فصل (۱۹۸): رد بر طعن رافضی در مورد عمرسکه گویا او نماز تراویح را اختراع کرده است
رافضی گفته است: (سیزدهم: عمر جماعت در تراویح را اختراع نموده در حالیکه پیغمبرصفرموده: «أيها الناس إنَّ الصلاة بالليل في شهر رمضان من النافلة جماعة بدعة، وصلاة الضحى بدعة، فإنَّ قليلاَّ في سُنَّةٍ خيرٌ من كثير في بدعة، ألا وإنَّ كل بدعة ضلالة، وكل ضلالة سبيلها إلى النار».
یعنی: ای مردم نماز شب در رمضان سنّت و جماعت در آن بدعت است، و نماز چاشت بدعت است، اندکی در سنّت بهتر است از کثرتی در بدعت و هرچه بدعت است گمراهی است و هرچه گمراهی است راهش به سوی آتش است. شبی در رمضان عمر از منزل خارج شد، چراغها را در مسجد دید، پرسید این چیست؟ به ایشان گفته شد: مردم برای نماز سنّت جمع شدهاند، سپس گفت بدعت است و بهترین بدعت است، اعتراف نمود که بدعت است).
گفته میشود: در میان تمام فرقههای اهل بدعت و گمراهی هیچ فرقهای دیده نشده از فرقۀ رافضی بر دروغ بستن به پیغمبر صجرئتر باشد، چیزهایی علیه پیغمبر صگفتهاند که هیچکس دیگری نگفته، افراطی در دروغ بستن و زشتگویی دارند که دیگران ندارند، اگر چه در بین آنها کسانی هستند که نمیدانند دروغ است آنها در جهالت زیادهروی کردهاند همچنانکه شاعر گفته اگر نمیدانی این مصیبتی است، و اگر میدانی مصیبتی بزرگتر است.
جواب از چند جهت: اوّل: درخواست میشود: دلیل بر صحت این حدیث چیست؟ سندش کجاست؟ در کدام کتاب از کتابهای مسلمانان روایت شده؟ چه کسی از اهل علم الحدیث گفته: این حدیث صحیح است؟
دوّم: تمام کسانی که در علم حدیث آگهی دارند میدانند که این دروغی است بر رسول خدا صبسته شده که هرکس کمترین آگاهی از احادیث داشته باشد میداند که دروغ است، هیچ فردی از مسلمانان در کتاب خودش چنین چیزی را روایت ننموده: نه در کتب صحیح، و نه در سنن، و نه در مسانید، و نه در معجمات، و نه در اجزاء، و هیچ سندی برای آن شناخته نشده: نه صحیح و نه ضعیف بلکه دروغی است واضح.
سوّم: ثابت شده که در زمان پیغمبر صشبهای رمضان نماز میخواندند، و ثابت شده که دو یا سه شب پیغمبر با مردم نماز جماعت خوانده است. این اجتماع عمومی چون تا آن موقع انجام نشده بود آنرا بدعت نام برد؛ چون آنچه ابتدا انجام میشود در لغت بدعت گفته میشود، امّا این بدعت شرعی نیست چون بدعت شرعی گمراهی است، و کاری است که بدون دلیل شرعی انجام شده باشد.
چهارم: اگر جماعت در نماز تراویح ناپسند و منهی شده بود علی در زمانی که امیرالمؤمنین شد و در کوفه بود آن را ابطال میکرد، چون ادامه دادن عمل عمر از طرف علی دلیل بر مستحبّ بودن آن است، حتّی از علی روایت شده است که گفته است: خداوند قبر عمر را نورانی گرداند همچنانکه مساجد ما را نورانی نمود.