مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۱۴۲): بطلان استناد رافضی به حدیث اعلان رسالت در مورد امامت علیس

فصل (۱۴۲): بطلان استناد رافضی به حدیث اعلان رسالت در مورد امامت علیس

رافضی می‌گوید: «روش سوم، دوازده دلیلی است که منسوب به سنت بوده و از پیامبرصنقل شده‌اند.

اول: همه علما نقل کرده‌اند که وقتی آیه: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء:۲۱۴]. «و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن». نازل شد، پیامبر صچهل مرد از بنی عبدالمطلب را به خانه ابوطالب دعوت کرد و با یک ران گوسفند و مشتی گندم و مقدرای شیر از آن‌ها پذیرایی کرد. هر کدام از آن‌ها از آن غذا می‌خورد و از همان شیر می‌نوشید. همه آن‌ها غذا خوردند تا سیر شدند بدون آن‌که بدانند چه غذایی خورده‌اند. بدین سان پیامبر صو اهل بیتش آنان را به شگفتی واداشتند. و نشانه نبوتش بر آن‌ها آشکار شد. پیامبر صفرمود: ای پسران عبدالمطلب. خداوند من را برای هدایت همه مردمان و هدایت شما به طور خاص فرستاد و‌ فرمود: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤. «و به خاندان نزدیکت هشدار بده» و من شما را به قبول کردن و گفتن دو کلمه که بر زبان بسیار آسان و در ترازوی اعمال بسیار سنگین می‌باشند دعوت می‌کنم. با این دو کلمه سرزمین‌های عرب و عجم را بدست خواهید آورد و همه ملتها از شما پیروی می‌کنند. داخل بهشت می‌شوید و برای همیشه از آتش جهنم رهایی می‌یابید. این دو کلمه، شهادت بر یگانگی خداوند و رسالت من است. هرکس این دعوت من را بپذیرد و در بر پا داشتن آن به من کمک کند، برادر، وزیر، وصی و وارث من است و بعد از من نیز جانشین من خواهد بود. هیچ کدام جواب ندادند. امام علی÷گفت: ای رسول خدا من در این کار به شما کمک خواهم کرد.

پیامبر صفرمود: بنشین، سپس همان حرف را تکرار کرد باز هم خویشاوندانش ساکت شدند. امام علی÷می‌گوید: من بلند شدم و سخن قبلی خود را تکرار کردم. پیامبر صفرمود: بنشین و برای بار سوم دعوت خود را بر خویشاوندانش عرضه کرد. اما هیچکدام از آن‌ها حرفی نزد. من بلند شدم و گفتم: ای رسول خدا! من در این کار به شما کمک خواهم کرد. پیامبر صفرمود: بنشین! تو برادر و وزیر من هستی، همچنین وصی، وارث و بعد از من جانشین و خلیفه من خواهی بود. در آن هنگام همه آن خویشاوندان بلند شده و به ابوطالب گفتند: به تو تبریک می‌گوییم که به دین برادرزاده‌ات درآمده‌ای. پسرت را امیر و فرمانروای تو قرار داده است».

از چند طریق می‌توان به این ادعا پاسخ داد. اول: باید درستی و صحت این روایت ثابت شود. این ادعا که همه علما این حدیث را نقل کرده‌اند، نزد کسانی که دانا به علم حدیث هستند هیچ شکی در نادرستی آن وجود ندارد. زیرا این حدیث نه در هیچیک از کتاب‌های مسلمانان که برای نقل احادیث از آن‌ها استفاده می‌کنند وجود دارد، و نه در کتاب‌های مسند و سنن، و کتاب‌هایی که غزوات پیامبر را نقل کرده‌اند، و نه در کتاب‌های تفسیری که سند و سلسله احادیث را ذکر کرده و قابل اعتماد می‌باشند. اما اگر این روایت در بعضی از تفاسیری که محتوی روایت‌های صحیح و روایت‌های ضعیف هستند مثل تفسیر ثعلبی، واحدی یا بغوی و یا تفسیر ابن جریر طبری و ابن ابی حاتم. اهل علم اتفاق نظر دارند بر این‌که روایات این گونه کتاب‌ها به تنهایی دلیل بر صحت آن روایت نخواهد بود. زیرا زمانی که می‌دانیم روایات این کتاب‌ها صحیح و ضعیف دارند باید نوع آن مشخص شود تا بتوان به آن استناد کرد.

دوم: ما این روایت را به یکی از این دو شرط ذیل قبول می‌کنیم: یا این روایت را با سندی نقل کند که اهل علم در مسایل اختلافی ولو یک مسأله فرعی به آن استناد می‌کنند. یا یکی از مردان اهل حدیث که قابل اعتماد علماست این روایت را تصدیق کند.

زیرا هنگامی که دو فقیه مناظره می‌کنند، این مناظره جز با حدیث مسندی که سندش قابل اعتماد بوده یا تصدیق کسی که در این باره موثق است به نتیجه نمی‌رسد. اما اگر سند و سلسله آن معلوم نباشد و عالمان حدیث نیز آن را اثبات نکنند از کجا معلوم می‌شود که این روایت صحیح است؟ به خصوص در مسایل اعتقادی که بر اساس آن‌ها بر بزرگان صدر اسلام و پایه‌های دین خدشه‌ وارد می‌شود. در این موارد چگونه می‌توان حدیثی را قبول کرد که نه سندش شناخته شده است و نه بزرگان علم حدیث آن را اثبات کرده‌اند.

سوم: این‌که این حدیث نزد کسانی که به علم حدیث آشنایی دارند دروغ و غیر قابل اعتماد است. هیچ عالمی پیدا نمی‌شود که آشنا به حدیث باشد و نداند که این روایت ساختگی است. به همین خاطر هیچیک از کتاب‌های مرجع و منبع و قابل اعتماد آن را روایت نکرده‌اند. زیرا کسی که کوچکترین آشنایی با حدیث داشته باشد به دروغ بودن آن پی می‌برد.

چهارم: پسران عبدالمطلب در زمان نزول این آیه که در مکه و اوایل بعثت بود، بلکه در تمام زندگی پیامبر صبه چهل نفر نرسیدند.

پنجم: این‌که می‌گوید: «هر یک از آن مردان تکه گوشتی بزرگ و پیمانه‌ای شیر می‌نوشید» این حرف دروغ بستن به بنی‌هاشم است. زیرا آن‌ها به این پرخوریها مشهور نبودند.

ششم: این‌که او می‌گوید: پیامبر به آن جماعت فرمود: «هر کس این دعوت را از من بپذیرد و در آن به من کمک کند برادر و وزیر من است و بعد از من وصی و جانشین من خواهد بود» دروغ بزرگی بوده که بر پیامبر صبسته شده است و به هیچ وجه نسبت دادن آن به پیامبر جایز نسیت. زیرا قبول دعوت و گفتن شهادتین و نیز همکاری با پیامبر صدر دعوت، به تنهایی باعث این همه امتیاز و منصب نخواهد شد. چون که همه مؤمنان صدر اسلام این دعوت را اجابت کرده و شهادت را بر زبان آوردند، در این دعوت به پیامبر صکمک کردند، همه نفس و مال خود را در راه برپایی دین و اطاعت از پیامبر صفدا کردند. از خویشاوندان و قوم خود جدا و متفرق شدند، بر فقر و ذلتی که بعد از ثروت و عزت به آن دچار شده بودند بردباری پیشه کرده و همه سختیها را به جان خریدند که سرگذشت همه آن‌ها مشخص و معروف است، اما باز هم با همه این‌ها هیچیک از آنان جانشین و وصی آن حضرت نشد.

همچنان، از آن جماعت چهل نفری که امکان داشت همه آن‌ها این دعوت را بپذیرند اگر همه یا تعدادی از آنان جواب مثبت می‌دادند کدام یک بعد از پیامبر صجانشین و وصی آن حضرتص می‌شد.

هفتم اینکه: حمزه، جعفر و عبیده بن الحارث مثل علیسبه این دعوت و همکاری لبیک گفتند.

هشتم اینکه: مطلبی که در کتاب‌های حدیثی صحیح در مورد نزول این آیه آمده است با این روایت مغایرت دارد. در صحیح مسلم و بخاری از ابن عمر با نقل از ابوهریره (لفظ حدیث از او، مفهوم آن از پیامبر صاست) از پیامبر صروایت شده است که: وقتی آیه: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤.

نازل شد. پیامبر صقریش را دعوت کرد. خاص وعام آن‌ها جمع شدند. پیامبر صفرمود: «ای پسران کعب بن لُوی! خود را از آتش جهنم نجات دهید. ای پسران مره بن کعب! خود را از آتش برهانید. ای پسران عبدشمس! خود را از آتش نجات دهید. ای پسران عبدمناف! خود را از آتش نجات دهید. ای پسران هاشم! خود را از آتش جهنم نجات دهید. ای پسران عبدالمطلب خود را از آتش نجات دهید. ای فاطمه دختر محمد! خود را از آتش جهنم نجات بده. زیرا من نمی‌توانم هیچ چیزی را از طرف خدا برای شما ضمانت کنم مگر حق خویشاوندی شما بر من که آنرا کاملاً ادا خواهم کرد.