فصل (۲۰۶): رد بر مطاعن رافضی در مورد فضایل ابوبکر صدیق و انکار وی از فداکاریهای صدیق در هنگام هجرت و غیره
رافضی گفته است: (سوّم: فضایلی که در مورد ابوبکر وارد شده است مانند آیهی غار و ﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧﴾[اللیل: ۱۷].
«به زودی باتقواترین مردم از آن (آتش سوزان) دور داشته میشود».
و ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾[الفتح: ۱۶].
«به متخلفان از اعراب بگو: «بزودى از شما دعوت مىشود که بسوى قومى نیرومند و جنگجو بروید».
و دعوت کننده همان ابوبکر است، که روز بدر در جایگاه انیس رسول اللّه صبود و بر پیغمبر بخشش داشته و در نماز امام بوده.
رافضی گفته است: جواب: وجود ابوبکر در غار هیچگونه فضیلتی برای او ندارد، چون ممکن است به این سبب پیغمبر صاو را همراه خود نموده باشد تا امرش را (خیانت) آشکار نکند. و همچنین: چون آیه دلالت بر مفهوم مخالفش دارد «لا تحزن»یعنی: غم مخور، دلیل بر ضعف و کم صبری و عدم یقین او به اللّه تعالی است و دلیل عدم رضایتش از هم سرنوشتی با پیغمبر صو عدم رضایت به قضاء و قدر خداوند است. و چون حزن اگر اطاعت باشد ممکن نیست که پیغمبر صاز آن نهی کند، و اگر معصیّت باشد فضیلتی را که ادّعا میکند رذیلت است.
و همچنین: چون قرآن هر جا که صحبت از نزول سکینه میکند مؤمنین را با رسول اللّه صدر آن سکینه شریک میسازد به استثنای این مورد، و هیچ نقصی از آن بزرگتر نیست. ﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧﴾یعنی با تقواترین از آن دور داشته خواهد شد» منظور از آن ابودحداح است آنگاه که نخلستانی برای همسایۀ آن خرید، پیغمبرصنخلستانی را در بهشت به صاحبش پیشنهاد کرد اگر آن را به همسایۀ آن نخلستان ببخشد، امّا او قبول نکرد، ابودحداح که آن معامله را از پیغمبر صشنید آنرا خرید و به همسایۀ نخلستان بخشید، پیغمبر صدر مقابل آن بستانی را در بهشت به او معاوضه داد. و امّا قول اللّه تعالی: ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾.
منظور این است که شما را دعوت خواهیم کرد به سوی قومی، چون منظور کسانی هستند که از صلح حدیبیه تخلف نمودند، آنها التماس کردند که برای غنیمت خیبر خارج شوند، امّا اللّه تعالی آنها را منع نمود آنجا که میفرماید: ﴿قُل لَّن تَتَّبِعُونَا﴾[الفتح: ۱۵].
چون خداوند غنیمت خیبر را برای کسانی قرار داد که در صلح حدیبیه شرکت داشتند، سپس فرمود: ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ﴾.
مرادش این است که شما را دعوت خواهیم نمود از این به بعد برای جنگ با قومی قدرتمند، و حقیقت رسول اللّه صبرای غزوات زیادی آنها را دعوت نمود مثل: غزوهی مؤته و حنین و تبوک و غیره، پس دعوت کننده رسول اللّه صبوده است. و همچنین: ممکن است دعوت کننده علی باشد، آنگاه که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید، و آنها به صف علی برگشتند در حالیکه مسلمان شدند، چون پیغمبر صفرموده: ای علی جنگ با شما جنگ با من است، و مسلّماً جنگ رسول اللّه صجنگ با کفر است.
و امّا اینکه ابوبکر در جایگاه و در روز بدر انیس پیغمبر صبوده فضیلتی در آن نیست، چون اُنس پیغمبر صبا خدا او را از هر انیس دیگری بینیاز کرده بود، ولی وقتی پیغمبر صمیدانست اگر ابوبکر را به جنگ مأمور کند مشکلتر میشود، چون ابوبکر چندین مرتبه در جنگ فرار کرده بود. کدامیک بزرگتر هستند: آنکس که از جنگ نشسته و یا اینکه با نفسش در راه خدا مجاهدت مینماید؟
امّا اینکه بر پیغمبر صبخشش داشته دروغ است، چون او دارای مال و دارایی نبود؛ پدرش در نهایت فقیری بود، بر سر سفرۀ عبداللّه بن جدعان ندا در میداد که هر روز مُدّی به او ببخشد تا با آن زندگی کند، اگر ابوبکر ثروتمند بود پدرش را بینیاز میکرد، و ابوبکر در زمان جاهلیّت معلّم بچّهها بود و در زمان اسلام خیّاط بود، و هنگامی که ولی امر مسلمین شد مردم او را از خیّاطی منع کردند، گفت: من برای غذا نیازمندم، آنها نیز برای هر روز سه درهم از بیت المال برایش قرار دادند، و پیغمبرصقبل از هجرت توسط خدیجه ثروتمند بود، و نیازی هم به تدارکات جنگ و لشکر نداشت، و بعد از هجرت هم ابوبکر چیزی نداشت تا ببخشد، سپس اگر ابوبکر انفاق نموده لازم بود که در مورد آن قرآن نازل شود همچنانکه در مورد علی نازل شد: ﴿هَلۡ أَتَىٰ﴾[الإنسان: ۱].
و معلوم است که پیغمبر صبزرگوارتر است از کسانی که امر المؤمنین بر آنها بخشش نموده است، و مالی که ادّعا میکنید ابوبکر بخشیده بیشتر بوده است؟ عدم نزول قرآن در مورد آن دلیل بر دروغ بودن روایت است. و امّا جلو انداختنش در نماز اشتباه است، چون وقتی که بلال اذان گفت عایشه به او گفت که ابوبکر را جلو بیاندازید، و وقتی که پیغمبر صبه هوش آمد و تکبیر را شنید گفت: چه کسی برای مردم نماز میخواند؟ گفتند: ابوبکر گفت: مرا بیرون ببرید در بین علی و عبّاس بیرون آمد او را به سوی قبله بردند ابوبکر را از نماز بیرون کرد و خودش برای مردم نماز خواند.
رافضی گفته است: (این است وضعیّت دلایل آن قوم، پس عاقل باید با انصاف بنگرد و قصد تبعیّت از حق را داشته باشد نه هوی و هوس، و تقلید از آباء و اجداد را ترک کند، چون خداوند در کتاب خود از آن نهی نموده است، و باید دنیا او را فریب ندهد، حق را به مستحق برساند، و مستحق را از حقّش محروم نکند، آنچه در این مقدّمه خواستیم ثابت کنیم این بود).
جواب: اینکه گفته شود: در این کلام دروغ و بهتان و افتراهایی وجود دارد که در میان هیچ فرقهای از فِرَق اسلامی چنین چیزهایی دیده نشده است، شکى در آن نیست که رافضیها از هر کسی دیگر بیشتر به یهودیها شباهت دارند، چون آنها قومی بسیار بهتانکار هستند و میخواهند اسلام را به فوت دهان خاموش کنند، امّا خداوند مانع است و نور خود را به اتمام میرساند، اگر چه کافران دوست نداشته باشند. ظهور فضائل دو شیخ الاسلام: ابوبکر و عمر نزد هرکس عاقلی بسیار ظاهر و آشکارتر از فضل غیر ایشان است، این رافضیها میخواهند حقیقت را منقلب کنند، سهم بسزایی از قول اللّه تعالی دارند که میفرماید: ﴿۞فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ﴾[الزمر: ۳۲].
«پس چه کسى ستمکارتر است از آن کسى که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى که به سراغ او آمده تکذیب کند؟».
و از اینکه میفرماید: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ١٧﴾[يونس: ۱۷].
«چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مىبندد، یا آیات او را تکذیب مىکند؟! مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد».
و امثال این آیات.
حقیقتاً این قوم بزرگترین تکذیبکنندگان حق هستند، در امت اسلامی در این زمینه همتایی ندارند.
امّا اینکه میگوید: (فضیلتی برای ابوبکر در غار نیست).
جواب: فضیلت ابوبکر در غار به نصّ قرآن ظاهر است، چون خداوند میفرماید: ﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰].
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
پیغمبر صخبر داده است که خدا با او و یارش است، همچنانکه خدا به موسی و هارون گفت: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾[طه: ۴۶].
«به درستی که من با شما هستم میشنوم و میبینم».
در صحیحین از حدیث انس از ابوبکر صدّیقسروایت شده که ابوبکر گفت: پای مشرکین را که بالای سر ما بودند و ما در غار بودیم میدیدم، گفتم: ای رسول خدا، اگر یکی از آنها پای خودش را نگاه کند ما را میبیند، او گفت: «يا أبوبكر ما ظنّك بإثنين الله ثالثهما».یعنی: ای ابوبکر چه گمانی داری نسبت به دو نفری که الله سوّم آنها است [۲۸۷]اهل حدیث بر صحّت و مقبول بودن آن اتّفاق دارند، حتّی دو نفر هم در آن اختلاف ندارند، علاوه بر آن از احادیثی است که قرآن نیز بر مفهوم آن دلالت دارد، آنجا که میفرماید: ﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰].
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
این نهایت مدح است برای ابوبکر؛ چون دلالت بر اینکه ابوبکر از کسانی هستند که پیغمبر صبر ایمان ایشان شهادت داشته است، ایمانی که مقتضی نصرت خداوند است، برای او همراه پیغمبرش در چنین حالتی که خداوند بینیازیش از مردم را بیان فرموده است، خداوند میفرماید: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ﴾[التوبة: ۴۰].
«اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد؛ (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالى که دومین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند».
به همین سبب سفیان بن عیینه و غیر او گفتهاند: خداوند تمام مردم را سرزنش نموده است به غیر از ابوبکر، گفته است هرکس صحابی بودن ابوبکر را انکار کند کافر است، چون در واقع قرآن را تکذیب کرده است، عدهای از اهل علم مانند ابوالقاسم سهیلی و غیر او گفتهاند: این با هم بودن و همراهی برای غیر ابوبکر ثابت نشده است.
و همچنین قولش که میفرماید: «ما ظنك باثنين اللّهُ ثالثها».چه گمانی داری به دو نفرى که خداوند سوّم آنهاست. بلکه ویژگی آنها در لفظ آشکار است، همچنانکه در معنا آشکار است، به پیغمبر صگفته میشود: (محمّد رسول اللّه) یعنی محمّد فرستاده خدا، بعد از وفات پیغمبر صهنگامیکه ابوبکر متولی امور گردید مردم گفتند: (خليفة رسول اللّه)یعنی جانشین فرستادهی خدا، خلیفه را به رسول اضافه و رسول را به اللّه اضافه کردند، اضافه شده به آنچه که به اللّه اضافه شده است اضافه شدن به اللّه است در واقع این تحقق قول اللّه تعالی است، آنجا که میفرماید: «إن اللّه معنا»یعنی خدا با ماست، چه گمان داری به دو نفری که اللّه سوّم آنهاست، سپس وقتی که عمر متولی امور گردید مردم گفتند: (امیر المؤمنین) ویژگی خاصی که دلیل امتیاز ابوبکر از بقیهی صحابه بود قطع شد. هرکس در این تأمل کند فضایل زیادی که در کتب صحاح برای ابوبکر ذکر شده، پیدا میکند، و آن خصوصیاتی است، مانند حدیث: مخاله خلالت به معنی دوستی که حاضر باشد به خاطر دوستش تمام وجود و مصالحش را فدا کند. و حدیث: إنَّ اللّه معنا،حقیقت خدا با ماست، و حدیث: إنه أحب الرجال إلى النبىصیعنی: او محبوبترین مردان پیش پیغمبر صاست، و حدیث رفتن به سوی او بعد از او، و حدیث: نوشتن پیمان به سوی او بعد از او، و حدیث خاص بودن او در تصدیق پیغمبر صقبل از هر کس، و واگذاشتن ابوبکر برای او (پیغمبرص) همان که میفرماید: «فهل أنتم تاركو لي صاحبي؟»آیا همراهم (صحابیم) را برایم نمیگزارید؟ و حدیث دفاع کردن ابوبکر از پیغمبر صزمانی که عقبه بن ابی معیط پارچهای را در گردن پیغمبر صانداخته بود ابوبکر او را نجات داد سپس گفت: آیا مردی را که میگوید: پروردگارم اللّه است میکشید؟ و حدیث جانشینش در نماز و در حجّ، و صبر و استقامتش بعد از وفات پیغمبر صو اطاعت امت از او، و حدیث خصالی که در یک روز در او جمع شده بودند، آن حضال در هیچ فردی جمع نمیشوند، مگر آنکه بهشت برای او واجب است، و امثال آنها [۲۸۸].
هدف در اینجا ویژگی ایشان در همراهی ایمانی است که در این وصف هیچکس در عالم با او شریک نیست، نه در مقدارش و نه در صفتش و نه در منفعتش، چون اگر مدّت زمانی را که پیغمبر صدر آن با ابوبکر میبودند با مدّت زمانی که در آن پیغمبرصبا علی و یا عثمان و یا دیگر اصحاب میبود مقایسه کنی میبینی مدّت زمانیکه به ابوبکر اختصاص داده بود، نمیگویم دو برابر بلکه چندین برابر است. و آن زمانی که در بین مردم با پیغمبر بودند مختص فردی نبوده، امّا کمال شناختش از پیغمبر صو تصدیقش، و محبتش برای او، آنچنان آشکار و هویدا است که بکلی از دیگر اصحاب بسیار جداگانه است، آنچنانکه بر هرکس که از احوال آن قوم شناختی داشته باشد مخفی نیست، و هرکس از چنین چیزی شناخت نداشته باشد شهادتش مقبول نیست.
و همچنین است منفعت رساندن و همکاریش با پیغمبر صبر دین. این اموری که هدف از صحابی بودن و محاسنش، که توسط آن صحابه استحقاق فضیلت بر دیگران را پیدا میکند در ابوبکر به حدّی موجود بود همتایی نداشت. همچنانکه در صحیحین از ابوسعید خدری روایت شده که پیغمبر صبر منبر نشسته سپس فرمود، «إنَّ عبداً خيّره اللّهُ بين أن يؤتيه من زهرة الحياة الدنيا وبين ما عنده، فاختار ما عنده» فبكى أبوبكر، وقال: فديناك بآبائنا وأمهاتنها. قال: فكان رسول اللّهِ ص هو المخّير، وكان أبوبكر أعلمنا به، فقال رسول اللّهِص: «إنَّ من أمَنَّ الناسِ عَليّ في صحبته وماله أبوبكر، ولو كنت متخذاً خليلاً لاتخذت أبابكر خليلاً ولكن أخوة الإسلام، لا يبقين في المسجد إلاَّ خوخة أبي بكر، وفي رواية البخاري: لو كنت متخذاً خليلاً غير ربي لاتخذت أبابكر خليلاً، ولكن أخوة الإسلام ومودته» [۲۸۹]. یعنی: (به درستی که خداوند بندهای را در میان زیباییهای دنیا و در بین آنچه در نزد خودش است مخیّر نموده) ابوبکر گریه کرد و گفت: پدران و مادرانمان فدایت شوند. گفت: آنکس که مخیّر شده رسول اللّه صاست. ابوبکر از همۀ ما بهتر آن را میدانست، سپس پیغمبرصفرمود: حقیقت کسیکه از همه بیشتر بر من منّت دارد، همه از جنبۀ مصاحبت و از جنبۀ مالی ابوبکر است، اگر من خلیل (دوستی که حاضر باشد تمامی مصلحتهای خود را فدای دوستش کند) را بر میگرفتم حتماً ابوبکر را انتخاب میکردم، امّا (چون در بین انسانها خلیل گرفتن جایز نیست برادر دینی هستیم، در مسجد هیچ روزنهای به جز روزنهی ابوبکر باقی نمیماند، در روایت بخاری میگوید: اگر به جز پروردگارم کسی را خلیل میگرفتم ابوبکر میبود امّا برادری و محبّت اسلامی داریم). و همچنین بخاری از حدیث ابن عبّاس روایت میکند که گفت: پیغمبرصدر مریضی وفاتش خارج شد در حالیکه پارچهای را دور سرش پیچیده بود، بر منبر نشست، و حمد خدا را گفت و او را ثنا نمود، و گفت (در میان مردم کسی وجود ندارد از ابوبکر بن ابی قحافه بیشتر بر من منّت داشته باشد با جان و مالش. و اگر در میان مردم خلیلی بر میگرفتم و در روایتی دیگر: «لو كنت متخذاً من هذه الاُمةِ خليلاً لاتخذته، ولكن أخوة الإسلام أفضلُ.یعنی: اگر در این امّت خلیلی را بر میگرفتم ابوبکر را بر میگرفتم، امّا أخوت اسلامی بزرگتر است». و در روایتی دیگر: «ولكن أخي وصاحبي،یعنی: امّا برادر و همراه من است.» همهی این نصها بیانگر ویژگیهای ابوبکر در فضایل و صحابی بودن و مناقبش میباشد، آنچنان آنها را رعایت نموده و به پا داشته که همتایی نداشته است، و حتّی موجب آن گردیده که به استثنای تمام مردم اگر خلالت در اسلام ممکن میبود خلیل واقع گردد. و این نصوص بیانگر آنست که ابوبکر محبوبترین و با فضیلتترین فرد نزد پیغمبر صبوده است همچنانکه صراحتاً آنرا بیان فرموده است، در حدیث عمرو بن العاص است که پیغمبرصاو را بر لشکر ذات السلاسل مأمور کرد، گفت: (نزد پیغمبر صرفتم و گفتم: در میان مردم چه کسی از همه نزد تو محبوبترین است؟ گفت: عایشه. گفتم: در میان مردان؟ گفت: پدرش. گفتم: بعد از او چه کسی؟ گفت عمر و چند نفری را برشمرد)، و در روایت بخاری: (گفت: سکوت کردم از ترس اینکه من را در آخر همۀ آنها قرار دهد) [۲۹۰].
[۲۸۷] - نگا: البخاری (۵/۴) و غیر او، و مسلم (۴/۱۸۵۴) [۲۸۸] - قبلاً آنها ذکر شدهاند. [۲۸۹] - قبلاً ذکر شده است. [۲۹۰] - نگا: بخاری- الجمعه- باب بیست و هفتم( من قفی الخطبة أما بعد)، نگا: الفتح (۲/۴۰۴)