مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۲۰): دربارۀ سیرت علی بن محمد الهادی

فصل (۲۰): دربارۀ سیرت علی بن محمد الهادی

مؤلف رافضی در ادامه می‌گوید: و فرزندش علی هادی بود که عسکری نامیده می‌شد، چرا که متوکل او را از مدینه به بغداد و سپس از آنجا به سامرا تبعید کرد و امام هادی در آنجا در مکانی به اسم عسکر اقامت گزید و سپس از آنجا به سامرا منتقل شد و بیست سال و نه ماه در آنجا اقامت کرد. متوکل او را به این دلیل تبعید کرد که از او کینه داشت و وقتی به جایگاه او و گرایش مردم به سوی او در مدینه پی برد، از او ترسید پس یحیی بن هبیره را صدا زد و به او دستور داد امام هادی را احضار کند. اهل مدینه ناله و فغان سردادند، زیرا امام به آن‌ها نیکی می‌کرد و همیشه در مسجد مشغول عبادت بود. پس یحیی بن هبیره سوگند یاد کرد که کار ناپسندی با او ندارند، سپس یحیی خانه او را تفتیش نمود ولی جز مصاحف، ادعیه و کتاب‌های علم چیز دیگری نیافت و امام در نظرش بزرگ آمد، به همین دلیل آستین خدمت به او را بالا زد. وقتی وارد بغداد شد، ابتدا نزد اسحاق بن ابراهیم طائی – والی بغداد – رفت. اسحاق گفت: ای یحیی! این مرد پسر رسول خداست و متوکل را هم که می‌شناسی، اگر او را علیه این مرد تحریک کنی، او را خواهد کشت و پیغمبر صدر روز قیامت با تو دشمنی خواهد ورزید. یحیی گفت: به خدا سوگند! جز خیر از او ندیده‌ام. می‌گوید: وقتی نزد متوکل رفتم در مورد حسن اخلاق و زهد و پارسایی او برایش گفتم، پس متوکل او را اکرام نمود، سپس متوکل بیمار شد و نذر کرد که چنانچه عافیت یابد درهم‌های کثیری صدقه بدهد. [بعد از عافیت یافتن] از فقهاء در مورد تعداد درهم‌هایی که باید صدقه بدهد، سوال کرد ولی جوابی نشنید. کسی را نزد علی هادی فرستاد تا از او بپرسد، هادی گفت: هشتاد و سه درهم صدقه بده. متوکل از او درباره علت این حکم سؤال کرد. جواب داد: زیرا خداوند در قرآن فرموده: ﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ[التوبة: ۲۵].

«خداوند شما را در جاهاى زیادى یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید)».

و تعداد این مکانها و دفعه‌هایی که خداوند مؤمنان را نصرت بخشید هشتاد و سه مرتبه بود: زیرا پیغمبر صبیست و هفت غزوه انجام داد و پنجاه و شش سریه را تدارک دید.

مسعودی می‌گوید: در نزد متوکل نمامی ‌شد که علی بن محمد در خانه‌اش اسلحه‌ای از شیعیان قمی‌اش دارد و قصد حکومت دارد. متوکل جماعتی از ترکها را سراغ او فرستاد و آن‌ها شبانه به خانه‌اش هجوم بردند ولی چیزی در آن نیافتند و او را نیز در اتاقی یافتند که در بر او بسته شده بود و او در حالی که جامه‌ای پشمین پوشیده بود و بر ریگ و سنگریزه نشسته بود، قرآن می‌خواند و خاضعانه به خدا رو کرده بود. با همین وضعیت نزد متوکل برده شد. در حالی به دربار متوکل رسیدند که او در مجلس نوشیدن مشروبات نشسته و جام شراب به دست داشت. متوکل هادی را اکرام کرده و در نزد خود نشاند و جام شراب را به او تعارف کرد. امام گفت: به خدا سوگند! گوشت و خون من هیچ وقت به شراب آغشته نشده است، پس مرا عفو کن. و متوکل او را عفو کرد و گفت: صدایی به من بشنوان. امام گفت: ﴿كَمۡ تَرَكُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ ٢٥[الدخان: ۲۵]. «(سرانجام همگى فرعون و قومش نابود شدند و) چه بسیار باغ‌ها و چشمه‏ها که از خود به جاى گذاشتند».

متوکل گفت: شعری بر ما بخوان. گفت: من کمتر شعر نقل می‌کنم. متوکل گفت: حتماً باید بخوانی. امام چنین خواند:

باتوا على قلل الأجبال تحرسهم
غلب الرجال فما أغنتهم القلل
واستنزلوا بعد عز من معاقلهم
وأسكنوا حفراً يا بئس ما نزلوا
ناداهُمُ صارخ من بعد دفنهم
أين الأسرة والتيجان والحلل
أين الوجوه التي كانت منعَّمَة
من دونها تضرب الأستار والكِلل
فأفصح القبر حين ساءَلُهُم
تلك الوجوه عليها الدود يقتتل
قدطال ما أكلوا دهراً وما شربوا
فأصبحوا بعد طول الأكل قد أكلوا

یعنی: بر قله‌های کوه‌هایی مسکن گزیدند که آن‌ها را از غلبه مردان بر آن‌ها نگهداری می‌کنند. ولی این قله‌ها آن‌ها را محافظت نکرد.

و بعد از آن عزت از قلعه‌هایشان پایین آمدند و در حفره‌ای مسکن گزیدند. چه منزل‌گاه بدی است!

بعد از آن‌که دفن شدند فریاد زننده‌ای آن‌ها را صدا می‌زند که کجایند خویشان و تاجهای [حکومت و قدرت] و زیور آلات‌ها؟

کجایند رخساره‌هایی که غرق در نعمت بودند. در جلوی آن‌ها پرده‌های نازک و کلفت زده می‌شود.

به هنگام بازخواست، مقبره بر آن‌ها فراخ می‌گردد. کرمهایی بر این افراد هجوم می‌آورند که آن‌ها را از بین می‌برند.

یک روزگار طولانی به خوردن و نوشیدن پرداختند، و بعد از آن مدت طولانی خوردن، خورده می‌شوند.

به دنبال این ابیات متوکل گریست، به گونه‌ای که اشکهایش ریش او را خیس کردند».

در جواب مؤلف باید گفت: این کلام نیز شبیه کلام سابق مؤلف است و متضمن هیچ منقبتی به همراه حجت صحیح نیست و بلکه کلامی است که علماء به بطلان آن نیک آگاهند.

مؤلف در اثنای حکایتش اسحاق بن ابراهیم طائی را والی بغداد می‌نامد و این جهالت او را نشان می‌دهد، زیرا این اسحاق بن ابراهیم همان خزاعی معروف است، او و خانواده‌اش از قبیله خزاعه هستند، این شخص خودش اسحاق بن ابراهیم بن حسین بن مصعب است و پسر عموی عبدالله بن طاهر بن حسین بن مصعب امیر مشهور خراسان بوده که سیره‌اش معلوم است. و پسر عبدالله یعنی محمد بن عبدالله بن طاهر در دوران خلافت متوکل و غیره در بغداد نائب بود و همان کسی است که بعد از وفات احمد بن حنبل بر او نماز خواند. و این اسحاق بن ابراهیم نیز در دوره امارت معتصم و واثق و بخشی از خلافت متوکل نائب آن‌ها بوده است. این چند نفر همه از خزاعه بوده‌اند و نه از طی(اسم قبیله‌ای از قبایل عرب) و خانواده مشهوری هستند.

مؤلف گفت: «متوکل نذر کرد که اگر عافیت پیدا کند درهم‌های زیادی را صدقه می‌دهد و بعد از عافیت در مورد تعداد درهم‌ها از فقهاء سؤال کرد، ولی آن‌ها هیچ جوابی برای مسأله نداشتند و علی بن محمد به او دستور داد که هشتاد و سه درهم صدقه بدهد و به این آیه استناد کرد که: ﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ[التوبة:۲۵]. «خداوند شما را در مواقع زیادی یاری کرد».

گفته: این «مواطن» مذکور در آیه که صفت زیادی دارند، هشتاد و سه مورد بوده‌اند، پس زیاد یعنی هشتاد و سه. زیرا پیغمبر بیست و هفت غزوه انجام داده و پنجاه و شش سریه تدارک دیده است و این حکایت بین علی بن موسی و مأمون نیز روایت شده است. و از دو حال خارج نیست: یا دروغ است و یا نشانه جهالت کسی است که چنین فتوایی داده است.

زیرا کسی که می‌‌گوید: من درهم‌های زیادی به او بدهکار هستم، و یا بگوید: به خدا سوگند! درهم‌های زیادی را به فلانی خواهم داد، و یا بگوید: درهم‌های زیادی را صدقه خواهم داد. این جملات در نزد هیچیک از علماء مسلمانان بر رقم هشتاد و سه حمل نمی‌شود.

و استدلال فوق که مؤلف به دروغ آن را به هادی نسبت می‌‌دهد، از چند وجه باطل است:

وجه اول: پیغمبر صبیست و هفت غزوه و پنجاه و شش سریه تدارک ندیده است، و این ادعا باطل است، و پیغمبر به اتفاق اهل سیره در کمتر از بیست و هفت غزوه شرکت نموده است.

وجه دوم: این آیه [دخان: ۲۵] در روز حنین نازل شده است، و خبر از نصرت تا آن روز را می‌دهد، بنابراین مراد آیه این است که مواردی که خداوند تا آن روز مؤمنان را یاری کرده است، زیاد می‌باشد. آیه شامل موارد بعد از آن روز نمی‌شود و غزوه طائف، غزوه تبوک و بسیاری از سریه‌ها مثل سریه فتح مکه و ارسال جریر بن عبدالله به ذی الخلصه و امثال آن بعد از روز حنین روی داده است.

و جریر حدوداً یک سال قبل از وفات پیغمبر صایمان آورد و چنانچه بسیاری از غزوه‌ها و سریه‌ها بعد از نزول این آیه به وقوع پیوسته، نمی‌توان گفت: آیه‌ای که خبر از گذشته می‌دهد، غزوه‌ها و سریه‌های آتی را نیز شامل می‌شود.

وجه سوم: خداوند در جمیع غزوات مسلمانان را یاری نکرد. مؤمنان در روز احد شکست خوردند و آن روز به روز، بلا و آزمایش تبدیل شد و همچنین مؤمنان در سریه مؤته و سریه‌های دیگری غالب نشدند. به فرض که کل غزوات و سرایا هشتاد و سه تا هم باشد، مؤمنان در همه آن‌ها مورد نصرت قرار نگرفتند که مجموع موارد نصرت الهی، هشتاد و سه تا گردد.

وجه چهارم: به فرض که مراد از کثیر در آیه هشتاد و سه مورد باشد. باز اقتضای این را ندارد که مراد از کثیر این عدد مشخص باشد، زیرا لفظ «کثیر» لفظی عام بوده و شامل هزار، دو هزار و هزاران نیز می‌گردد. در صورتی که لفظی مقادیر متفاوتی را معنی بدهد، اختصاص آن لفظ به یکی از آن‌ها تحکّم نابجا می‌باشد.

وجه پنجم: خداوند می‌فرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗۚ[البقرة: ۲۴۵].

«کیست که به خدا «قرض الحسنه‏اى‏» دهد، (و از اموالى که خدا به او بخشیده، انفاق کند،) تا آن را براى او، چندین برابر کند».

خداوند به نص قرآن حسنات را به هفتصد برابر افزایش می‌دهد و در روایات آمده که به دو میلیون حسنه هم افزایش می‌دهد. و از همین تعداد در آیه فوق به کثیر تعبیر شده است.

و نیز خداوند می‌فرماید: ﴿كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٢٤٩[البقرة: ۲۴۹].

«چه بسیار گروه‏هاى کوچکى که به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظیمى پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت‏کنندگان) است».

و کثرت در این آیه می‌تواند مقادیر متفاوتی را شامل شود زیرا گروه‌هایی که کثیرالعدد شمرده می‌شوند، تعدادشان در عدد معینی محصور نیست. می‌شود گفت: گروه قلیل هزار نفرند و گروه کثیر سه هزار نفر که به نسبت گروه اولی کثیر نامیده می‌شوند.