فصل (۱۰۲): پاسخ به شبهات رافضی در مورد دلالت آیه (انما ولیکم الله ورسوله..) بر امامت علیس
رافضی میگوید: «روش دوم: استناد به ادله برگرفته از قرآن است و برهانهای دال بر امامت علی در کتاب ارجمند خداوند فراوان است:
برهان نخست: فرموده خداوند است که: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵].
«سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند (مراد از رکوع: خشوع و خضوع برای خدا است. یعنی: نماز را در حالیکه خاشع و خاضعاند برپا میدارند و زکات را در حالی که بر فقرا تکبر نورزیده و برآنان برتری نمیجویند، میپردازند پس ایشان پیوسته فروتناند)».
علما اجماع دارند که این آیه درباره علی نازل شده است. ثعلبی در استناد به روایتی از زبان ابوذر میگوید: (از رسول خدا صشنیدم که فرمود: علی راهبر نیکان و قاتل کفار است. یاریکننده او پیروز و منصور، و پشتکننده به او شکست خورده و مغلوب است). نیز یک روز هنگام نماز ظهر با رسول خدا صنماز گذاردیم، گدائی در مسجد آمد و کمکی طلب کرد، اما کسی چیزی به وی نداد، آن گدا به ناچار دستش را بطرف آسمان بلند کرده و گفت: خداوند تو شاهد هستی که من در مسجد رسول اللهصچیزی خواستم و کسی چیزی بمن نداد، علی در آن هنگام در حال رکوع بود، اشاره به انگشت خنصر راستش کرد که انگشتر خاتمی در آن بود، آن گدا پیش آمد و انگشتری خاتم را ستاند و این در برابر چشم پیامبر صاتفاق افتاد، پس چون از نمازشان فارغ شدند سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده و فرمودند: «خداوندا براستی که موسی از تو چنین درخواست نمود و گفت: ﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي ٢٧ يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي ٢٨ وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي ٣٢﴾[طه: ۲۵-۳۲].
«(موسى) گفت: پروردگارا! سینهام را گشاده کن؛ و کارم را برایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشاى؛ تا سخنان مرا بفهمند! و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را! با او پشتم را محکم کن؛ و او را در کارم شریک ساز».
پس تو قرآن گویا را بر وی نازل کردی که: ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بَِٔايَٰتِنَآۚ﴾[القصص: ۳۵].
«فرمود: بزودى بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) مىکنیم، و براى شما سلطه و برترى قرارمىدهیم؛ و به برکت آیات ما، بر شما دست نمىیابند؛ شما و پیروانتان پیروزید».
(خداوندا و من محمد پیامبر و برگزیدۀ تو ام، خداوندا پس سینهام را بگشای، و کارم را برایم آسان فرما، و برای من علی را به عنوان دستیار و همکارم قرار بده و پشت من را به وی گرم و استوار نما). ابوذر میگوید: هنوز سخنان رسول خدا جبه پایان نرسیده بود که جبرئیل از سوی خدا و بر وی فرود آمد و گفت: ای محمد بخوان! فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵].
«سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند (مراد از رکوع: خشوع و خضوع برای خدا است. یعنی: نماز را در حالیکه خاشع و خاضعاند برپا میدارند و زکات را در حالی که بر فقرا تکبر نورزیده و برآنان برتری نمیجویند، میپردازند پس ایشان پیوسته فروتناند)».
فقیه عالم ابن مغازلی واسطی شافعی نقل کرده که این آیه درباره علی نازل شده است، و منظور از ولی فرد دارای اختیار تام است، و در آیه ولایت (امامت) برای علی منظور شده همچنانکه خداوند متعال ولایت را برای خودش و فرستادهاش نیز لحاظ گردانیده است.
جواب این گفتهها به چند صورت است: نخستین آنکه بگوییم: در تمامی آنچه که رافضی اینجا گفته نکتهای هم نیست که حتی بتوان با کمی شک و گمان آن را پذیرفت، بلکه همۀ این گفتهها کذب و باطل و از جنس سفسطه است. حتی اگر این گفتهها کمی تأمل برانگیز هم باشد، اطلاق عنوان برهان بر آنها نامگذاری غلطی است؛ چون برهان در قرآن و سایر منابع بر چیزهایی اطلاق میشود که آماده علم و یقین میکنند مانند این گفته خداوند: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١﴾[البقرة: ۱۱۱].
«آنها گفتند: هیچ کس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوى آنهاست! بگو: اگر راست مىگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید».
و خداوند متعال فرمود: ﴿أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٦٤﴾[النمل: ۶۴].
«یا کسى که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید مىکند، و کسى که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد؛ آیا معبودى با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست مىگویید».
بنابراین هر صادقی حتماً برهانی برای اثبات حرف راست خود دارد و راست بودن هر سخنی جز با آوردن برهانی برای آن معلوم نمیشود.
همه حجتها و ادلهای که این فرد ذکر میکند پر از دروغ است و امکان ندارد که حتی یک از حجتهایی که میآورد دارای مقدمات کاملاً صادقانه و صحیحی باشد. چون ممکن نیست که مقدمات صحیح براساس باطلی ایستاده باشند. و ما به امید خداوند متعال دروغ بودن یک به یک آنها را روشن خواهیم کرد تا معلوم شود که نامگذاری اینها به نام برهان و حجت از زشتترین دروغهای عالم است.
نیز باید گفت که وی در تفسیر آیات قرآن بر قولی که از فرد یا افرادی شنیده شده تکیه میکند در حالی که ممکن است آن قول کذب باشد، یا اگر راست هم باشد چه بسا اکثریت مردم با آن مخالف باشند. و اگر سخن ثابت نشده یک فرد که اکثریت هم با آن مخالفت میکنند، برهان به حساب آید، باید گفت این فرد برهانهای فراوانی از این دست دارد که در تناقض با همدیگرند در حالیکه قاعده آن است که برهانها هیچ گاه با یکدیگر تناقضی نداشته باشند.
ما در ادامه به خواست خداوند برهانهای صادقی را در اثبات کذب بودن براهین مورد ادعای این رافضی به روشنی مطرح میکنیم و پی میبریم که دروغهای او به طور کلی دروغهایی آشکار است که تنها بر کسانی پوشیده میماند که خداوند قلبشان را کور کرده است. پی میبریم که برهانهای دال بر حقانیت نبوت رسول خدا، و قرآن و دین اسلام با برهانهای مورد ادعای او در تناقض است. چون هر گاه فرد عاقل و خردمندی در اصل این برهانها و فحوایشان تأمل کند و مستلزمات آن را مورد اندیشه قرار دهد میبیند که همه آنها در ضدیت و عداوت با ایمان و قرآن و پیامبرصقرار گرفتهاند.
سپس میگوییم: ثانیا: در پاسخ تفسیر او از این آیه چند مسأله قابل طرح است: اول اینکه ما خواستار آنیم که صحت و درستی این نقل قول را نشان بدهد، به عبارتی او باید این حدیث را به صورتی ذکر کند که حجیت و سندیت داشته باشد؛ چرا که محض اسناد دادن آن به تفسیر ثعلبی یا اشاره به وجود اجماع بر آن بودن ذکر نام و سند اهل حدیث و افراد ثقۀ این وادی، به اتفاق اهل علم نمیتواند حجت قرار بگیرد. مگر اینکه صحت آن برای ما به اثبات برسد. در مورد ابوبکر و عمر هم همین طور اگر برای آن دو فضیلتی قائل شدند و در روایتی ذکر آن بیاید، مجرد اینکه به اتفاق اهل علم صحت روایتش ثابت شود کافی نیست و برای اعتقاد به صحت آن حتماً باید صحت سند آن روایت هم به اثبات برسد.
دوم: گفته او: «بر اینکه آیه درباره علی نازل شده اجماع وجود دارد». یکی از بزرگترین ادعاهای دروغین است، اتفاقا اهل علم حدیث بر این اجماع کردهاند که این آیه به طور ویژه در مورد علی فرود نیامده، و علی در نماز انگشتری خاتمش را صدقه نداده است، علمای حدیث اجماع دارند بر اینکه قصه روایت شده در شأن نزول آیه یکی از دروغهای بر بافته است.
اما در خصوص نقل قول او از تفسیر ثعلبی باید گفت عالمان علم حدیث متفقند بر اینکه ثعلبی بعضى از احادیث برساخته را در کتاب خود آورده است. همچون احادیثی که در آغاز هر سوره از ابی امامه در مورد فضیلت آن سوره روایت میکند، و از اینروست که میگویند: «او به هیزمکش شب میماند». شاگرد او واحدی هم همچون سایر مفسرین از این رو، صحیح و ضعیف همه را نقل میکنند.
هدف ما در اینجا تنها این است که افتراگویی این مؤلف و جهل شدید او را آشکار کنیم در آنجا که گفته است: «بر نزول این آیه درباره علی اجماع وجود دارد». ای کاش میدانستم کدام شخص چنین اجماعی را از دانشمندان مطلع به موارد اجماع در اموری از این قبیل نقل کرده است؟ چون نقل اجماع در مواردی چون این مورد جز از افراد مطلع و آگاه به منابع حدیثی و منقولات پذیرفته نمیشود. اصولاً اگر فرد متکلم، مفسر یا مورخی بدون ذکر سند صحیح، روایتی را از کسی نقل کند، به آن روایت اعتماد نمیشود، حال چه رسد به اینکه فرد مزبور ادعای وجود اجماعی را هم بکند؟!
وجه سوم: این مفسرانی که رافضی از کتبشان نقل قول کرده – و مفسرانی داناتر از ایشان - چیزهایی نقل کردهاند که با اجماع مورد ادعای این فرد متناقضاند، همین ثعلبی در تفسیرش از ابن عباس نقل کرده که گفته است: آیه درباره ابوبکر نازل شده، و از عبدالملک نقل کرده که گفته است: از ابو جعفر پرسیدم: گفت: مقصود آیه مؤمنان است، گفتم: برخی میگویند: مقصود آن علی است، گفت: علی هم از همین مؤمنان است، و از ضحاک شبیه همین را روایت کرده است.
وجه چهارم: ما رافضی را از اثبات اجماع هم معاف میکنیم، و تنها از او میخواهیم که حرف خود را با ذکر یک سند درست نقل کند. این سندی که ثعلبی ذکر کرده سند ضعیفی است. و برخی از رجال آن مشکوک هستند. نقل قولهای ابن مغازلی واسطی از آن هم ضعیفتر و نحیفتر است. بخاطر اینکه این شخص در کتاب خود چنان احادیث موضوع و جعلی را آورده که بر هیچ فرد کم اطلاعی از علم حدیث پوشیده نمانده است.
وجه پنجم: اگر مراد آیه آن باشد که علی باید در حین رکوع زکات بدهد چنانکه به زعم آنان علی در نمازش انگشترش را صدقه کرده است، در آن صورت واجب میشود که آن شرط موالات و ولایت باشد. و واجب میشود که مسلمانان جز علی ولایت کس دیگری را نپذیرند، و حسن و حسین و سایر بنی هاشم ولی مسلمانان نباشند، و این بر خلاف اجماع مسلمانان است.
وجه ششم: عبارت قرآن: «الذین» به معنی کسانی که صیغه جمع است و فقط بر علی به تنهایی صدق نمیکند.
وجه هفتم: خداوند متعال انسانی را تمجید نمیکند مگر بخاطر امور پسندیدهای که در او موجود است: حال چه آن امور از واجبات باشد و چه از مستحبات. از طرفی صدقه و عتق و هدیه و بخشش و اجاره و نکاح و طلاق و غیره از عقود در نمازند و به اتفاق مسلمین نه واجب هستند (در نماز) و نه مستحب، بلکه بسیاری از آنان معتقدند که: این امور نماز را باطل میکنند حتی اگر از طریق اشارهای گویا در نماز انجام داده شوند، و به حد تکلم نرسند. علمای دیگری میگویند: با این کار مالکیتی برای کسی حاصل نمیشود به دلیل عدم ایجاب شرعی، و اگر این کارها مستحب بود حتماً پیامبرصآن را انجام میداد، و یارانش را بدانها تشویق میفرمود و حتماً علی هم در جاها و مواقعی دیگر هم این کار را تکرار میکرد.
حال که هیچیک از این موارد صورت نپذیرفته است، در مییابیم که صدقه دادن در نماز جزء اعمال صالح نیست، و بخشش به سائل بدون آن فوت نمیشود. فرد صدقه دهنده میتواند بعد از سلام دادن صدقه خود را پرداخت کند، اما نماز فرصتی برای کارهای دیگری باقی نمیگذارد.
وجه هشتم: در صورتی که فرض بگیریم صدقه دادن در نماز جایز است، نمیتوان آن را در حالت رکوع محدود نمود، اتفاقا همین امر در حالت قیام و نشستن مناسبتر به نظر میرسد، پس چطور گفته میشود: ولیّ شما تنها کسانی هستند که در حال رکوع صدقه میدهند؟ و آیا اگر فردی در حال قیام و نشسته در نماز صدقه داد، استحقاق این ولایت را ندارد؟
وجه نهم: فرموده الهی: ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵].
طبق کلام آنان چنین اقتضا میکند که علیسدر حالت رکوع خود زکات داده باشد، در حالی که علی در زمان حیات پیامبر صمشمول پرداختن زکات نبود، چرا که او فقیر بود، و زکات نقره تنها بر کسانی واجب است که حد نصاب آن را بمدت یک سال در تملک داشته باشد و علی جز این کسان نبود.
وجه دهم: بخشیدن انگشتری خاتم نزد بسیاری از فقیهان وجهی ندارد مگر در صورتی که وجوب دادن زکات زینتآلات مطرح و منظور باشد. و گفته شده که: خاتم از جنس زینتها خارج است، اما اگر بگوییم صدقه دهنده با ارزیابی قیمت و بهای انگشتری بخشیدن آن را جایز دانسته، باید گفت: قیمتگذاری اشیاء در نماز دشوار است، و قیمت اشیاء در احوال مختلف متفاوت است.
وجه یازدهم: آیه مورد نظر به منزله این فرموده دیگر خداوند است که: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾[البقرة: ۴۳].
«و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید».
و این دستور به رکوع کردن است.
نیز این فرموده خداوند که: ﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾[آل عمران: ۴۳]. «اى مریم! (به شکرانه این نعمت) براى پروردگار خود، خضوع کن و سجده بجا آور! و با رکوعکنندگان، رکوع کن».
این نیز امری به کرنش کردن است.
وجه دوازدهم: یکی از حقایق ثابت شده در نزد مفسران قرآن که از گذشتگان به ارث رسیده آن است که این آیه در شأن نهی کردن از دوستی با کفار و امر کردن به دوستی با مؤمنان، و آن گاه نازل شد که برخی از منافقان همچون عبدالله بن ابی محبت یهود میورزید و میگفت: من از مصیبتهای ناگوار بیم دارم. و یکی از مؤمنین که عباده بن صامت بود گفت: ای رسول خدا من خدا و رسول او را به دوستی میگیرم و از شر ولایت و همراهی این کافران به خدا و رسول او پناه میجویم.
وجه سیزدهم: سیاق کلام خداوند نیز در صورتی که در آن تدبر شود گویای تفسیری است که (در بیان وجه دوازدهم) ذکر شد، خداوند متعال میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١﴾[المائدة: ۵۱].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولى (و دوست و تکیهگاه خود)، انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند؛ و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمىکند».
این نهىای از دوست گرفتن یهود نصاری است.
سپس میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤﴾[المائدة: ۵۴].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرکس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانى نمىرساند؛ خداوند جمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مىکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هرکس بخواهد (و شایسته ببیند) مىدهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست».
در این آیه عمل ارتداد مرتدین را بیان میفرماید که آنان هرگز به خدا زیانی نمیتوانند برسانند در آیه همچنین ذکر کسانی است که خدا بجای این جماعت بوجود میآورد.
سپس فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائده: ۵۵-۵۶].
«سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند (مراد از رکوع: خشوع و خضوع برای خدا است. یعنی: نماز را در حالیکه خاشع و خاضعاند برپا میدارند و زکات را در حالی که بر فقرا تکبر نورزیده و برآنان برتری نمیجویند، میپردازند پس ایشان پیوسته فروتناند). و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند؛ (زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است».
میبینیم که این کلام الهی متضمن ذکر احوال کسانی است که از روی نفاق تظاهر به مسلمانی میکنند، و کسانی که از دین اسلام بر میگردند و نیز شامل ذکر حال مؤمنانی است که در ظاهر و در باطن بر اسلام خود پایداری و استقامت میورزند.
لذا سیاق آیه و آمدن آن به صیغه جمع به تدبرکننده در آن علم یقین میدهد که این آیه: به طور عموم درباره همه مؤمنانی است که بدین صفات متصف هستند و تنها به فرد معینی اختصاص ندارد: نه به ابوبکر، نه به عمر و نه به عثمان و علی و کسی دیگر به تنهایی. اما در هر حال اینان سزاوارترین امت به مصداق این آیه هستند.
وجه چهاردهم: معلوم است که الفاظ به کار رفته در حدیث مذکور درباره پیامبرصکذب است، چرا که علی رهبر همه نیکان و صالحان نیست بلکه رهبر این امت رسول خدا صاست، علی همچنین قاتل همه کافران نیست، بلکه تعدادی از آنان را کشته و آن تعداد دیگر را دیگران کشتهاند. به هر حال هریک از مجاهدین در راه خدا تعدادی از کفار را به هلاکت رسانده است.
همین طور است سخن دیگر حدیث جعلی را که: «هر که او را یاری کند پیروز، و هر که تنهایش گذارد تنها و درمانده میشود». این هم بر خلاف واقع است. پیامبرصجز سخن حق نمیگوید بویژه در خصوص سخن امامیه، چرا که آنان معتقدند که مسلمانان تا زمان کشته شدن عثمان علی را تنها گذاشتند.
ناگفته پیداست که امت اسلامی در زمان خلفای سه گانه فتح و پیروزی داشته که هیچ گاه بعد از آن نداشته است. و آنگاه که عثمانسشهید شد، مردم به سه حزب تقسیم شدند، یکی: حزبی که از عثمانسدفاع نمود و جنگید، حزب دیگری که در مقابل عثمانسجنگیدند و حزب سوم کسانی بودند که عثمانسرا نصرت ندادند؛ نه با گروه مخالف بودند و نه با عثمانس، کسانی که در دفاع از عثمانسجنگ نمودند بر دو حزب دیگر و کفار پیروز نشدند بلکه آنان بر این گروه پیروز شدند، و زمام امور را آنگاه در دست گرفتند که معاویهسولایت یافت، و بر کفار پیروز شدند و شهرها را فتح نمودند، علیسنیز در جنگ با خوارج و کفار همین قدر پیروزی و کامیابی داشته است.
و همچنین دعایی که از پیامبر خدا ص(بعد از اینکه علیسانگشتر خود را صدقه داد) ذکر نموده، دروغی خیلی واضح میباشد، چرا که بر همگان هویدا و آشکار است که صحابی کرام رضوان الله علیهم در هنگام نیاز در راه خداوند چندین برابر یک انگشتر صدقه میدادند.
در صحیحین (بخاری ومسلم) از پیامبر خدا صروایت شده است که فرمود: هیچ مالی مثل مال ابوبکر برای من نفع نداشته است، و فرمود بیشترین منت را در مال و همراهیش ابوبکر بر من دارد، و اگر از ساکنان زمین خلیل و دوستی را انتخاب مینمودم همانا ابوبکر را انتخاب مینمودم [۲۱۷].
عثمانسدر غزوه تبوک هزار شتر در راه خدا صدقه داد تا جایی که پیامبر خدا فرمود: عثمان بعد از امروز هر کاری انجام دهد برایش ضرری ندارد [۲۱۸].
و همچنین چگونه سزاوار است که پیامبر خدا صدر مدینه بگوید - بعد از هجرت و پیروزی- که: ( بار خدایا!) علی را که از اهل من است برایم وزیر بگردان و مرا بوسیله او قوت بده با وجود اینکه خداوند متعال پیامبر خود را نصرت داده و مسلمانان را ناصر او قرار داده است، چنانکه می فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢﴾[الأنفال: ۶۲].
«و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا براى تو کافى است؛ او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان، تقویت کرد».
و میفرماید: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰].
«اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد؛ (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالى که دومین نفر بود (و یک نفر (که أبوبکر باشد) بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود (ابوبکر صدیق) مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
آنگاه که مشرکین پیامبر صرا از مکه بیرون نمودند و خداوند رسولش را نصرت داد، کسی که با پیامبر خدا صبود همانا صدیق اکبر بود و آنها دو نفر بودند که سوم آنها خداوند متعال بود. و همچنین در غزوه بدر، آنگاه که برای رسول خدا ص«عریش» ساختند تنها کسی که از میان صحابه به عنوان مشاور به عریش داخل میشد ابوبکر بود، وبرای هریک از صحابه در نصرت پیامبر تلاشها و اعمال خالصانه و بیشائبه زیادی بوده است.
لذا هرکس تصور کند که پیامبر صاز خدا خواسته که بازوی او را بوسیله یکی از افراد امت قوی کند همچنانکه موسی خواست که بازویش بوسیله هارون قوی گردد، وی بر رسول خدا صدروغ بسته و حق ایشان را ادا نکرده است، و تردیدى نیست که رفض، یکی از مشتقات شرک و الحاد و نفاق است که گاهی بر این جماعت آشکار، و گاه بر آنان پنهان و پوشیده میماند.
وجه پانزدهم: غایت مقصود آیه میتواند این باشد که مؤمنان باید خدا و رسول او و مؤمنین را دوست بدارند و بهمین خاطر مؤمنان علی را دوست بدارند و محبت او بورزند، و شکی نیست که ولایت و دوستی علی بر هر مؤمنی واجب است، همانطور که بر هر مؤمنی واجب است که سایر مؤمنان را دوست داشته باشد.
خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ ٤﴾[التحريم:۴].
«و اگر با هم علیه رسول اللهصمتفق شوید، در حقیقت خدا یاور اوست، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان او هستند».
در این آیه خداوند بیان میکند که هر فرد صالحی از میان مؤمنان یاور و دوست رسول خدا صاست، و خداوند و جبرئیل هم یار و یاور اویند. و در هیچیک از این سخنان الهی نیامده که هرکس ولی شخصی باشد، امیر آن شخص هم هست، و هر طور بخواهد با او میتواند رفتار بکند.
وجه شانزدهم: اگر مراد خداوند از ولایت، امارت بود حتماً میفرمود: (تنها خداوند و رسول او و کسانی که ایمان آوردهاند بر شما ولایت دارند). و نمیگفت: و هرکس ولایت خدا و رسولش را بورزد. چون در مورد کسانی که یک والی بر آنان حاکم گردیده گفته نمیشود: آنان ولایت او یافتند، بلکه گفته میشود: او بر آنان ولایت یافت.
وجه هفدهم: در مورد خداوند متعال نمیگویند که او والی یا امیر بر بندگانش است. خداوند پاک و منزه است، او خالق بندگان و روزی دهنده و پروردگار و مالک آنان است، و آفرینش و امور بدست اوست، و گفته نمیشود: خداوند امیر المؤمنین است، چنانکه به افراد دارای حکومت چون علی و غیره امیر المؤمنین میگفتند. حتی درباره رسول خدا صنیز گفته نمیشود: او متولی یا والی مردم یا امیر و فرمانده ایشان است، چرا که منزلت او والاتر از این حرفهاست. حتی ابوبکر صدیقسرا جز با عنوان خلیفه رسول الله خطاب نمیکردند، و نخستین کسی از خلفا که امیر المؤمنین نامیده شد عمرسبود.
وجه هجدهم: این طور نیست که هرکس تحت لوای امام عادلی رفت از حزب الله باشد، و منصور و پیروز گردد؛ چرا که امامان عادل بر منافقان و کفار هم ولایت مییابند، همچنانکه مثلاً در مدینه پیامبر صذمیها و منافقان هم تحت حکومت ایشان بودند.
[۲۱۷] - نگا: بخاری ۹۶/۱ و جاهای دیگر [۲۱۸] - الترمذی ۲۸۹/۵ مسند احمد ۶۳۹/۵