتاب خداست، همچنانکه بزرگان قرامطه باطنی و سایر منافقان این مباحث را مطرح کرده‌اند.

افرادی که کتاب آن رافضی را با خود آورده بودند، گفتند: این کتاب بزرگترین وسیله روافض برای تأیید مذهبشان در نزد کسانی است که به آن‌ها متمایل می‌شوند، مثل امراء و غیره. و گفتند: مؤلف، کتاب را برای شاه معروفی که وی را خدابنده می‌نامد، تألیف کرده است و از من خواستند که گمراهی‌ها و سخنان باطل این کتاب را برملا سازم، تا بدین وسیله بندگان مؤمن خدا را نصرت دهم، و بطلان اقوال افتراء زنندگان را آشکار نمایم. گفتم: با وجود این‌که این کتاب مستدل‌ترین کتاب روافض است، ولی این طایفه گمراه‌ترین مردم می‌باشند، و از استدلال صحیح بویی نبرده‌اند، زیرا ادله، یا عقلی هستند، یا نقلی، و این طایفه در تأیید مذهب بیشترین فاصله را از دلایل عقلی و نقلی پیدا کرده‌اند، و از همه بیشتر به مدلول این آیه شبیه‌اند که می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١٠[الملک: ۱۰].

«و می‌گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، و یا تعقل می‌کردیم، در میان دوزخیان نبودیم».

روافض در ادلۀ نقلی از همه مردم دروغگوترند، و در ادله عقلی از همه جاهلترند: منقولاتی را تصدیق می‌کنند که علماء ضرورت بطلان آن را گواهی می‌دهند، و حقایقی را انکار می‌کنند که تواتر قطعی آن را به ثبوت رسانده‌اند. و تمایزی بین ناقلان و راویان معروف به کذب یا اشتباه و یا جهل و راویان عادل، حافظ و ضابط و معروف و مشهور نمی‌گذارند، و عموماً در این وادی مقلدند، اگرچه گمان می‌کنند دلیل و برهان دارند: گاهی از معتزله و قدریه تبعیت می‌کنند، و گاهی از مجسمه و جبریه.

در امور نظری نیز از همه فرقه‌ها جاهل‌ترند، و به همین دلیل عموم علماء آن‌ها را جاهل‌ترین فرقۀ اسلامی می‌شمارند. بعضی از ایشان به اندازه‌ای فساد و تباهی در دین ایجاد کرده‌اند که فقط پروردگار جهانیان می‌تواند اندازه آن را برشمرد. و اسماعیلیه و نصیریه ملحد و سایر باطنی‌های منافق دیگر از کانال آن‌ها وارد شده و به دین اسلام ضربه زده‌اند، و دشمنان دیگری مثل مشرکان و اهل کتاب نیز از طریق همین فرقه نفوذ کرده‌اند و با کمک آن‌ها بر سرزمین‌های اسلامی تسلط یافته‌اند، و هتک حرمت نموده و اموال مردم را ربوده‌اند، و خون به ناحق ریخته‌اند، و با مدد آن‌ها چنان فسادی در دین و دنیا بر امت عارض گردیده که تنها خداوند می‌تواند آن را برشمرد.

اصل و ریشه این مذهب از زنادقه منافق سرچشمه می‌گیرد که امیرالمؤمنین علیسدر زمان حیات خود آن‌ها را به سزای اعمالشان رساند، و گروهی از آن‌ها را به آتش کشید، و قصد کشتن گروهی از ایشان را کرد که از شمشیر برانش گریختند، و گروهی افتراء‌کننده از ایشان را تنبیه کرد. و با اسناد زیادی از علیسروایت شده که بر بالای منبر کوفه فرمودند: بهترین این امت بعد از پیغمبرص، ابوبکر و سپس عمر می‌باشد. و همین جواب را نیز به فرزندش محمد بن الحنفیه داد، چنانکه در صحیح بخاری و غیره آمده است [۷].

به همین دلیل شیعیان متقدّمی که در محضر علیس، و یا هم عصر با وی بودند در مورد تفضیل ابوبکر و عمر بر غیره هیچ نزاعی نداشتند، و تنها نزاعشان بر سر تفضیل یکی از دو طرف علی و عثمان بر دیگری بود، و این حقیقتی است که علمای بزرگ متقدم و متأخر شیعه به آن اذعان نموده‌اند، و حتی ابوالقاسم بلخی نیز این مطلب را بیان کرده و می‌گوید: شخصی از شریک بن عبدالله پرسید: ابوبکر برتر است یا علی؟ جواب داد: ابوبکر. شخص پرسید: آیا این مطلب را می‌گویی در حالی که شیعه هستی؟ گفت: آری، هرکس غیر این را بگوید شیعه نیست، و سوگند به خدا! علی این قاعده را پایه‌گذاری کرد، آنجا که فرمود: بعد از رسول اللهصبهترین این امت ابوبکر و سپس عمر می‌باشد، چگونه گفتار علیسرا رد کنیم؟ و چگونه او را تکذیب نماییم؟ سوگند به خدا علیسدروغگو نبود. این مطلب را قاضی عبدالجبار همدانی [۸]در کتاب «تثبیت النبوه» نقل کرده و گفته: این مطلب را ابوالقاسم بلخی در نقض اعتراض علی بن راوندی بر جاحظ ذکر کرده است.

[۷] - نگا: بخاری: ۵/۷، فضائل اصحاب النبیصوابو‌داود: ۴/۲۸۸ وابن ماجه: ۱/۳۹ وغیره. [۸] - مراد قاضی عمادالدین ابوالحسن عبدالجبار بن احمد همدانی، شیخ معتزله در عصر خودش می‌باشد و کتابش «تثبیت دلائل النبوة» یکی از بهترین کتاب‌های این باب است، نگا:همان : ۲/۵۴۹.