بعضی از حماقتهای روافض
سایر حماقتهای این طایفه بسیار است، مثلاً بعضی از آنها از چاهی که یزید حفر کرده، آب نمینوشند، در حالی که پیغمبرصو همراهانش از چاهها و رودهایی که کفار حفر کرده بودند، آب مینوشیدند.
بعضی از ایشان توت شامی نمیخورند، در حالیکه بسی بدیهی است که پیغمبرصو یارانش از پنیری که در سرزمینهای کفار درست میشد، میخوردند، و لباسی را که کفار میبافتند، میپوشیدند، و بلکه اکثر لباسهایشان توسط کفار بافته میشد.
یکی دیگر از حماقتهایشان خودداری از استعما؟.ل کلمه «عشر = ده»، و یا انجام کاری است که متضمن ده باشد، و حتی از ساختن خانه با ده ستون خودداری میورزند و ... . علت این امر دشمنی روافض با بهترین صحابه پیغمبرصمیباشد که ده نفر بودهاند، و در همین دنیا به آنها وعده بهشت داده شده بود، که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد بن ابیوقاص، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده بن جراحش. روافض به جز علی با بقیه این ده نفر دشمنی دارند، و نسبت به سابقان نخستین مهاجر و انصار که در زیر درختی با پیغمبر بیعت کردند (بیعت الرضوان) و تعدادشان ۱۴۰۰ نفر بود و خداوند رضایت خود از آنها را اعلام فرمود، کینه و دشمنی دارند.
و در حدیث صحیحی نیز که مسلم و دیگران از جابر روایت کردهاند، آمده که غلام حاطب بن ابیبلتعه گفت: ای رسول خدا! به خدا سوگند! حاطب به آتش [جهنم] داخل میشود، پیغمبرصفرمود: «كذبت، إنَّه شهد بدراً والحديبية» [۱۸].
یعنی: دروغ گفتی، زیرا که حاطب در غزوه بدر و حدیبیه شرکت نموده است.
روافض از عموم این افراد و بلکه از سایر اصحاب رسول اللهصجز چند نفر معدود – کمتر از بیست نفر – تبرّی میجویند.
بدیهی است حتی اگر به فرض ده نفر در دنیا پیدا شد که کافرترین مردم باشند، باز هم ترک استعمال واژه ده لازم نیست، همچنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ ٤٨﴾[النمل: ۴۸].
«در آن شهر (که حِجر نام داشت)، نه گروهک بودند که در زمین فساد مىکردند و اصلاح نمىکردند».
با این وجود استعمال واژه نه به هیچ وجه نادرست نیست. علاوه بر این باید اضافه نمود که ده عددی است که خداوند در چندین جا برای مدح ده چیز آن را استعمال نموده است، مثلاً میفرماید: ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞۗ﴾[البقرة: ۱۹۶].
«و کسی که (قربانی یا بهای قربانی را) نیافت، سه روز در ایام حج، و هفتروز هنگامى که باز مىگردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است».
و در جای دیگر فرموده: ﴿۞وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِينَ لَيۡلَةٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِيقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗۚ﴾[الأعراف: ۱۴۲].
«و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد».
و در جای دیگر: ﴿وَٱلۡفَجۡرِ ١ وَلَيَالٍ عَشۡرٖ ٢﴾[الفجر: ۱-۲].
«به سپیدهدم سوگند. و به شبهای دهگانه(آغاز ذی حجه)».
و در حدیث نیز چنین مسألهای را میبینیم، مثلا در حدیث صحیحی روایت شده که پیغمبرصتا آخر عمر ده روز آخر ماه رمضان اعتکاف مینمود [۱۹].
و پیغمبر در مورد شب قدر فرموده: «التمسوها في العشر الأواخر» [۲۰].
یعنی: آن شب را در ده روز آخر ماه رمضان جستجو کنید.
و باز حدیث صحیحی از پیامبرصروایت شده که در آن میفرماید: «ما من أيام العمل الصالح فيهن أحب إلى الله من هذه الأيام العشر».
یعنی: در هیچیک از ایام دیگر سال، عمل صالح به اندازه این ده روز [آخرماه رمضان] در نزد خدا محبوب نیست.
و احادیث متعدد دیگری از این قبیل [۲۱].
و جای بسی تعجب است که روافض عدد نُه را دوست دارند در حالی که با نُه نفر از آن ده نفر دشمنی میورزند، به این ترتیب که جز علیسبا بقیه دشمنی میکنند.
از حماقتهای دیگر روافض عدم نامگذاری فرزندانشان به دو اسم ابوبکر و عمر و عثمان است. روافض حتی از معامله با افرادی که چنین اسمهایی دارند، پرهیز مینمایند. در حالی که بدیهی است حتی اگر آنها کافرترین مردم هم باشند، باز پرهیز از نامگذاری با اسامی آنها هیچ وجهی ندارد، همچنانکه نام بعضی از صحابه ولید بود. در حالی که پیغمبرصدر قنوت نمازش دعا میکرد که: «اللهم أنج الوليد بن الوليد بن المغيرة» [۲۲]. یعنی خداوندا! ولید بن ولید بن مغیره را نجات بده.
و پدر این ولید – یعنی ولید بن مغیره – از سران اصلی کفار بود و مراد از وحید که در سوره مدثر مذکور است، همین ولید میباشد: ﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١﴾[المدثر: ۱۱]. «مرا با کسی که او را به تنهائی آفریدهام واگذار».
علاوه بر این نام بعضی از صحابه عمرو بوده است در حالی که عمرو بن عبدودّ مشرک بوده، و نام اصلی ابوجهل نیز عمرو بن هشام بوده است.
خالد بن سعید بن عاص از سابقان نخستین بوده و خالد بن سفیان هذلی از مشرکان بوده است.
نام بعضی از صحابه هشام بوده است، مثل: هشام بن حکیم، در حالی که نام پدر ابوجهل نیز هشام بوده است.
نام بعضی از صحابه عقبه بوده است، مثل: ابومسعود عقبه بن عمرو بدری، و عقبه بن عامر جهنی، در حالی که نام یکی از مشرکان عقبه بن أبی معیط بوده است.
نام بعضی از صحابه علی و عثمان بوده است، در حالی که در بین مشرکان نیز این اسامی وجود داشت، مثل: علی بن أمیه بن خلف که در روز بدر بر کفر و ضلالت کشته شد، عثمان بن طلحه که قبل از مسلمانشدن کشته شد، و کفار بسیار دیگری که دارای اسم علی و عثمان بودهاند.
بنابراین پیغمبرصو یارانش از هیچ اسمی تنها به این علت که نام یکی از کفار است، کراهت نداشتهاند. و حتی به فرض کافربودن [منافق بودن] مسلمانانی که این اسامی را داشتهاند، باز هم کراهت از این نامها وجهی ندارد، زیرا بدیهی است که پیغمبرصآنها را با همین اسامی صدا میزده است و مردم نیز همین گونه بودهاند.
و بسیاری از روافض گمان میکنند که آن خلفاء منافق بودهاند، و پیغمبرصنیز میدانست، ولی این نیز دلیل مناسبی نیست زیرا به فرض صحت این گمان نیز باید گفت: آیا پیغمبر آنها را با این اسامی صدا میزد یا نه؟
علی بن ابیطالبسنیز فرزندانش را با همین اسامی نامگذاری کرده است، بنابراین ثابت میشود که از دیدگاه اسلام گذاشتن این اسامی بر فرزندان – چه آن خلفاء کافر بوده باشند و چه مسلمان – جایز است، و هرکس از صدا زدن افراد با این اسامی کراهت داشته باشد، باید شدیدترین مخالف دین اسلام باشد.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که چنانچه نام شخصی علی یا جعفر یا حسن یا حسین و یا از این قبیل باشد، روافض با وی معامله میکنند، و او را اکرام مینمایند، و این واقعاً جای تعجب دارد.
از حماقتهای دیگرشان اینکه: روافض چندین جایگاه را برای انتظار امام مهدی مشخص نمودهاند، مثل سرداب سامرا که تصور میکنند امام در آنجا ناپدید شده است، و مکانهای دیگر. و جالبتر اینکه همیشه یک چهارپا – مثل قاطر، اسب و غیره – در آنجا نگاه میدارند که هر وقت امام خروج نمود، بر آن سوار شود، و صبح و شام، و یا اوقات دیگر شخصی را در آنجا مأمور صداکردن امام مینمایند که مرتب میگوید: ای مولای ما! خارج شو. و در آنجا اسلحه به دست و آماده هستند، در حالی که کسی در آنجا نیست که با او بجنگند. بعضی از آنها نیز هیچ وقت نماز نمیخوانند از ترس اینکه مبادا امام خروج نماید، و آنها درحال نماز باشند و از خدمت او باز مانند. و حتی از مکانهای دورتری مثل مدینه نیز در ده روز آخر ماه رمضان و اوقات دیگر به طرف مشرق میایستند و با صدای بلند ندا سرمیدهند و خروج امام را از وی میخواهند.
بدیهی است که حتی اگر امام وجود هم میداشت. چنانچه از جانب خدا مأمور میگردید که خروج نماید، خروج میکرد، چه روافض او را صدا بزنند و چه صدا نزنند، و چنانچه خداوند اجازه خروج را به او ندهد، امام نیز نمیتواند ندای آنها را برآورده سازد. و اگر خارج شود، خداوند او را مورد تأیید خود قرار داده و مرکب در اختیار او قرار میدهد و یاران و حامیانی برایش مهیا میسازد، و بنابراین نیازی نیست که چند نفر که در دنیا تلاش و کوشش بیهوده میکنند و تصور میکنند بهترین کارها را انجام میدهند، همیشه در آن مکان منتظر امام بمانند. خداوند کسانی که افرادی را میخوانند که دعایشان برآورده نمیسازند، مورد عیبجویی قرار داده و میفرماید: ﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤﴾[فاطر: ۱۳-۱۴].
«او شب را در روز داخل مىکند و روز را در شب؛ و خورشید و ماه را مسخر (شما) کرده، هریک تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهد؛ این است خداوند، پروردگار شما؛ حاکمیت (در سراسر عالم) از آن اوست: و کسانى را که جز او مىخوانید (و مىپرستید) حتى به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند. اگر آنها را بخوانید صداى شما را نمىشنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمىگویند؛ و روز قیامت، شرک (و پرستش) شما را منکر مىشوند، و هیچ کس مانند (خداوند آگاه و) خبیر تو را (از حقایق) با خبر نمىسازد».
این سرزنش در حالی است که آن بتها وجود و حضور داشتهاند، و حتی احیاناً شیاطین نیز با دعاکننده آن بتها سخن گفتهاند. پس کسی که شخص معدومی را مورد خطاب قرار دهد حالش از کسی که یک موجود را مورد خطاب قرار میدهد بدتر است، حتی اگر آن موجود از جمادات باشد. و کسی که امام منتظری را مورد خطاب قرار دهد که خداوند او را حتی خلق هم ننموده است، گمراهیاش از گمراهی بتپرستان شدیدتر است. و اگر بگوید: من معتقد هستم که امام وجود دارد، در آن صورت سخنش مثل کلام همین افراد است که میگویند: ما معتقدیم که این بتها حق شفاعت در نزد خدا را دارند، و همین مسأله باعث شده که بتپرستان، چیزی را بپرستند که نه سودی برایشان دارد و نه زیانی، و میگویند: اینها شفیعان ما در نزد خدا هستند.
مقصود اینکه هردو گروه – بتپرستان و روافض - چیزی و یا کسی را مورد خطاب و دعا قرار میدهند که بیحاصل است، اگرچه مشرکان بتهای خود را شفیعان بارگاه الهی بشمارند، و روافض بگویند: مخاطب ما امامی معصوم است و او را ولی خود بدانند، و بر این موالات ثابت قدم باشند، مثل موالات مشرکان با خدایان خودشان. و اگرچه روافض امامت را رکنی از ایمان بدانند که دین جز با وجود آن کامل نمیشود، همچنانکه بعضی از مشرکان نیز چنین بودهاند: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠﴾[آل عمران: ۷۹-۸۰].
«براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید!» بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمى الهى باشید، آنگونه که کتاب خدا را مىآموختید و درس مىخواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید!). و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت مىکند؟!».
مادامی که حال افرادی که ملائکه و پیغمبران را پروردگاران خود میگیرند، چنین باشد، حال کسی که امامی معدوم را پروردگار خود بگیرد چگونه خواهد بود؟
خداوند میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾[التوبة: ۳۱].
«(آنها یهودیان و نصارى) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتائى را که معبودى به حق جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مىدهند».
و حدیث صحیحی در ترمذی و غیره از عدی بن حاتم روایت شده که گفت: ای رسول خدا! آنها که علمای خود را عبادت نمیکردند. پیغمبرصفرمودند: «إنهم أحلوا لهم الحرام وحرموا عليهم الحلال فأطاعوهم، فكانت تلك عبادتهم إياهم» [۲۳].
یعنی علماء حرام را برای آنها حلال میکردند، و حلال را حرام مینمودند و مردم اطاعت میکردند، و همین به منزله عبادت کردن علماء میباشد.
آنان (یهود و نصارى) مردمی را که وجود خارجی داشتند پروردگار مینامیدند، و اینان (روافض) حلال و حرام را به امامی معدوم معلق میسازند، امامی که حقیقت و واقعیت خارجی ندارد، سپس هرچه واسطههای دروغین امام بگویند، میپذیرند، حتی اگر مخالف قرآن، سنت و اجماع سلف صالح باشد. و حتی اگر خودشان بر سر دو قول اختلاف نمودند، قولی را صواب و درست میشمارند که قائلش ناشناخته باشد، زیرا همان را قول معصوم میدانند، و حلال و حرامی را که این معدوم تشریع کرده، میپذیرند. معدومی که بعضی از خود روافض در موردش میگویند: او وجود دارد ولی هیچکس او را نمی شناسد، و هیچکس نمیتواند چیزی از او نقل کند.
و از حماقتهای روافض اینکه: حیوانی و چیزی را به جای شخصیتهای منفور خود گذاشته و آنها را شکنجه میدهند و یا صحنههایی را از این طریق بازسازی میکنند، مثلاً: گوسفند مادهای که غالباً سرخرنگ نیز میباشد – به خاطر مشهوربودن عایشهببه حمیراء – میآورند و با کندن موهایش و کارهایی از این قبیل آن را اذیت و آزار میدهند و گمان میکنند که این کار به منزله عقوبت عایشهبمیباشد.
و یا مشکی پر از روغن میآورند و سپس شکم آن را چاک میکنند تا روغن از آن بیرون بریزد و آن روغن را مینوشند و میگویند: این کار مثل شمشیرزدن به عمر و نوشیدن خون اوست.
و یا اینکه مثلاً: دو الاغی را که به کار چرخاندن سنگ آسیاب گماشته شدهاند، ابوبکر و عمر مینامند، و سپس آن دو را شکنجه میدهند و گمان میکنند که ابوبکر و عمر را شکنجه کردهاند.
گاهی بعضی از آنها اسامی ابوبکر و عمر را بر کف پاهایشان مینویسند، و حتی یکی از والیان پاهای یکی از این افراد را شلاق میزد، با این تصور که ابوبکر و عمر را شلاق میزند، و میگفت: من دارم ابوبکر و عمر را شلاق میزنم! و این کار را آنقدر ادامه میدهم تا هردو را اعدام نمایم.
و بعضی هم ابولؤلؤ مجوسی کافری را که غلام مغیره بن شعبه بود، به خاطر کشتن عمر تعظیم میکنند و میگویند: ابولؤلؤ انتقام گرفت! با این کار شخصی را به خاطر قتل عمرستعظیم میکنند که به اتفاق مسلمانان کافر و مجوسی بوده است!.
و از حماقتهای روافض اینکه: هر جا که رسیدند آرامگاهی میسازند و ادعا میکنند که در این مکان یکی از اهل بیت (امامزاده) مدفون است و حتی آن مدفون را شهید هم مینامند. و گاهی آن مقبره، مقبره یک کافر و یا شخصی عادی میباشد که با دلایل زیادی میتوان به حقیقت پی برد.
بدیهی است شکنجه حیواناتی که اسم مشخصی بر آنها گذاشته میشود و کارهایی از این قبیل جز از احمقترین و جاهلترین مردم سرنمیزند. و ما حتی اگر بخواهیم فرعون، ابولهب، ابوجهل و سایر افرادی را که کفرشان به اجماع مسلمانان ثابت شده است، به این طریق شکنجه کنیم باز کار ما کار جاهلترین مردم خواهد بود، زیرا این کار فائدهای نخواهد داشت، و بلکه حتی اگر کافری «مهدورالدم» کشته شود و یا خودش بمیرد، بعد از مرگ مثلهکردن جسدش جایز نیست، شکمش نباید دریده شود، بینی و گوشش نباید بریده شود، و دستش نباید قطع گردد، مگر اینکه از باب مقابله به مثل باشد.
زیرا در حدیث صحیحی که مسلم و دیگران از بریده روایت میکنند از پیغمبرصنقل شده که به هنگام انتصاب یک امیر بر سپاه اسلام، آن امیر را در مورد خودش به تقوی، و در مورد سایر مسلمانان به نیکی سفارش میکرد، و میفرمود: «اغزوا في سبيل الله، قاتلوا من كفر بالله، لا تغلّوا ولا تغدروا ولا تمثلوا ولا تقتلوا وليداً» [۲۴].
یعنی: در راه خدا جهاد کنید، کسی را که به خدا کفر میورزد، بکشید [ولی] به غل و زنجیر نکشید، خیانت نکنید، مثله نکنید و اطفال را نکشید.
و در سنن روایت شده که پیغمبرصدر خطبهاش به صدقه امر میکرد و از مثلهکردن نهی میفرمود [۲۵].
با وجود اینکه مثلهکردن کافر بعد از مرگش باعث آزردگی دشمن میشود، ولی از این کار نهی شده زیرا مبالغه در آزار و شکنجه - بدون ضرورت – است، زیرا مقصود دفع شر کافر بود، که این هدف با کشتن وی برآورده میشود.
بنابراین وقتی یک دشمن کافر بمیرد مثلهکردن وی، زدن، دریدن شکم، و کندن موهایش جایز نیست، در حالی که این کارها باعث آزردگی دشمنان میشود. در این صورت اعمال این شکنجهها بر غیر آن کفار، آن هم با این تصور که این شکنجهها به آنها میرسد، چه حکمی خواهد داشت؟! این از نهایت جهل سرچشمه میگیرد، و مخصوصاً هنگامی که شکنجه متوجه حیوانی شود که شکنجهاش حرام و ناجایز باشد، مثل گوسفند. پس این کار روافض نه تنها هیچ فایده و سودی برایشان به دنبال ندارد، بلکه باعث خسران دنیوی و اخروی ایشان نیز میگردد، و در عین حال نهایت جهل و حماقت آنها را نیز میرساند.
و از حماقتهای دیگر روافض اینکه: به خاطر کشتهشدن کسی که سالهای سال از شهادتش میگذرد، مجالس سوگواری و نوحهخوانی برپا میکنند. در حالی که این مراسم حتی بلافاصله بعد از وفات اشخاص نیز مورد نهی خدا و رسولش قرار گرفته است، در حدیث صحیحی از پیغمبرصروایت شده که فرمودند: «ليس منا من لطم الخدود وشق الجيوب ودعا بدعوى الجاهلية» [۲۶].
یعنی: کسی که[سر] و روی خود را بزند و سینه چاک کند و ندای جاهلی سر بدهد، از ما نیست.
و باز در حدیث صحیح روایت شده که پیغمبرصاز «حالقه»، «صالقه» و «شاقه» [۲۷]تبری جسته است و حالقه زنی است که به هنگام مصیبت موهایش را میتراشد [و یا میکند]، صالقه زنی است که به هنگام مصیبت صدایش را به ذکر مصیبت بلند میکند و شاقهزنی است که لباسش را چاک میکند.
و در حدیث صحیح از پیامبرصروایت شده که فرمود: «من نيح عليه فإنَّه يعذب بما نيح عليه» [۲۸]. یعنی هر کسی که برایش نوحه خوانده شود به سبب آن نوحهخوانی عذاب میشود.
و در حدیث صحیح از ایشان روایت شده که فرمود: «إنَّ النائحة إذا لم تتب قبل موتها فإنَّها تلبس یوم القيامة درعاً من جرب وسربالاً من قطران» [۲۹].
اگر نوحهخوان قبل از مرگ توبه نکند، در روز قیامت زرهی از گری [بیماری خارش پوست] و پیراهنی از قطران میپوشد.
و احادیث این باب بسیارند.
روافض سینهزنی، چاککردن لباس، نوحهخوانی و کارهای ناپسند دیگر را به خاطر وفات کسی انجام میدهند که سالهای سال از کشتهشدنش میگذرد، کارهای ناپسندی که حتی اگر بلافاصله بعد از وفاتش انجام میدادند، باز از بزرگترین منکراتی بود که خدا و رسولش انجام آن را حرام دانستهاند.
علاوه براین باید گفت: بدیهی است که از پیغمبران و غیر پیغمبران کسانی از روی ظلم و دشمنی کشته شدهاند که از حسین برتر بودهاند. پدرش – علیس- مظلومانه کشته شد، عثمان بن عفان کشته شد، و قتل او اولین فتنه بزرگی بود که بعد از وفات پیغمبرصروی داد، و شر و فسادی که به دنبال آن و در اثر آن پدید آمد چندین برابر شر و فسادی بود که در اثر کشتهشدن حسین پدید آمد.
و غیر اینان نیز افرادی کشته شدهاند و یا مردهاند و هیچ کسی – مسلمان و غیرمسلمان – مجالس سوگواری و عزاداری را بعد از مدتها از وفات و یا قتل آنها برپا نکردهاند، به جز این احمقانی که اگر پرنده بودند از صنف نجاستخواران میشدند، و اگر از چهارپایان بودند، الاغ میشدند.
و از حماقتهای روافض اینکه: بعضی از آنها هیزم منطقه طَرْفاء را آتش نمیزنند زیرا شنیدهاند که خون حسین بر درختی از طرفاء ریخته شده است! در حالی که حتی سوزاندن همان درختی که خون حسین و یا خون هرکس دیگری بر آن بوده، کراهت ندارد، چه برسد به سایر درختانی که خونی بر آنها ریخته نشده است.
و حماقتهایشان به حدی است که ذکر همه آنها خیلی طولانی میشود و نیازی هم به ذکر مستند آنها نیست، ولی شایسته است به این نکته توجه شود که مقصود این بود که روافض از روزگاران قدیم به این اوصاف مشهور بودهاند، و مردم از دوره تابعان [۳۰]و تبع تابعان آنها را همین گونه شناختهاند، همچنانکه گوشهای از آن را بازگو کردیم، که چه آن نقل قول، کلام شعبی باشد، و چه کلام عبدالرحمن باشد، در هردو صورت مقصود حاصل میشود زیرا عبدالرحمن از طبقه تبع تابعان است.
علت ذکر آن اسناد نیز این بود که بسیاری از مردم روایات مفرد عبدالرحمن را حجت نمیدانند، یا به خاطر سوءحافظه و یا به خاطر متهمبودن به تحسین احادیث. اگرچه در انواع علوم صاحب معرفت و دانش بوده است. ولی نقل قول از او، از باب اعتضاد [۳۱]و متابعه [۳۲]مثل نقل از مقاتل بن سلیمان و محمد عمر واقدی و امثال آن دو جایز است، زیرا کثرت ادله و اخبار باعث علم به صحت چیزی میشود، اگرچه تکتک ناقلان ثقه و حافظ نباشند، و حتی اگر ناقلان اخبار متواتر از فاسقان باشند، ولی بین آنها تبانی نشده باشد، از خبر منقول توسط آنها علم حاصل میشود.
به علاوه، قول درستی که دلیل بر آن اقامه شود از هر کسی پذیرفته میشود، اگرچه به صرف نقل قول قابل قبول نباشد.
به این دلیل از عبدالرحمن بن مالک بن مغول نقل کردیم، زیرا در نهایت میتوان گفت: عبدالرحمن این مطلب را به عنوان نقل یک اثر بازگو کرده است، و آن را از پدرش و از اعمش و از عبدالله بن عمر نقل میکند، اگرچه احادیث مفرد خودش به خاطر ضعف، حجت نباشند.
اقوال و افعال مذمومی که در بین شیعه رایج است اگرچه چندین برابر آن مقداری است که ما گفتیم، ولی باید توجه کرد که همه آن افعال و اقوال در بین امامیه و یا در بین زیدیه وجود ندارد، البته بسیاری از آن در بین غالیان و بسیاری از عوام شیعه وجود دارد، مثل: تحریم گوشت شتر و لزوم رضایت زن در طلاق و اقوال دیگری از این قبیل که در بین عوام شیعه متداول است، اگر چه علمایشان اینها را نمیگویند ولی از آنجا که اصل مذهبشان از جهل سرچشمه میگیرد، بنابراین از همه طوایف بیشتر در دروغ و جهالت غرق شدهاند.
[۱۸] - نگا: مسلم، ۴/۱۹۴۲. [۱۹] - نگا: بخاری، ۳/۴۷-۴۸ و مسلم، ۲/۸۳۰-۸۳۱ . [۲۰] - نگا: بخاری، کتاب الصوم، ۲/۸۲۳ . [۲۱] - نگا: بخاری، ۲/۲۰ و ترمذی، ۲/۱۲۹ . [۲۲] - نگا: بخاری، ۶/۴۸-۴۹. [۲۳] - نگا: ترمذی، ۴/۳۴۱، ترمذی گوید: حدیث غریبی است. [۲۴] - نگا: مسلم، ۳/۱۳۵۶. [۲۵] - نگا: سنن ابیداود، ۳/۷۲، دارمی، ۱/۳۹۰. [۲۶] - نگا: بخاری، ۲/۸۲ در مواضع متعدد و مسلم، ۱/۹۹. [۲۷] - بخاری، ۲/۸۱ و مواضع دیگر و مسلم، ۱/۱۰۰. [۲۸] - نگا: مسلم، ۲/۶۴۴ و بخاری، ۲/۸۰. [۲۹] - نگا: مسلم، ۲/۶۴۴. [۳۰] - اینکه روافض روز عاشورا سوگواری میکنند، به منظور برافروختن آتش دشمنی و کینه با اهل سنت است نه به خاطر محبت حسین و اهل بیتش، زیرا آنها تصور میکنند اهل سنت ایشان را کشتهاند درحالی که خود ایشان (شیعیان) ایشان را کشتهاند و مقدمه قتل ایشان را فراهم کردند. برای اطلاعات بیشتر در این باره به کتاب «من قتل الحسین» نوشتۀ: عبدالله بن عبدالعزیز مراجعه کنید. [۳۱] - دو حدیثی که یکدیگر را تأیید میکنند. [۳۲] - حدیثی که مفهوم حدیث دیگری را تأیید میکند.