فصل (۲۰۹): دنبالۀ دفاع از فضایل ابوبکر صدیقسدر غار و مردود شمردن شبهههای رافضی
و گفتهاش (وإن كان الحزن طاعة استحال نهي النبيصعنه، وإن كان معصية مع كان ما ادعوه فضيلة رذيلة).
جواب: اول: هیچکس ادعا ننموده که حزن محض فضیلت است، بلکه فضیلت آنست که فرمودۀ الله تعالی بر آن دلالت دارد: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰]. «اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد؛ (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالى که دومین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
فضیلت خارج شدن او با پیغمبر صدر چنین حالتی است، و اختصاص یافتن به همراهی او، برای او کمال همراهی محض بود، و فضیلت گفتن «إن الله معنا»پیغمبر به او و مضمون آن است، که کمال توافق با پیغمبر صو محبت او و آرامشش، و کمال یاری نمودن پیغمبر ص، و او را دوست داشتن است، در این حالت کمال ایمان و تقوی فضیلت است. و نهایت محبّت و یاریش برای او موجب حزنش گردیده اگر محزون شده باشد، با اینکه قرآن بر محزون شدن او دلالت ندارد، همچنانکه گذشت.
و گفته میشود: دوم: این عیناً در فرموده خدا به پیغمبرش موجود است: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ١٢٧﴾[النحل: ۱۲۷].
«اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر».
و فرمودهاش: ﴿لَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[الحجر: ۸۸]. «(بنابر این) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، که به گروههایى از آنها (کفار) دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش».
و امثال آن، مثل قول خداوند به موسی: ﴿قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١﴾[طه: ۲۱].
«گفت: آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمىگردانیم».
گفته میشود: اگر خوف طاعت است حالا که نهی شده، و اگر معصیت است از خدا سرپیچی کرده است.
و گفته میشود: خداوند او را امر نمود تا ثابت و استوار گردد، چون اگر آنچه موجب امنیت است وجود نداشته باشد بدون اختیار ترس حاصل میشود، و هر گاه موجب امنیت وجود پیدا کرد ترس از بین میرود.
همچنین است قول پیغمبر صبه دوستش: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾. با عبارتی او را از حزن نهی نمود که شامل زوال موجب آن باشد، و آن ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾. بود، چون از برطرف شدن موجب حزن و ترس باخبر گردید حزنش برطرف شد.
و گفته میشود: سوم: در نهی نمودن پیغمبر از حزن دلالتی بر وجود آن ندارد همچنانکه گذشت اما بعضی اوقات از آن نهی میشود تا به هنگام وجود مقتضی پیدا نشود، در صورتی که حزن در ابوبکر موجود بوده باشد باز مشکلی پیش نمیآید حتی اگر معصیت هم باشد، چون بعضی اوقات جهت تسلیّت و دلجوئی نهی میشود، و اگر نهی شده معصیت نباشد چون شاید بدون اختیار بوجود آید ممکن است ترس نیز از این نوع باشد.
گفته میشود: چهارم: هر انسان عاقلی که مدتی با شخصى معاشرت داشته باشد دوستی و دشمنی او برایش روشن میشود، رسول اکرم صده سال و اندی در مکه با ابوبکر دوست و با هم معاشرت داشتهاند در سرزمین ترس با او بوده است آیا هنوز دوستی و دشمنی ابوبکر برایش روشن نشده است؟.
سپس گفته میشود: تمام مردم میدانند که ابوبکر بزرگترین دوست پیغمبر صبوده از زمان بعثت تا هنگام وفات، اوّلین مرد آزادی که به او ایمان آورده و دیگران را به ایمان دعوت کرده و ایمان آوردهاند، و مال خود را در نجات دادن مستضعفینی که ایمان آوردهاند بخشیده مثل بلال و غیر بلال، و در موسم حج با پیغمبر خارج شده تا در میان قبایل مردم را به ایمان دعوت کند، و پیغمبر صهر روز صبح یا مغرب به خانۀ او میرفت، و کفّار به خاطر ایمانش او را اذیّت میکردند، حتّی از مکّه خارج شد و به ابن دغنه - یکی از امراء عرب، که بزرگمرد قبیلۀ قاره بود - رسید، از او پرسید: به کجا؟ قبلاً موضوع آن گذشته، آیا کسیکه کمترین ذرّهای عقل داشته باشد در این شکّ دارد که: هیچکس همچنین کاری را انجام نمیدهد مگر اینکه نهایت حبّ و دوستی پیغمبر صو آنچه که او آورده است را داشته باشد، و محبّتش به جایی رسیده باشد که با قبیلهاش دشمنی کند و اذیّت آنها را تحمّل کند و مالش را به برادران ایمانیش که به او نیاز دارند ببخشد؟.
پیغمبر صهیچگاه از ابوبکر اذیّتی ندید نه شب و نه روز، نه در خلوت و نه در اجتماع، در حالی که برایش ممکن بود آنچه برای هر فریبکاری مقدور بود، از اینکه به پیغمبر صسمّ بدهد و یا او را بکشد و یا... .
و همچنین: حفاظت خدا و حمایتش از پیغمبر صموجب آن است که پیغمبر را از قلب ناپاک ابوبکر آگاه سازد، اگر کمترین سوء قصدی در درون داشت، در حالی که خداوند پیغمبر صرا از سوء قصدی که در درون ابوعزّت بود آگاه ساخت آنگاه که با اظهار نمودن ایمان به نزد پیغمبر صآمد و نیّت غافل نمودن او بود، و همچنین در روز حُنین هنگامی که مسلمانان شکست خوردند و در وضعیّت وخیمی قرار گرفته بودند، خداوند پیغمبر صرا از آنچه در درون حجب(طلسمی) بود آگاه ساخت، و هنگامی که عمیر بن وهب از مکّه آمد و با اظهار نمودن ایمان قصد غافل کردن پیغمبر را داشت خداوند او را مطّلع نمود، و باز در غزوۀ تبوک وقتی که منافقین میخواستند کمربند شتر پیغمبر را باز کنند - تا پایین بیافتد - خداوند او را خبر کرد.
ابوبکر شب و روز در حضر و در سفر، و در خلوت و در جمع با پیغمبر صاست، و روز بدر به تنهایی در خیمه با او بود، و نیّت بدی را در قلبش پنهان نموده، و پیغمبرصنمیداند! ؛ هر کسی کمترین زیرکى داشته باشد در کمترین مدّت به آن پی میبرد، آیا چنین گمانی را نسبت به پیغمبر صدارد به جز کسی که در نهایت جهل و کمال بیعقلی برای پیغمبر صنهایت نقص قائل باشد و به او طعنه بزند، و معرفت او را مخدوش کند؟. اگر این جاهل با این وصف ادّعای حبّ رسول الله را داشته باشد، کسی که کمترین تخصّصی در اسلام دارد میداند که مذهب رافضه ضدّ اسلام است [۲۹۵].
و امّا گفتۀ رافضی: اینکه هر گاه قرآن در مورد نزول سکینت و آرامش صحبت کرده مسلمانان را با پیغمبر صذکر کرده است بجز این مورد، و این بزرگترین نقص است.
جواب: اوّل: این ادّعا بیانگر این است که قرآن در موارد متعدّدی این موضوع را ذکر کرده است، در حالی که موضوع نزول سکینت تنها در قصّۀ حُنین ذکر شده است. همچنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا﴾[التوبة: ۲۵-۲۶]. «و در روز حنین (نیز یارى نمود)؛ در آن هنگام که فزونى جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید. سپس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایى فرستاد که شما نمىدیدید».
خداوند نزول آرامش را بر پیغمبر و بر مؤمنین ذکر نموده بعد از آنکه برگشتن و پشت نمودن آنها را ذکر کرده است.
خداوند نازل نمودن آرامش و تسکینش را بر مؤمنین بدون ذکر پیغمبرصبیان فرموده است، همچنانکه میفرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٢ وَيَنصُرَكَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِيزًا ٣ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٤﴾[الفتح: ۱-۴]. «ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم. (از نظر جمهور مفسران، مراد از (فتح مبین) در این آیه صلح حدیبیه است و خداوند متعال از آن رو آن را فتح نامید که صلح حدیبیه سبب فتح مکه و فتوحات بعدی گردید، و این از باب اطلاق سبب بر مسبب میباشد). تا خداوند گناهان گذشته و آیندهاى را که به تو نسبت مىدادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو (با آشکار کردن دینت و پیروزی بر دشمنان) تمام کند، و به راه راست هدایتت فرماید. و پیروزى شکستناپذیرى (که هیچ ذلتی در پی نداشته باشد) نصیب تو کند. او خداوند متعال است که آرامش را (در صلح حدیبیه) در دلهاى مؤمنان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین (لشکرهای حسی، لشکرهای معنوی و لشکرهای غیبی ــ اعم از فرشتگان، انسیان، جنیان، شیاطین و فرود آوردن آرامش روحی بر مؤمنان ـ) از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است».
و باز میفرماید: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ﴾[الفتح: ۱۸]. «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت (بیعهالرضوان که در حدیبیه انجام گرفت) با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مىدانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد».
دوّم: گفته میشود: علما در مرجع ضمیر مذکور در آیه: ﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ﴾[التوبة: ۴۰]. «خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد».
اختلاف دارند. بعضی از آنها میگویند: ضمیر در «علیه» به پیغمبر راجع میشود و بعضی از آنها میگویند: مرجع ضمیر ابوبکر است، چون به ضمیر نزدیکتر است و چون اوست که به آرامش نیاز دارد، پس بر او نازل نموده همچنانکه بر مؤمنینی که زیر درخت با پیغمبر صبیعت نمودند نازل نمود. پیغمبر صدر آن حالت از آرامش بینیاز بود چون در کمال اطمینان بود، برعکس روز حُنین، چون در آن روز اکثر اصحاب شکست خورده بودند و دشمن در مقابل پیغمبر صبود و به سوی مرکب پیغمبر در حرکت بودند، بنا به رأی اوّل ضمیر به پیغمبر صبر میگردد، همچنانکه در آیه: ﴿وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا﴾. به او بر میگردد، و چون سیاق کلام در ذکر پیغمبرصاست، و همراهش ضمناً و به تبعیّت از او ذکر شده است.
امّا گفته میشود: بنابر این وقتی که به همراهش گفت ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾. پیغمبرصمتبوع و اطاعت شده است، پس اگر تأیید و آرامش در این حالت برای متبوع حاصل شده باشد، برای تابع نیز در آن حالت حاصل شده است، چون او همراه و تابع و لازمۀ پیغمبر است، دیگر به خاطر نهایت التزام و همراهی در اینجا نیازی به ابوبکر نیست، ذکری که موجب مشارکت او با پیغمبر صدر تأیید و نزول آرامش باشد.
[۲۹۵] - یعنی با اسلام تناقض دارد، همچنان که در واقع چنین است نزد کسانی که از احوال و مذهب آنها آگاهی دارند.