فصل (۲۰۸): ذکر بقیه فضایل ابوبکر صدیقسدر غار و دفاع از وی و اجبار رافضی به تسلیم شدن در برابر این فضایل
و امّا گفته رافضی: (آیه بر نقص ابوبکر دلالت دارد، چون میفرماید: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾[التوبة: ۴۰].
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
آیه دلالت بر پستی، و کم صبری و عدم یقین و عدم رضایت به اینکه در سرنوشت با پیغمبر برابر باشد و عدم رضایت به قضاء و قدر ابوبکر دارد.
جواب: اوّل: این ادّعای خودتان را ردّ میکند که میگویید: (از او ترسیده تا مبادا نیّتش را آشکار کند به همین خاطر او را همراهی نموده) چون اگر ابوبکر دشمن اوست، و در باطن با دشمنانی بود که دنبال او میگشتند، میبایست مسرور و خوشحال شود و وقتی که دشمن را احساس کرد آسوده شود، و باز دشمن آمده بود و بر روی غار میرفتند، لازم بود که آنها را آگاه کند. و همچنین: آنکه اخبار قریش را برایشان میآورد پسرش عبداللّه بود، میتوانست به پسرش بگوید که خبر آنها را به قریش بگوید.
و همچنین: غلام ابوبکر«عامر بن فهیره» بود که مرکبهای ایشان را نگهداری مینمود، میتوانست به غلامش بگوید مشرکین را خبر کند. چیزی که در اینجا میگویند ایمان او را ثابت و اینکه میگوید منافق است باطل میشود، و بدان که در مهاجرین منافقی وجود نداشت، منافقین تنها در قبیلههای انصار وجود داشت، چون همهی آنها به اختیار خود هجرت نمودند، و آنهایی که در مکّه کافر بودند هیچکدام مهاجرت نکردند، جدایی از وطن و اهل خانواده و عشیرت را به خاطر یاری دادن دشمنشان انتخاب نکردهاند، و اگر این کلام مستلزم ایمان اوست معلوم است که پیغمبر صبرای مهمترین و خطرناکترین سفرش که به خاطر اهمیّت و عظمت آن در قلب مسلمانان و آشکار شدن رسالتش مبدأ تاریخ قرار گرفته - چون مبدأ بر چیزی تاریخ تعین میشود که نزد عامّۀ مردم معلوم و آشکار باشد - در چنین سفری پیغمبرصکسی را برای مصاحبت و همراهی تعیین نمیکند مگر اینکه از دیگران بزرگتر و مورد اعتمادتر و آرام بخشتر باشد.
در فضایل صدّیق، و امتیازش بر دیگران این کافی است و این از فضایلی است که هیچ کسی در آن با ابوبکر همتایی ندارد. اینها دلالت بر این دارد که ابوبکر نزد رسول اللّه صبا فضیلتترین صحابی بوده است.
و امّا آنکه گفته است: (این دلیل بر نقص او دارد).
ما میگوییم: نقص بر دو نوع است: نقصی که منافی ایمان است، و نقصی که سبب کمتر شدن از کسی میشود که از او کاملتر باشد، اگر منظورش اوّلی است، باطل است، چون خداوند به پیغمبرش صمیفرماید: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ١٢٧﴾[النحل: ۱۲۷].
«اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر».
و نسبت به عموم مؤمنین فرموده است: ﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ﴾[آل عمران: ۱۳۹].
«و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید».
و همچنین فرموده است: ﴿ وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ ٨٧ لَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[الحجر: ۸۷-۸۸].
«ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم. (بنابر این،) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، که به گروههایى از آنها ( کفار) دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر».
بدرستی که خداوند بیش از یکبار پیغمبرش را نهی نموده از اینکه محزون شود، و همچنین عموم مسلمانان را از حزن و اندوه نهی نموده است، پس معلوم است که نهی کردن از حزن با ایمان منافات ندارد.
و اگر منظور نقصی است که از کاملتر از خودش کمتر باشد، شکّی در آن نیست که پیغمبر صاز ابوبکر کاملتر است، و در این مورد هیچ فردی از اهل سنت اختلاف ندارند، امّا این دلیل نیست که علی و عثمان و عمر و غیر از آنان از او بزرگتر باشند، چون آنها در آن حالت با پیغمبر صنبودند، اگر با او بودند معلوم نبود که حال آنها از حال ابوبکر صدّیق بهتر باشد، امّا آنچه از وضعیّت ابوبکر و آنها معروف است این است که به هنگام مشکلات و ترس ابوبکر از همه صبر و یقینش بیشتر بوده، و به هنگام سببهای شکّ و گمان یقین و آرامش ابوبکر از همه بیشتر بوده، و هر گاه پیغمبر صدر اذیّت قرار میگرفت ابوبکر از همه بیشتر تابع رضایت ایشان بودند، و در آنچه که پیغمبر صرا اذیّت میکرد ابوبکر از همه دورتر بوده. این برای هر کسی که تحقیقاتی در حال آنها کرده باشد، چه در زمان حیات رسول اللّه صو چه بعد از وفاتش بسیار واضح و معلوم است.
و همچنین: داستان روز بدر در جایگاه، و روز حدیبیه در آرامش و متانت ایشان معروف است، اینها بر بقیه اصحاب آشکار بود، پس چگونه عدم ثبات و جزع به او نسبت داده میشود؟!
و همچنین: قیام او علیه مرتدّین و مانعین زکات، استوار نمودن مسلمانان، با آماده کردن أسامه، اینها از مسائلی است که بیانگر برتری ابوبکر بر صحابه از جهت یقین و ثبات میباشد.
اهل سنّت در فضیلت ابوبکر بر علی و عثمان و عمر اختلاف ندارند، امّا رافضیی که کاملتر بودن علی را بر این سه نفر ادّعا میکند، این یک بهتان و دروغ و افتراء است، چون هرکس در سیرۀ عمر و عثمان تدّبر نماید میداند که آنها بر علی برتری دارند، هم از حیث صبر و ثبات، و هم از جهت جزع و فزع به هنگام مصیبت، عثمان محاصره شد و از او خواستند از خلافت کنارهگیری کند و بر این درخواست اصرار داشتند تا آنکه او را کشتند، با این وصف او مردم را از جنگیدن با آنها منع میکرد.
تا آنکه به شهادت رسید، و از نفس خویش دفاع نکرد، آیا این جز عظمت صبر او بر مصیبت چیز دیگری هست؟!
و معلوم است که صبر علی مثل صبر عثمان نبود، بلکه هم از لشکر خودش و هم از لشکری که با او میجنگیدند اظهار ناراحتی میکرد، به صورتی که امثال او نه ابوبکر و نه عمر و نه عثمان چنین اظهاراتی نداشتند.
رافضی گفته است: (در حقیقت آیه بر پستی و کم صبری و عدم یقین ابوبکر به الله و عدم رضایتش به مساوات با پیغمبر در سرنوشت و به قضا و قدر خداوند دلالت دارد.)
اینها همه دروغهای آشکاری از او هستند، در آیه چیزی وجود ندارد که بر اینها دلالت داشته باشد، وآن از دو جهت: اوّل: نهی از چیزی دلیل بر وجود آن نیست، بلکه دلیل بر ممنوع بودن آن است تا واقع نشود، مانند: قول الله تعالی که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ﴾[الأحزاب: ۱].
«اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن».
این نهی از پیغمبر صدلیل بر اطاعت او از آنها نیست.
دوّم: به فرض اینکه ابوبکر محزون شده باشد، حزنش بخاطر پیغمبر صبوده است بخاطر اینکه او کشته نشود و دین از بین نرود، او دوست داشت خودش را فدای پیغمبر صکند، به همین سبب هنگامی که در سفر هجرت همراه او بود بعضی اوقات جلو او و بعضی اوقات پشت سرش راه میرفت، پیغمبر صعلّت آن را پرسید در جواب گفت: «أذكر الرصد فأكون أمامك، وأذكر الطلب فأكون ورائك«:وقتی که به فکر کمین هستم از جلوت، و وقتی که به فکر دنبال کنندگان(دشمنان) هستم دنبالت راه میروم). احمد آن را روایت نموده است.
و اینکه به مساوات با پیغمبر صدر سرنوشت راضی نبوده نه به آن معنایی که دروغگو آنچنان بر او افترا میبندد: بلکه او راضی نبوده که رسول الله کشته شود و او زنده بماند، او دوست داشت که با مال و نفس و اهل خانوادهاش فدای پیغمبر صشود. و این بر هر مسلمانی واجب است، ابوبکر صدّیق در ادای این واجب از تمام مسلمانان قویتر بود، خداوند میفرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ﴾[الأحزاب:۶].
«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است».
در صحیحین از انس و از پیغمبر صروایت شده است که فرموده: «لا يؤمن أحدكم حتّى أكون أحبّ إليه من ولده ووالده والناس أجمعين [۲۹۲]. یعنی: ایمان ندارد هیچیک از شما تا اینکه من را از خود و فرزند و پدرش و تمام مردم بیشتر دوست نداشته باشد». حزن ابوبکر بر پیغمبر صدلیل بر کمال محبّت و دوستیش با او، و اخلاصش برای او، و نگهبانیش از او، و دفاعش از او، و دور کردن اذیّت و آزار از او است، و این از باعظمتترین ایمانهاست.
و امّا ادّعایش: (این که آیه بر کم صبری او دلالت دارد). باطل است، بلکه دلالت بر نبودن صبری که به آن امر شده ندارد، صبر بر مصیبّتها واجب است و حکم آن در کتاب و سنّت وجود دارد، با این وصف هیچگونه منافاتی با حزن قلبی ندارد. همچنانکه پیغمبر صمیفرماید: «إنّ الله لا يؤاخذ على دمع العين، ولا على حزن القلب، ولكن يؤاخذ على هذا- اللسان- أو يرحم» [۲۹۳]یعنی: به حقیقت که خداوند انسان را بر اشک چشم و حزن قلب مؤاخذه نمیکند، امّا بر این – زبان - مؤاخذه میکند و یا رحمت میکند.
و ادّعایش: (آیه دلالت بر عدم یقینش به الله دارد). دروغ و بهتان است؛ چون در واقع انبیاء محزون شدهاند، و حزنشان دلیل بر عدم یقینشان به الله نیست، همچنانکه در مورد یعقوب÷فرموده است.
و در حدیث صحیح ثابت است، هنگامی که پسر پیغمبرصابراهیم فوت کرد فرمود: «تدمع العين ويحزن القلب، ولا نقول إلاَّ ما يرضي الربّ، وإنّا بك يا إبراهيم لمحزونون» [۲۹۴].
یعنی چشم اشک میریزد و قلب محزون میشود امّا بجز آنچه را که پروردگار راضی است نمیگوییم، و ما ای ابراهیم برای تو نگرانیم.
خداوند پیغمبرش را از حزن نهی فرموده است آنجا که میفرمایید: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[الحجر: ۸۸]. «و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش».
و همچنین ادعایش که میگوید: (دلالت بر پستی و عدم رضایتش به قضاء و قدر دارد) آن نیز باطل است همچنانکه جواب نظائر آن گذشت.
[۲۹۲] - نگا: بخاری (۱/۹) طبع النهضه، و مسلم(۱/۶۷). [۲۹۳] - نگا: بخاری(۲/۸۴) و مسلم(۲/۶۳۶). [۲۹۴] - نگا: بخاری(۲/۸۳-۸۴) و مسلم(۴/۱۸۰۷-۱۸۰۸).