مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۴۲): دربارۀ پشتیبانی رافضه از مرتدان و کمک با آنان بر علیه صحابه صدر اسلام

فصل (۴۲): دربارۀ پشتیبانی رافضه از مرتدان و کمک با آنان بر علیه صحابه صدر اسلام

مؤلف رافضی می‌گوید: «وقتی پیغمبر صوفات کرد و ابوبکر او(خالد بن الولید) را فرمانده سپاهی برای جنگ با اهل یمامه ساخت، او هزار و دویست نفر از آنان را که اظهار اسلام کرده بودند، کشت و مالک بن نویره را که مسلمان بود، کشت و با زنش ازدواج کرد. بنی‌حنیفه را مرتد نامیدند، تنها به این خاطر که زکات به ابوبکر نمی‌دادند، چراکه آن‌ها معتقد به امامت او نبودند. [ابوبکر] جان، مال و زنان آن‌ها را مباح اعلام کرد، به گونه‌ای که عمر را وادار به مخالفت کرد. آن‌هایی را که زکات نمی‌دادند، مرتد نامیدند ولی کسی را که جان مسلمانان و محاربه با امیرالمؤمنین را مباح می‌دانست، مرتد ننامیدند. در حالی که از پیغمبر صشنیده بودند که فرموده: «ای علی! جنگ با تو، جنگ با من است و تسلیم تو شدن، به معنی تسلیم و اطاعت از من است». و کسی که با پیغمبر صبجنگد به اجماع کافر است.

جواب: عجب از این مرتدان افتراء زننده! از این کسانی که پیروان مرتدانی شده‌اند که آشکارا با خدا، پیغمبر خدا، کتاب خدا و دین او دشمنی می‌کنند، و از دین اسلام خارج شده و آن را پشت سرشان انداخته‌اند از خدا، پیغمبر صو مؤمنان بریده‌اند و با مرتدان و دشمنان هم داستان شده‌اند. این فصل از کلام و کتاب مؤلف و امثال آن نشان می‌دهد که این فرقه متعصب علیه ابوبکر صدیقسو پیروان او از جنس مرتدان کافر بوده و همانند مرتدانی هستند که ابوبکر صدیقسبا آن‌ها جنگید.

توضیح اینکه: اهل یمامه همان فرزندان حنیفه [بنو حنیفه] هستند که به مسیلمه کذاب ایمان آوردند و مسیلمه شخصی است که در حیات پیغمبر صادعای نبوت کرد و به مدینه آمده و اظهار اسلام نمود و گفت: اگر محمد امر دین را بعد از خودش به من واگذار کند، به او ایمان می‌آورم. سپس وقتی به یمامه بازگشت، ادعا کرد که در نبوت شریک پیغمبر اسلام صمی‌باشد و پیغمبر این مطلب را تصدیق کرده است و رجّال بن عُنفُوه برای او شهادت داد. مسیلمه قرآنی تصنیف کرد که در آن می‌گفت: «والطاحنات طحناً، فالعاجنات عجنا، فالخابزات خبزاً، إهالة وسمناً، إن الأرض بيننا وبين قريش نصفين، ويلكن قريش قوم لا يعدلون» [۱۳۰].

و از آیات دیگر کتابش: «يا ضفدع بنت ضفدعين، نقّي كم تنقّين، لا الماء تكدّرين، ولا الشارب تمنعين، رأسك في الماء وذنبك في الطين» [۱۳۱].

و باز مثل: «الفيل و ما أدراك ما الفيل، له زلوم طويل، إن ذلك من خلق ربنا الجليل [۱۳۲]». و هذیان‌هایی از این قبیل که کودکانه می‌باشند. وقتی از این هذیان‌ها بر ابوبکر خوانده شد، گفت: «وای بر شما! عقولتان را چه کار کرده‌اید، این کلامی است که از هیچ اله و هیچ خدایی صادر نشده است.

این مسیلمه کذّاب همان کسی است که به پیغمبر صنوشت: «از مسیلمه، پیغمبر خدا به محمد پیغمبر خدا. اما بعد: همانا من با شما در امر [نبوت] شریک شدم». پیغمبر صبه او نوشت: «از محمد، فرستاده خدا به مسیلمه کذاب».

وقتی پیغمبر صوفات کرد، ابوبکرسخالد بن الولید را به جنگ با او فرستاد و خالد به کمک همرزمان مسلمانش بعد از مبارزه با طلیحه اسدی به جنگ با او رفت. طلیحه اسدی همان کسی است که او نیز ادعای نبوت می‌کرد و طوایفی از اهل نجد از او پیروی کردند. خداوند مؤمنان را بر این گروه یاری کرد و پیروز گردانید و عکاشه بن محصن اسدی در همان روز کشته شد و طلیحه اسدی بعد از آن ایمان آورد. سپاه خالد بعد از این ماجرا به سوی یمامه حرکت کردند. در جنگ با مسیلمه کذاب ضربه شدیدی بر مسلمانان وارد شد، و گروهی از برگزیدگان صحابه مثل زید بن خطاب، ثابت بن قیس بن شماس و أسید بن حضیر و غیره کشته شدند.

خلاصه این‌که ماجرای مسیلمه کذاب و ادعای نبوت توسط وی و پیروی بنوحنیفه از او در یمامه و جنگ صدیق آن‌ها بر سر این ادعا امری متواتر و مشهور است که خواص و عوام آن را می‌دانند، مثل تواتر ماجراهای شبیه آن و چیزی نیست که علم به آن مخصوص خواص باشد، و بلکه آگاهی مردم به این ماجرا بیش از اطلاعشان بر جنگ جمل و صفین است، زیرا که از بعضی از متکلمان نقل شده که منکر جنگ‌های جمل و صفین بوده‌اند، ولی چنین انکاری – هر چند باطل – در مورد جنگ یمامه و این‌که مسیلمه کذاب ادعای نبوت کرده و به همین خاطر با او جنگ شده، از کسی نقل نشده است.

ولی انکار این مطلب توسط روافض و جهلشان نسبت به آن به منزله انکار مدفون بودن ابوبکر و عمر در جوار پیغمبر صو انکار دوستی ابوبکر و عمر با پیغمبر صو ادعای نص پیغمبر مبنی بر خلافت علی می‌باشد، و بلکه بعضی از روافض منکر این حقیقت هستند که زینب، رقیه و أم کلثوم دختران پیغمبر صباشند و می‌گویند: این‌ها دختران خدیجه از شوهر قبلی‌اش بوده‌اند که قبل از پیغمبر صو کافر بوده است.

بعضی از روافض می‌گویند: عمر دختر علی را غصب کرد تا با او ازدواج کند و ازدواج غصبی را انجام داد. بعضی می‌گویند: آن‌ها ضربه‌ای به شکم فاطمه زدند تا سقط جنین کند و سقف خانه‌اش را بر اهل خانه ویران کردند، و امثال این دروغهایی که هرکس کمترین بویی از علم و معرفت برده باشد به دروغ بودن آن‌ها پی می‌برد. روافض دائماً متعرض امور معلوم، بدیهی و متواتر شده و آن را انکار می‌کنند و به امور معدوم و غیرحقیقی و غیر واقعی روی آورده و در صدد اثبات آن هستند. بنابراین روافض بیشترین نصیب را از آیه زیر برده‌اند که می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ[العنكبوت: ۶۸].

«چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آنکه به سراغش آمده تکذیب نماید».

چرا که روافض دروغ می‌بافند و حقیقت را تکذیب می‌کنند و این صفت مرتدان است.

آن‌ها ادعا می‌کنند که ابوبکر و عمر و هر که از آن‌ها پیروی کرد، مرتد شده‌اند. در حالی که خواص و عوام می‌دانند که ابوبکر همان کسی است که با مرتدان مبارزه کرد. بنابراین ادعای آن‌ها مبنی بر این‌که اهل یمامه مظلوم بوده و به ناحق کشته شدند و این‌که مبارزه با اهل یمامه را محکوم کرده و کار اهل یمامه را تأویل می‌کنند. همه این‌ها نشان می‌دهد که این‌ها – روافض – خلف آن سلف اهل یمامه هستند و البته صدیقسو پیروانش در هر زمانی با مرتدان می‌جنگند.

مولف می‌گوید: «اهل سنت بنو حنیفه را مرتد می‌دانند، به این خاطر که زکات را به ابوبکر ندادند».

این کلام آشکارترین و بدیهی‌ترین دروغ است. ابوبکرستنها به این علت با بنو حنیفه جنگید که به مسیلمه کذاب ایمان آورده بودند، و به نبوت او معتقد گشته بودند. آن‌ها که زکات نمی‌داند قبیله و یا قبایل دیگری غیر از بنو حنیفه بودند و جنگ با این قبایل برای بعضی از صحابه شبهه ایجاد کرده بود که آیا جنگ با آن‌ها به خاطر ندادن زکات جایز است یا نه: در مورد بنو حنیفه هیچ کسی در وجوب جنگ و قتال با آن‌ها تردید نداشت، ولی در مورد آن‌هایی که زکات نمی‌دادند، عمرسبه ابوبکرسگفت: ای خلیفه رسول خدا! چگونه می‌خواهی با آن‌ها بجنگی، در حالی که پیغمبرصفرمودند: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله فإذا قالوها عصموا مني دماء هم وأموالهم إلاَّ بحقها وحسابهم على الله».

یعنی: از جانب خداوند مأمور گشته‌ام که با مردم بجنگم تا این‌که به «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» شهادت دهند، پس هر وقت شهادتین را گفتند، جان و مالشان از من مصون بوده و در امان است، مگر به خاطر ارتکاب چیزیى که موجب حق گرفتن آن شود و حسابشان به عهده خدا می‌باشد.

ابوبکر گفت: آیا مگر پیغمبر نفرمود: «مگر به خاطر حقی که بر آن‌هاست». زکات نیز حق است بر آن‌ها و باید آن را پرداخت کنند. به خدا سوگند اگر از دادن بزغاله و یا سر بند افساری که قبلاً در عهد رسول پرداخت می‌کردند، خودداری ورزند، به خاطر آن با آن‌ها خواهم جنگید [۱۳۳].

و صحابه با این قبایل به این علت نجنگیدند که زکات را به ابوبکرسنمی‌دادند، زیرا اگر آن‌ها خودشان زکات را به مستحقانش می‌دادند و به ابوبکر نمی‌دادند، ابوبکر با آن‌ها نمی‌جنگید و این قول جمهور علماء مثل ابو حنیفه، احمد و غیره است که می‌گویند: اگر آن قبایل می‌گفتند: ما زکات را به امام نمی‌دهیم و بلکه خودمان آن را به مستحقانش پرداخت می‌کنیم، امام اجازه نداشت با آن‌ها بجنگد، ابوبکرسنیز به خاطر اطاعت از خودش با کسی جنگ نکرد، و نه حتی کسی را ملزم و مجبور به بیعت با خودش نمود، و به همین دلیل وقتی سعد از بیعت با او تأخیر و تعلل نمود، ابوبکر او را مجبور به بیعت نکرد.

بنابراین ادعای این مطلب که «اهل سنت بنو حنیفه را مرتد نامیدند چون زکات را به ابوبکر نمی‌دادند، زیرا آن‌ها معتقد به امامت او نبودند» و نیز جمله «عمر با جنگ با بنو حنیفه مخالف بود»، هردو کلام آشکارترین دروغ و افتراء است.

مولف می‌افزاید: «ولی اهل سنت کسی را که ریختن خون مسلمانان را روا شمرد و با امیر المؤمنین محاربه کرد، مرتد نمی‌نامند، در حالی که خودشان از پیغمبر صروایت کرده‌اند که فرمود: ای علی! جنگ با تو، جنگ با من است و سازش با تو سازش با من است. و به اجماع امت کسی که با پیغمبر بجنگد کافر است.

در جواب مولف باید گفت:

اولاً: ادعای این‌که اهل سنت خودشان این حدیث را از پیغمبر صشنیده‌اند، کذب و دروغ و افتراء بر اهل سنت است، چه کسی نقل کرده که این حدیث را شنیده‌اند؟ در حالی که این حدیث در هیچیک از کتب حدیثی معروف نیست و نه با اسناد شناخته شده‌ای روایت شده است. حتی اگر به فرض پیغمبر صهم آن را فرموده باشد، باز واجب نمی‌گردد که همه آن را شنیده باشند، زیرا قرار نیست هر حدیث پیغمبر صرا همگان شنیده باشند، چه برسد به این‌که صدور حدیث از پیغمبر صقطعی نباشد و با سند شناخته شده‌ای نقل نشده باشد، و بلکه جعلی و ساختگی بودن آن به اتفاق محدثان مشخص باشد.

و علیسجنگ جمل و صفین را برای عمل به دستور پیغمبر صانجام نداد و بلکه به خاطر رأی و دیدگاهش در این باره وارد جنگ شد.

ابوداود در سنن خود می‌گوید: اسماعیل ‌بن ابراهیم هذلی از ابن علیه، از یونس، از حسن، از قیس ‌بن عباد نقل می‌کند که گفت: به علیسعرض کردم که: درباره این کار خودت برای ما توضیح دهید که آیا به خاطر امر پیغمبر صاین کار را می‌کنید و یا نظر و دیدگاه خودتان می‌باشد؟ علیسگفت: پیغمبر صچیزی در این باره نفرموده است و این دیدگاه خودم است» [۱۳۴].

به علاوه اگر محاربان با علیس، در حکم مرتدان می‌بودند، علیسنیز با آن‌ها مثل مرتدان بر خورد می‌کرد، در حالی که از او به تواتر رسیده که در جنگ جمل اجازه تعقیب فراریان را نداد، اجازه کشتن مجروحان را نداد، اموالشان را به غنیمت نگرفت و آن‌ها را اسیر نکرد، و دستور داد یک منادی در بین لشکریانش دستور دهد که: فراریان آن‌ها را تعقیب نکنید، مجروحانشان را نکشید، و اموالشان را به غنیمت برنگیرید. چنانچه علیسدشمن را مرتد می‌شمرد، حتماً مجروحانشان را می‌کشت و فراریانشان را تعقیب می‌کرد. به علاوه عایشه در صف محاربان با علی بود، اگر روافض بگویند: عایشه مادر ما نبوده است، به کتاب خدا کافر شده‌اند، و اگر بگویند: مادر ما بوده و اتهام ناروا به ایشان نسبت دهند، باز به کتاب خدا کافر شده‌اند.

به علاوه اگر محاربان با علی مرتد باشند. باید گفت: حسن از خلافت کناره‌گیری کرد و آن را به یک شخص کافر و مرتد سپرد، و به این ترتیب یک امام معصوم - به نظر شیعه – خلافت را به یک کافر مرتد سپرده است. کاری که از مومنان عادی بدور است، چه برسد به معصومان.

به علاوه اگر محاربان علی را مرتد و یارانش را مؤمن بنامیم پس ما باید اقرار کنیم که همیشه این کفار مرتد بر مؤمنان غالبند، در حالی که خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١[غافر: ۵۱].

«ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند، در زندگى دنیا و (در آخرت) روزى که گواهان به پا مى‏خیزند یارى مى‏دهیم».

و به علاوه باید اشاره کرد که خداوند در قرآن فرمود: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ[الحجرات: ۹].

«و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آن‌ها را آشتى دهید».

به این ترتیب، خداوند این دو طایفه و گروه در حال جنگ را مؤمنان و برادران یکدیگر معرفی می‌کند. باید اضافه کرد که احادیثی نیز از پیغمبر صروایت شده است که خلاف قول روافض را بیان می‌کنند: پیغمبر صفرمودند: «تمرق مارقة على حين فرقة من المسلمين تقتلهم أولى الطائفتين بالحق».

یعنی: وقتی مسلمانان دچار تفرقه می‌شوند، گروهی از دین خارج می‌شوند که نزدیکترین آن دو طائفه مسلمان به حق و حقیقت با آن خارجان از دین می‌جنگند.

و باز پیغمبرصمی‌فرماید: «إن ابني هذا سيد، سيصلح الله به بين فئتين عظيمتين من المسلمين».

یعنی: این [حسن‌بن علی] فرزند من، سرور و آقا است، خداوند به وسیله او بین دو گروه بزرگ اسلامی صلح برقرار می‌کند.

و پیغمبر صبه عمار می‌فرماید: «تقتلك الفئة الباغية».

یعنی: گروه خروج کرده علیه حکومت تو را خواهند کشت.

پیغمبر صنمی‌فرماید: گروهی کافر تو را می‌کشند، و بلکه می‌فرماید: گروهی باغی تو را خواهند کشت [۱۳۵]. این احادیث در نزد علمای حدیث صحیح بوده و با اسناد متنوع و متعددی روایت شده‌اند که هردو گروه مسلمان هستند و کسی را که باعث صلح بین آن دو گروه می‌شود، مدح نموده است و نیز فرموده: خوارجی در هنگام آن تفرقه و اختلاف پدید می‌آیند که نزدیکترین آن دو طایفه به حق و حقیقت با آن خوارج خواهند جنگید.

می‌توان به روافض گفت: اگر نواصب بگویند: علی ریختن خون مسلمانان را مباح دانست و بدون امر خدا و رسولش و تنها برای رسیدن خودش به ریاست با آن‌ها جنگید. و پیغمبر صنیز فرموده «سباب المسلم فسوق وقتاله كفر» [۱۳۶].

یعنی: سب و لعن مسلمان فسق، و قتل او کفر است.

و باز فرموده: «لا ترجعوا بعدي كفاراً يضرب بعضكم رقاب بعض» [۱۳۷].

یعنی: بعد از من دوباره به کفر بر نگردید، به خاطر کشت و کشتار یکدیگر.

بنابراین احادیث، علی کافر بوده است.

در این صورت برهان شما از برهان نواصب قوی‌تر نخواهد بود، زیرا احادیثی که آن‌ها مورد استناد قرار می‌دهند، صحیح هستند.

به علاوه، نواصب می‌توانند بگویند: کشتن انسان‌ها فساد نامیده می‌شود و هرکس مردم را برای وادار کردن به اطاعت از خودش، بکشد، خواهان برتری طلبی و فساد بر روی زمین است، مثل فرعون خداوند می‌فرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣[القصص: ۸۳].

«(آرى) این سراى آخر تو را (تنها) براى کسانى قرارمى‏دهیم که اراده برترى‏جویى در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است».

بنابراین هرکس خواهان فساد و برتری طلبی بر روی زمین باشد، رستگار نمی‌شود، و جنگ صدیقسبا آن‌ها که زکات نمی‌دادند، از این باب نیست، زیرا ابوبکرسبه خاطر عدم اطاعتشان از خدا و پیغمبر صبا آن‌ها جنگید و نه برای وادار کردن به اطاعت از خودش. زیرا زکات بر آن‌ها فرض بوده است و ابوبکر به منظور اقرار به وجوب و پرداخت زکات با آن‌ها جنگید. ولی کسی که برای وادار کردن مردم به اطاعت از خودش با آن‌ها بجنگد، خواهان فساد و برتری طلبی است.

[۱۳۰] - سوگند به گاوان آسیاگر! سوگند به خمیرکنندگان آرد! سوگند به نانوایان! از آرد و کره! که همانا زمین بین ما و قریش به دو نیمه تقسیم می‌شود، ولی قریش قومی غیرعادل هستند. [۱۳۱] - ای قورباغه قورباغه زاده! آواز سربده آن مقدار که می‌توانی. نه آب را کدر می‌کنی و نه مانع نوشیدن هستی. سرت در آب و دمت در خاک است. [۱۳۲] - فیل! و تو چه دانی که فیل چیست! خرطوم درازی دارد. فیل مخلوق پروردگار با شکوه ما می‌باشد. [۱۳۳] - بخاری، ۱/۹۳ و مسلم، ۱/۵۱. [۱۳۴] - نگا: السنن، ۴/۳۰۰. [۱۳۵] - منابع این حدیث قبلاً بیان شد. [۱۳۶] - نگا: بخاری، ۱/۵۱ و مسلم، ۱/۸۱. [۱۳۷] - بخاری، ۱/۳۱ و مسلم، ۱/۸۱-۸۲.