مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

شیخ الإسلام ابن تیمیه و شبهه‌ی تجسیم

شیخ الإسلام ابن تیمیه و شبهه‌ی تجسیم

در مباحث گذشته گفتیم که فرقه‌ی گمراه با شیخ الإسلام ابن تیمیه دشمنی عمیق داشته و کینه‌ی این امام بزرگوار را در دل‌های خویش می‌پرورانند.

بر او اتهامهای ناروا وارد کرده و در تقوا، زهد و اخلاصش طعن وارد می‌کنند. یکی از اتهاماتی که دشمنان اسلام بر شیخ الإسلام ابن تیمیه وارد می‌کنند و بعضی از مسلمانان نیز که از موضوع خوب مطلع نیستند این افتراء را درست شمرده‌اند این است که ایشان به مذهب مجسمه میل داشته، و یا این‌که قائل به حد و مکان برای خداوند پاک بوده است.

و ما در اینجا به طور خلاصه و گذرا از کتاب‌های شیخ الإسلام جواب شبهات این اشخاص را می‌دهیم:

اما درباره این‌که می‌گویند: شیخ الإسلام ابن تیمیه برای خداوند جسم ثابت می‌کرده، باید گفت که شیخ الإسلام/در جاهای مختلفی از کتاب‌های خویش از جمله در مجموع الفتاوی الحمویه مسائلی چون استوای خداوند بر عرش، علو پروردگار، نزول رب العزت و غیره را بیان کرده، و مذهب اهل سنت و جماعت و سلف این امت را به نحو احسن تشریح داده است.

در عقیده‌ی واسطیه فرموده است: «و از جمله‌ی ایمان به خدا، ایمان به آن چیزهایی است که خداوند متعال خویش را بدان وصف کرده، و یا رسول او آن صفات را برایش ثابت نموده باشد، بدون تحریف، تعطیل، تکییف و تمثیل [۶].

تقریباً همین جملات را در فتاوی الحمویه نیز آورده است آنجا که می‌نویسد: مذهب سلف صالح در این باب بین تعطیل و تمثیل است (یعنى نه تعطیل است، نه تمثیل، بلکه بین این دو می‌باشد)، صفات خدایی را به صفات مخلوق تشبیه نمى‌کنند، چنانکه ذات الهی را به ذات مخلوق تشبیه نمى‌کنند، و سلف صالح، صفاتی را که خداوند متعال برای خویش ثابت ساخته از او نفی نمی‌کنند، تا که در تحریف که حرام است واقع نشوند.

و در الفتاوی الحمویه در مورد استوا می‌نویسد: «قول صحیح که ‌امت اسلام بر آن است این است که خداوند متعال بر عرش خویش استوا دارد آن چنانکه شایسته‌ی جلال و بزرگی اوست. همچنانکه خداوند متعال عالم و قادر است، و علم و قدرت او مانند علم و قدرت مخلوق نیست، همینطور بر بالای عرش نیز استوا دارد، و این استوا و فوقیت هرگز مانند استوا و فوقیت مخلوق نمی‌باشد.

و در الفتاوی الحمویه و مجموع الفتاوی (۵/۱۰۶) درباره‌ی علوّ پروردگار می‌نویسد: «هر که گمان برده که بودن خداوند در آسمان به این معناست که آسمان بر او تعالی احاطه یافته، آن شخص دروغگو و گمراه است، و این فهم نادرست و غلط را هرگز نمی‌توان به سلف صالح و بزرگان این امت نسبت داد».

و اما این موضوع که ابن بطوطه‌ی جهانگرد و دروغ پرداز معروف، در سفرنامه‌ی خویش نوشته است: که به دمشق داخل شده و شیخ الإسلام ابن تیمیه را دیده که در روز جمعه بر منبر برای مردم سخنرانی کرده و می‌گفت: «خدواند متعال از بالای عرش خویش به آسمان دنیا پایین می‌آید! چنانکه من از این منبر پایین می‌آیم و چند پله از منبر پایین آمد، باید گفت:

اولا: این‌که در سفرنامه‌ی ابن بطوطه حکایت‌های دروغ و اقوال خلاف واقع بسیار درج شده است که ارزش این سفرنامه را پایین آورده، و از جمله این‌که می‌نویسد: «قبر زکریا÷در وسط مسجد اموی دمشق واقع است».

نکته‌ی دوم: این‌که آنگاه که ابن بطوطه به دمشق رسید شیخ الإسلام ابن تیمیه در قلعه‌ی دمشق زندانی بوده است، چنانکه علامه‌ی شام شیخ محمد بهجه البیطار این موضوع را به صراحت بیان می‌نماید.

و از همه مهمتر این‌که شخص شیخ الإسلام ابن تیمیه در کتب خویش مسأله‌ی نزول را طبق مذهب سلف صالح تشریح می‌نماید که با آن چه جهانگرد از او نقل می‌نماید مطابقت ندارد.

شیخ الإسلام ابن تیمیه/در مجموع الفتاوی (۵/۵۶۲) می‌نویسد:

«و هر آن‌که صفات خداوند را مانند صفات مخلوق توجیه نماید، و استوای او تعالی را مانند استوای مخلوق تفسیر کند و یا نزول خدا را مانند نزول مخلوق بداند مبتدع و گمراه است».

خواننده‌ی محترم! برای توضیح و تحقیق بیشتر می‌توانید به مجموعة الرسائل الكبرى، الفتوى الحموية، العقيدة التدمرية، العقيدة الواسطية ومجموع الفتاوى از شيخ الإسلام ابن تيميةمراجعه فرمایید تا جواب کافی برای همه‌ی شبهات وارده را بیابید.

و از جمله‌ی اتهامات وارده بر شیخ الإسلام ابن تیمیه/اینست که دشمنان دین اسلام، ایشان را به نصب متهم می‌نمایند، یعنی این‌که ناصبی بوده و اهل بیت رسول الله و علی بن ابی طالبس را دوست ندارد!

در جواب این شبهه باید گفت که اصلاً واقعیت نداشته و کتاب‌های شیخ الإسلام ابن تیمیه آن را به وجه احسن دفع می‌نماید.

و اگر به کتب شیخ الإسلام ابن تیمیه - و از جمله کتاب منهاج السنه - مراجعه نماییم در می‌یابیم که ایشان در جاهای متعددی از این کتاب نواصب را به شدّت مورد نکوهش قرار داده است، و هم چنین خوارج را که دشمنی با علیسرا دینداری به حساب می‌آوردند، و حتی برخی از آن‌ها که به خود جرأت تکفیر و تفسیق و یا سبّ و دشنام علی را می‌دادند مورد ذم و ملامت قرار داده است.

شیخ الإسلام ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه ذم و نکوهش گروه‌های مذکور را بسیار آورده است، و اگر ایشان ناصبی می‌بود - چنانکه دشمنانش می‌پندارند - باید از آنان تمجید و ستایش می‌کرد، و یا از مواضع آن‌ها دفاع می‌نمود، و یا حداقل آنان را معذور می‌دانست.

شیخ الإسلام در منهاج السنه (۲/۱۷) می‌نویسد: و اما اهل سنت تمام مؤمنان را دوست دارند، و از آنان پشتیبانی می‌کنند، و از روی علم و انصاف نسبت به آن‌ها سخن می‌گویند، ایشان نه از گروه نادانند و نه از اهل هوا و هوس. و از راه و روش همه‌ی گروه‌های نواصب و روافض خویش را دور می‌کنند، و اعلان برائت می‌نمایند، و همه‌ی مسلمانان صدر اسلام را دوست می‌دارند و از آنان دفاع می‌کنند و نیز جایگاه و بزرگواری و فضایل اصحاب رسول خدا را به خوبی می‌شناسند و همزمان حقوقی را که خداوند به اهل بیت عطا فرموده است رعایت می‌نمایند.

و درباره‌ی فضایل شخص علی بن ابی طالبسدر منهاج السنه (۸/۱۶۵) می‌نویسد: فضیلت، ولایت و منزلت علی نزد خداوند برای همگان آشکار است، و الحمد لله از راه‌های ثابت و بصورت یقین، ما این مطلب را درک نموده‌ایم، نه نیازی به دروغ هست، و نه به روایاتی که صحت آن‌ها مشخص نشده است.

و در (۷/۲۷۱) می‌نویسد: دوست و گرامی داشتن علی بر هر مسلمانی واجب است، همانگونه که دوست داشتن و حب امثال او بر هر مؤمنی واجب است.

و در منهاج السنه (۴/۳۹۶) می‌نویسد:... و در میان اهل سنت کسی را نمی‌یابید که بجز سه نفر از اصحاب (ابوبکر، عمر و عثمانش) کسی دیگر را بر علی مقدم نماید.

و بالاخره این‌که درباره‌ی قاتل حسینسدر مجموع الفتاوی (۴/۴۸۷-۴۸۸) می‌نویسد: «و اما کسی که حسین را به قتل رسانید، یا کمک به کشتن او نمود، یا به کشتن او رضایت داده، لعنت خدا، ملائکه و تمام مردمان بر او باد».

خواننده‌ی محترم! ضرورت احساس نمی‌شود که بیشتر از این از کتاب‌های شیخ الاسلام ابن تیمیه/حواله و نصوص ذکر نمائیم، به یقین کامل می‌توانیم بگوییم که با مطالعه‌ی کتاب منهاج السنه تمام شکوک و شبهات - که اگر احیاناً در ذهن شما باشد - إن شاء الله رفع و دفع خواهد شد.

در خاتمه باید گفت که روافض که تا به حال حتی یک شهر برای امت اسلامی فتح نکرده‌اند، بلکه هر گاه دشمن به سرزمین‌های اسلامی هجوم آورده این‌ها با دشمن همدست شده و مناطق و شهرهای وسیعی از جهان اسلام را به آن‌ها سپرده‌اند؛ چنانکه تاریخ شاهد است آنگاه که مغول‌ها و صلیبی‌ها بر عالم اسلامی یورش آوردند، روافض به آن‌ها مساعدت نموده و به طور مشترک مسلمانان را از دم تیغ گذراندند.

پس خیلی جالب و زیباست که کتاب‌هایی مثل "منهاج السنه النّبویه"ترجمه و نشر و پخش شده و در اختیار عامه‌ی مسلمانان قرار گیرد تا که آن‌ها دشمن خویش را شناخته و بیش از این فریب شعارهای براق این غداران را نخورند، بلکه درخواست می‌شود دانشمندان و علمای اسلام در این وقت نیز عقاید، مکاید و خرافات روافض را بنویسند، و با این کار رضای الهی را کسب نموده و به ‌امت خویش خدمت نمایند.

[۶] - تحریف به معناى تغییر است، و در اصطلاح اسماء و صفات به دو نوع تغییر گفته می‌شود: أولا: تغییر در لفظ کلمات: مثلاً تغییر این قول خداوند که مى‌فرماید: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤(و خداوند با موسى سخن گفت). که به جاى اینکه (الله) به رفع(ضمه) قرائت شود، آن را به نصب(فتحه) قرائت نمود، تا متکلم بجاى خداوند, موسى باشد. ثانیاً: تغییر در معناى کلمات به طورى که بر آن معنایى غیر از معناى واقعى کلمه اطلاق شود: =و مثال تغییر در معنا: مثلاً استواء خداوند بر عرشش را بجاى (علو) و (استقرار) به استیلاء و ملک تفسیر کنیم، تا معناى استواء حقیقى از او منتفى گردد. و تعطیل: در لغت به معناى ترک و تخلیه مى‌باشد، و اصطلاحاً بر انکار صفات و اسماء خداوند تلقى مى‌شود، که این انکار ممکن است کلى بوده (مانند تعطیل جهمیه)، و یا اینکه جزیى باشد (همانند اشعریه) که بجز هفت صفت از صفات خداوند، همه را انکار مى‌کنند. این هفت صفت در این قول خلاصه می‌شوند: حي، عليم، قدير، والكلام له، إرادة وكذالك السمع والبصر. فرق بین تعطیل و تحریف در این است که در تحریف معناى واقعى کلمه را انکار مى‌کنند و آن را با معناى غیر واقعى آن جایگزین می‌کنند, در حالی که در تعطیل معنای واقعی کلمه را انکار می‌کنند و آنرا با هیچ معنای دیگری جایگزین نمی‌کنند. تکییف و تمثیل و فرق میان آنها: تکییف: در لغت به معناى: بیان و تعیین کیفیت و چگونگى صفات است. مانند اینکه گفته شود: استواء خداوند بر عرشش، بدین صورت و یا بدان صورت مى‌باشد. و تمثیل: در لغت به معناى: اثبات همانند، نظیر و شبیه براى چیزى است. مانند اینکه نعوذ بالله گفته شود: ید الله (دست خداوند) مانند دست انسان است. و فرق میان این دو این است که: تمثیل، ذکر صفت با مقید کردن آن به همانند و مماثل آن مى‌باشد، اما تکییف، ذکر صفت بدون مقید نمودن آن به چیزى است. و حکم این چهار مورد حرام است و اعتقاى به بسیارى از آن‌ها شخص را از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند. و به همین دلیل است که اهل سنت و جماعت از این چهار مسأله اجتناب مى‌کنند. و اصل بر این است که ظاهر الفاظ وارد شده در بیان اسماء و صفات الله تعالى را گرفته و معتقد بود که این الفاظ حقیقتى شایسته‌ی عظمت و کبریاى الله را دارند.