مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۷۹): در مورد طعن رافضى بر عمرسکه هنگام احتضار چنین گفت:

فصل (۷۹): در مورد طعن رافضى بر عمرسکه هنگام احتضار چنین گفت:

مولف رافضی می‌گوید: «و از گفته‌های عمر روایتی است که ابو نعیم در کتابش «حلية الأولياء»آورده است که او در حال احتضار گفت: ای کاش! من قوچ قومی بودم که مرا تا آنجا که بتوانند پرورش دهند، سپس محبوب‌ترین مهمان برای آن‌ها می‌آمد و آن‌ها آن را ذبح می‌کردند: نصف گوشت مرا بریان می‌کردند و نصف دیگر گوشت را آبگوشت کرده و مرا می‌خوردند. آیا این کلام عمر مساوی با کلام کافری نیست که می‌گوید: ﴿يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا ٤٠[النبأ: ۴۰]. «ای کاش خاک بودم».

ابوبکر در هنگام احتضار به ابن عباس گفت: اگر به اندازه زمین و دو برابر آن طلا می‌داشتم، از هول و هراس چیزی که می‌بینم، آن را به فدیه می‌دادم. این کلام ابوبکر شبیه آیه زیر است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ[الزمر: ۴۷].

«اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایى یابند».

انسان عاقل و منصف باید سخن این دو در هنگام احتضار و سخن علی را با هم مقایسه کند که گفت: وقتی دوستان را دیدار کنم، وقتی محمد و حزب او را دیدار کنم و وقتی که بدبخت‌ترین آن‌ها مبعوث می‌شود ....

و نیز کلام امیر هنگام ضربت خوردن به دست ابن ملجم که گفت: به پروردگار کعبه سوگند! که رستگار شدم».

در جواب باید گفت: این کلام متضمن چنان جهالتی است که شدت جهل گوینده کلام را نشان می‌دهد. توضیح این‌که آنچه از علی نقل کرده، از افرادی نقل شده که از مرتبه و منزلت ابوبکر، عمر، عثمان و علی پایین‌ترند، و بلکه از کسانی نقل شده که از خوارج بوده و علی را تکفیر می‌کرده‌اند، مثل بلال، عتیق ابی بکر که هنگام احتضار همسرش می‌گفت: بدبخت شدیم، و بلال می‌گفت: چقدر خوشحالی دارد! فردا محمد و حزب او را ملاقات خواهم کرد.

این شخص کسی است که بر سر تقسیم زمین با عمر معارضه کردند و عمر دعا کرد که «خدایا مرا از بلال و حامیانش نگه دار». و یک سال از این ماجرا نگذشته بود که وفات کرد.

و ابو نعیم در «الحلیه» روایت می‌کند که: «قطیعی از حسن ‌بن عبدالله، از عامر بن سیار، از عبدالحمید بن بهرام، از شهر بن حوشب، از عبدالرحمن ‌بن غنم، از حارث ‌بن عمیر روایت می‌کند که گفت: معاذ و ابو عبیده و شرحبیل‌ بن حسنه و ابو مالک اشعری در روز اُحد ضربه خوردند. معاذ گفت: این رحمت پروردگارتان و دعای پیغمبرتان و سنت صالحان گذشته‌تان می‌باشد. خداوندا! خاندان معاذ را بیشترین سهم از این رحمت عطا کن. به دنبال آن، قبل از این‌که شب فرا برسد پسرش عبدالرحمن که بکر نامیده می‌شد و پدرش کینه ابوبکر را به خاطر او گرفته بود و او را از همه مردم بیشتر دوست داشت، شمشیر خورد. وقتی از مسجد برگشت، او را مصیبت زده دید و گفت ای عبدالرحمن! حالت چطور است؟ گفت: پدرم! حق از جانب پروردگار است، پس از آن روی مگردان، گفت: پسرم! ان شاء الله مرا از صابران خواهی یافت. او را شب نگه داشت و صبح به خاک سپرد وقتی معاذ شمشیر خورد و مرگ بر او غلبه کرد، چنان بر او شدید شد که کسی مثل آن را ندیده است. هر وقت به هوش می‌آمد، چشمش را باز می‌کرد و می‌گفت: خداوندا! آنگونه که می‌خواهی مرا به سختی بمیران، سوگند به عزت خودت! می‌دانی که تو را دوست دارم» [۱۶۶].

و نیز عبارت «به پروردگار کعبه سوگند! که رستگار شدم»، این عبارت نیز توسط دیگرانی که از مقام علی پایین‌ترند، گفته: عامر بن فهیره مولای ابوبکر صدیق وقتی در روز «بئر معونه» کشته شد، همین عبارت را گفت. این عامر توسط پیغمبر صبه همراه چند نفر به سوی نجد فرستاده شده و کشته شده بود. علمای سیره می‌گویند: جبار بن سلمی به او ضربه زد و او را از پا در آورد. عامر گفت: به خدا سوگند! رستگار شدم. جبار گفت: این عبارت یعنی چه؟

عروه ‌بن زبیر می‌گوید: علماء بر این باورند که این عبارت بدان سبب بوده که ملائکه او را دفن کرده‌اند» [۱۶۷].

و شبیب خارجی نیز وقتی ضربه خورد، می‌گفت: پروردگارا! به سوی تو با اشتیاق و عجله آمده‌ام تا از من راضی گردی.

و یکی از دوستان خود من به هنگام احتضار می‌گفت: محبوب من، به حقیقت که به سوی تو بازگشتم، تا این‌که وفات یافت. و امثال این‌ها بسیارند. در مورد خشیت و خوف عمر از خدا نیز باید گفت: این خشیت به خاطر کمال علم ایشان بوده است [۱۶۸]، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ[فاطر: ۲۸].

«تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند».

و پیغمبر صنیز به هنگام خواندن نماز قلبشان از گریه مانند دیگ به جوش می‌آمد [۱۶۹].

مولف رافضی می‌افزاید: «آیا این دعای عمر مساوی نیست با دعای کافری که می‌گوید: ﴿يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا ٤٠[النبأ: ۴۰]. «ای کاش خاک بودم».

این کلام مولف از جهالت ناشی می‌شود، زیرا کافر در روز قیامت چنین می‌گوید، آنگاه که توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود و نیکی‌هایش سودی به او نمی‌رسانند ولی کسی که این دعا را در دنیا می‌گوید، چون دنیا سرای عمل است پس آن را به خاطر خشیت گفته است و به خاطر خوف از خدا پاداش می‌بیند.

و مریم فرموده: ﴿يَٰلَيۡتَنِي مِتُّ قَبۡلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسۡيٗا مَّنسِيّٗا ٢٣[مريم: ۲۳].

«اى کاش پیش از این مرده بودم، و بکلى فراموش مى‏شدم».

و این دعای مریم مثل دعای مرگ در قیامت نیست و با آن فرق دارد. این دعاهای افراد صالح در دنیا را نباید از قبیل دعاهای اهل جهنم دانست که خداوند در قرآن در مورد آن‌ها فرموده: ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ[الزخرف: ۷۷].

«و آنان فریاد می‌زنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابود گرداند.»

و نیز فرموده: ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ يَكُونُواْ يَحۡتَسِبُونَ ٤٧[الزمر:۴۷].

«اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایى یابند؛و از سوى خدا براى آن‌ها امورى ظاهر مى‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند».

این آیات اخبار از احوال جهنمیان در قیامت است، آنجا که نه توبه سودی دارد و نه خشیت.

ولی در دنیا، وقتی بنده‌ای از خداوند خوف داشته باشد، خوفش سبب رسیدن به ثواب می‌گردد، هرکس در دنیا خوف داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را به امنیت می‌رساند، و هرکس خوف بنده مؤمن در دنیا را از قبیل خوف کافر در قیامت بداند این چنین کسی مثل شخصی است که ظلمات را با نور و سایه را با آفتاب و مردگان را با زندگان یکی می‌داند.

[۱۶۶] - نگا: حلیة الأولیاء، ۱/۲۴۰. [۱۶۷] - نگا: حلیة الأولیاء ۱/۲۴۰. [۱۶۸] - نگا: حلیة الأولیاء ۱/۲۴۰. [۱۶۹] - نگا: سنن نسایی، ۳/۱۴ و المسند، ۴/۲۵-۲۶.