مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۱۱): دربارۀ چگونگی انعقاد بیعتی که اطاعتش واجب می‌شود

فصل (۱۱): دربارۀ چگونگی انعقاد بیعتی که اطاعتش واجب می‌شود

مؤلف از جمهور مسلمانان نقل می‌کند که می‌گویند: «هرکس با یک شخص قریشی بیعت نماید، امامت آن قریشی منعقد می‌گردد و اطاعتش، چنانچه احوالش پوشیده باشد بر جمیع مخلوقات واجب می‌شود، حتی اگر در نهایت فسق و کفر و نفاق باشد».

کلام مؤلف از چند زاویه قابل بررسی است:

اول اینکه: این کلام، دیدگاه اهل سنت نیست و در مذهب اهل سنت به مجرد بیعت یک قریشی امامتش منعقد نمی‌گردد و اطاعتش بر جمیع مخلوقات واجب نمی‌شود، و اگرچه بعضی از متکلمان این قول را گفته‌اند، ولی دیدگاه اهل سنت چنین نیست، بلکه عمر بن خطاب می‌گوید: «هرکس بدون مشورت مسلمانان با شخصی بیعت نماید، نه با او بیعت می‌شود و نه با شخص بیعت‌کننده با وی، که با بیعت خود او را فریفته است.

این حدیث را بخاری نقل نموده و ان‌شاءالله در ادامه آن را به صورت کامل از نظر خواهیم گذراند.

دوم: اهل سنت نمی‌گویند: اطاعت از امیر و امام در هر چیزی واجب است، و بلکه اطاعت از او را جز در چارچوب شریعت مجاز نمی‌شمارند، و بنابراین اطاعت از امام در چارچوب معصیت از خدا را ناجایز می‌شمارند، حتی اگر آن امام عادل باشد، در صورتی از او اطاعت می‌کنند که در چارچوب اطاعت از خدا باشد، مثل: دستور امام به اقامه نماز، دادن زکات، صداقت، عدالت، حج و جهاد در راه خدا. بنابراین اطاعت از امام در حقیقت اطاعت از خدا است و حتی اگر یک کافر و یا فاسق به اطاعت خدا دستور دهد، اطاعت از او حرام نیست و بلکه تنها به این دلیل که یک فاسق چنین دستوری می‌دهد، از درجه وجوب ساقط نمی‌شود. همچنانکه در صورتی که چنین شخصی حقیقت را بگوید، نباید تکذیب شود و وجوب اطاعت از حق به خاطر تکلم فاسق از اعتبار نمی‌افتد. پس اهل سنت به صورت مطلق از ائمه و امراء اطاعت نمی‌کنند و بلکه در چارچوب اطاعت از پیغمبر صاز آن‌ها پیروی می‌کنند.

همچنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ[النساء: ۵۹].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر(حکام و فرماندارن مسلمان) خود».

خداوند در این آیه، اطاعت از خدا را به صورت مطلق واجب گردانیده است، و اطاعت از پیغمبر صرا از آن جهت واجب نموده که جز به اطاعت از خدا امر نمی‌کند، بنابراین: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ[النساء: ۸۰].

«کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است».

خداوند در ادامه آیه فوق اطاعت از والیان امور و امامان را در اطاعت از پیغمبرصداخل گردانیده و آن‌ها را بر «الرسول» عطف کرده است و واژه «اطیعوا» را دوباره ذکر نکرده است، زیرا امامان و حاکمان به صورت مطلق اطاعت نمی‌شود، بلکه در امور پسندیده مورد اطاعت قرار می‌گیرند.

همچنانکه پیغمبر صفرموده‌اند: «إنما الطاعة في المعروف» [۸۴].

یعنی: اطاعت تنها در امور پسندیده رواست.

و فرموده: «لا طاعة في معصية الله» [۸۵].

یعنی: اطاعت در چارچوب معصیت خدا ناجایزاست.

و می‌فرماید: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» [۸۶].

یعنی: نباید از هیچ مخلوقی به هنگام امر به معصیت خالق، اطاعت کرد.

و می‌فرماید: «من أمركم بمعصية الله فلا تطيعوه» [۸۷].

یعنی: هرکس شما را به معصیت خالق امر کرد، اطاعت نکنید.

این روافض که خود را به شیعیان علیسمنسوب می‌کنند، خود بر این باورند که اطاعت از غیر پیغمبر ص، به صورت مطلق واجب است، و این دیدگاه از دیدگاه منسوبان به شیعة عثمان فاسدتر و نارواتر است که می‌گویند: اطاعت از حاکم به صورت مطلق واجب است، زیرا آن‌ها از یک حاکم موجود و صاحب قدرت اطاعت می‌کردند ولی روافض اطاعت امامی معصوم و مفقود را واجب می‌دانند.

به علاوه، آن‌ها در مورد ائمه خود عصمتی مثل روافض قائل نیستند و بلکه آن‌ها را مثل خلفای راشدین و ائمه عادلی می‌دانند که اطاعت از آن‌ها در اموری است که حکمش پوشیده و نامعلوم است، و یا این‌که می‌گویند: خداوند نیکی‌های حاکمان را قبول می‌کند و از بدیهایشان گذشت می‌کند و این دیدگاه بهتر است از این‌که بگویند: حاکمان معصوم بوده و اشتباه نمی‌کنند.

بنابراین ناصبانی که خود را شیعه عثمان می‌دانند، اگرچه از بعضی از حقایق و عدالت و انصاف دور شده‌اند، ولی خروج روافض از حقیقت و عدالت بیشتر و شدیدتر است. با این وجود چگونه دیدگاه روافض با دیدگاه ائمه اهل سنت قابل مقایسه است که دیدگاهشان موافق قرآن و سنت بوده، و عبارت است از اینکه: اطاعت از حاکم در چارچوب اطاعت از خدا واجب است، و نه در چارچوب معصیت خدا.

[۸۴] - المسند، ۴/۴۲۶، ۴۲۷، ۴۳۶. [۸۵] - المسند، ۴/۴۲۶، ۴۲۷، ۴۳۶. [۸۶] - المسند، ۵/۶۶. [۸۷] - المسند، ۳/۶۷، و ابن ماجه، ۲/۹۵۵.