فصل (۲۲): دربارۀ بطلان استناد رافضی به حدیث مهدی
مؤلف میگوید: از ابن جوزی با اسناد خودش از ابن عمر روایت شده که پیامبرصفرمودند: «يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي، اسمه كاسمي وكنيته كنيتي، يملأ الأرض عدلاً، كما ملئت جوراً، فذلك هو المهدي».
یعنی: در آخر زمان مردی از نسل من ظهور میکند که اسمش اسم من و کنیهاش کنیه من است، زمین را از عدل و داد پر میکند همچنانکه از ظلم و جور پر بوده است».
در جواب مؤلف باید گفت: کلام مؤلف از وجوهی قابل نقد است:
وجه اول: میتوان گفت: شما که به احادیث اهل سنت استناد نمیکنید، پس امثال این احادیث نمیتواند مستند شما باشد، و اگر مرادتان این است که آن را به عنوان حجتی بر اهل سنت نقل کردهایم، رأی اهل سنت را در این باره برایتان ذکر میکنم.
وجه دوم: این حدیث از اخبار آحاد است پس چگونه میتوان اصل دین را که ایمان جز با آن صحیح نیست، با این خبر اثبات کرد؟
وجه سوم: الفاظ این حدیث به جای اینکه رأی امامیه را ثابت کند، آن را نقض میکند، زیرا در حدیث آمده که (اسمش اسم من و اسم پدرش، اسم پدر من است).
بنابراین مهدی مورد نظر پیغمبر صباید محمد بن عبدالله باشد، نه محمد بن حسن. از علیسنیز روایت شده که گفت: این شخص از اولاد حسن بن علی است و نه حسین بن علی.
احادیث مهدی معروف است که امام احمد، ابوداود، ترمذی و غیره آن را روایت کردهاند، مثل حدیث عبدالله بن مسعود از پیغمبر صکه در آن آمده «لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطوّل الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من اهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً» [۱۰۵].
یعنی: چنانچه تنها یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خدا آن روز را چنان طولانی میکند که مردی در آن ظهور کند که اسمش هم نام من و اسم پدرش، اسم پدر من است: زمین را از عدل و داد پر کند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده بود.
وجه چهارم: الفاظی از حدیث را که مؤلف رافضی انتخاب کرده، در آن آمده که (اسمش، اسم من و کنیهاش، کنیه من است) و نگفته (اسمش اسم من و اسم پدرش، اسم پدر من است)، حدیث مورد استناد این مؤلف را هیچیک از محدثان در هیچ کتاب حدیث معروفی با این الفاظ ذکر نکردهاند و این رافضی حدیث را با الفاظ معروف آن در کتب حدیث مثل مسند احمد، سنن ابیداود، ترمذی و غیره ذکر نکرده است و بلکه الفاظ جعلی برای آن ذکر کرده که کسی آن را روایت نکرده است.
و اینکه میگوید: ابن جوزی آن را با اسناد خودش روایت کرده، اگر منظورش ابوالفرج، همان عالم مشهوری است که مصنفات فراوانی دارد، دروغ میگوید، و اگر منظورش نوه ابوالفرج، یعنی یوسف بن قز أوغلی صاحب تاریخی به اسم «بمرآة الزمان» و کتابی در اثنی عشر تحت عنوان «إعلام الخواص» است، باید گفت: این شخص در مصنفات خود صحیح و سقیم را با هم در آمیخته و برای اغراض خودش به احادیث فراوانی که ضعیف و موضوعاند، استناد کرده است. این شخص به حسب مقاصد مردم برای آنها کتاب تألیف میکرد: برای شیعه به مقتضای حالشان کتاب تصنیف میکرد تا او را پاداش دهند، و برای بعضی از پادشاهان بر مذهب ابوحنیفه کتاب تصنیف میکرد تا از این طریق به اهدافش برسد، و در واقع راه و روش او مثل وعاظ بود که اگر از آنها پرسیده میشد: بر چه مذهبی هستی؟ میپرسید: در کدام شهر منظورتان است؟
و به همین دلیل در بعضی از کتابهایش از خلفای راشدین و صحابه دیگر عیبجویی نموده است، تا با شیعیانی که این کار را از او خواستهاند، سازش کند و در عین حال در بعضی دیگر از کتابهایش تعظیم خلفای راشدین و غیره دیده میشود.
[۱۰۵] - نگا: سنن ابیداود، ۴/۱۵۱، ترمذی، ۳/۳۴۳، المسند، ۲/۱۱۷.