فصل (۴۴): دربارۀ امامت یزید و قتل حسینس
مولف رافضی میگوید: «و بعضی چنان در تعصب فرو رفتند که قائل به امامت یزید بن معاویه شدند، در حالی که افعال زشت و ناپسندی از او سر زد، از قبیل: کشتن امام حسین، غارت اموالش، بی حرمتی به زنانش و گرداندن آنها بر روی شتر بدون پالان در شهر. در حالی که دستان زین العابدین را بسته بودند و به کشتن حسین قناعت نکرده و دست و پا و سینهاش را با اسبانی لگد مال کرده و سر آنها را بر نیزه کردند، در حالی که مشایخ خودشان روایت کردهاند که در روز قتل حسین، از آسمان خون بارید: این مطلب را رافعی در «شرح الوجیز» آورده است و ابن سعد در «الطبقات» بیان کرده که در روز قتل حسین، چنان سرخی در آسمان ظاهر شد که قبلاً سابقه نداشت و همچنین میگوید: «هیچ سنگی [در آن روز] برداشته نشد، مگر اینکه خون تازهای در زیر آن وجود داشت و از آسمان بارانی بارید که هرگز از روی لباسها پاک نشد.
زهری میگوید: هیچیک از قاتلان حسین باقی نماند مگر اینکه در دنیا مجازات شد: یا از طریق کشته شدن یا کور شدن، یا رو سیاه شدن و یا از دست دادن دارایی در مدت کوتاهی.
و پیغمبر صنیز بسیار سفارش میکرد که احترام حسن و حسین را نگه دارند و میگفت این دو، امانتهای من در نزد شما هستند. و خداوند متعال آیه زیر را در بیان شأن آنها نازل کرد: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾[الشورى: ۲۳]. «بگو: در برابر آن از شما پاداش و مزدی نمیخواهم مگر آن که به خاطر خویشاوندیام مرا دوست داشته باید (یعنی: بلکه آنچه از شما میطلبم، مودت و دوستی در قرابت و نزدیکی نسبیای است که میان من و شما وجود دارد، پس فقط صله و پیوندی را که میان من و شما وجود دارد، در نظر آورید و همان را رعایت کنید و اگر فقط این را در نظرداشته باشید، بر من عجولانه نمیتازید و میان من و مردم را خالی کرده و اجازه میدهید که این دعوت را به آنان برسانم)».
در جواب مولف باید گفت: اگر مراد مولف از غوطهور شدن در تعصب و قائل شدن به امامت یزید بن معاویه این باشد که بعضی از اهل سنت یزید او را از زمره خلفای راشدین و ائمه هدایت یافتهای مثل ابوبکر، عمر، عثمان و علی قرار میدهند، باید گفت: هیچیک از علمای مسلمانان چنین عقیدهای ندارند، اگر چه بعضی از جاهلان چنین عقیدهای را داشته باشند، همچنانکه از بعضی از جاهلان کُرد بادیهنشین و امثال آنها نقل شده که یزید را از صحابه پیغمبر صمیدانستهاند و بعضی او را یکی از پیغمبران دانستهاند و بعضی نیز او را از زمره خلفای راشدین بر شمردهاند، ولی اقوال چنین افراد جاهلی، اقوالی نیست که شایسته اعتنا و توجه باشد. اگر چه این نادانان با وجود چنین جهالتی، باز هم از جاهلان شیعه و ملحدانی بهترند که قائل به الوهیت علی و یا نبوت او هستند، و یا معتقدند باطن شریعت ظاهر شریعت را نقض میکند، همچنانکه اسماعیلیه و نصیریه و غیره میگویند: روزه، نماز، حج و زکات از خواص ایشان ساقط میشود و معاد را انکار میکنند.
ولی علمای اهل سنت هیچ کدام بر این باور نیستند که یزید و امثال او از زمره خلفای راشدین مثل ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند، و بلکه اهل سنت بنابر حدیث مذکور در سنن قائل به سی سال خلافت میباشند و بعد از آن ملوکیت شروع میشود: «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم تصير ملكاً» [۱۳۹].
یعنی: خلافت بعد از نبوت سی سال است و بعد از آن ملوکیت شروع میشود.
و اگر مراد مولف از قائل شدن به امامت یزید، این است که بعضی از اهل سنت بر این باورند که: یزید پادشاه جمهور مسلمانان و خلیفه زمان خود و صاحب قدرت بوده است، همچنانکه سایر خلفای بنی امیه و بنی عباس هریک در زمان خودش چنین بودهاند. باید گفت: این امری بدیهی و آشکار است و هرکس آن را انکار کند، بسیار از فهم و شعور بدور است، زیرا بعد از وفات معاویه، با یزید بیعت شد و به این ترتیب حکومت بر شام، مصر، عراق، خراسان و سرزمینهای دیگر به یزید رسید.
و این به قدرت رسیدن به معنی امام و خلیفه و سلطان بودن اوست، همچنانکه امام نماز جماعت کسی است که برای مأمومان، امامت میدهد و هر وقت شخصی امام نماز جماعت گردد، اطلاق واژه امام بر او آشکار و محسوس و بدیهی است و کسی نمیتواند آن را انکار کند، ولی اینکه آن امام نیکوکار باشد و یا فاجر، مطیع اوامر خدا باشد و یا نافرمان، این مسأله دیگری است.
اهل سنت که معتقد به امامت یکی از این افراد مثل یزید، عبدالملک یا منصور و غیره هستند، اعتقادشان به این اعتبار است و هرکس این مسأله را انکار کند انکارش شبیه انکار ولایت ابوبکر، عمر و عثمان و حکومت کسری و قیصر و نجاشی است.
ولی اینکه یکی از این خلفاء معصوم باشد، این عقیده هیچیک از علمای مسلمان نیست و نیز اینکه این خلفاء در همه امور عادل باشند و یا در جمیع افعال مطیع فرمان خدا باشند، این عقیده نیز باور هیچیک از ائمه مسلمان نیست.
در مورد شهادت حسین نیز باید گفت: شکی نیست که حسین مظلومانه به شهادت رسید، همچنانکه شهدای مظلوم شبیه به او به شهادت رسیدهاند. و کشتن حسین معصیت خدا و رسول خدا است: کسی که او را کشته، کسی که به قتل او کمک نمود و کسی که به قتل او راضی است، همه مرتکب گناه شدهاند. و این ماجرا مصیبتی است که بر سر مسلمانان آمد و این شهادت و گواهی بر صدق ایمان حسین و باعث رفع درجه و منزلت ایشان است. حسین و برادرش – حسن – قبلاً به خوشبختی ابدی مژده داده شده بودند، سعادتی که جز با نوعی آزمایش نمیتوان به آن رسید، در حالی که این دو بزرگوار سوابق درخشانی مانند سایر بزرگان اهل بیت نداشتند، زیرا این دو در دامان اسلام متولد شدند و رشد کردند و در امن و امان و عزت و اقتدار زیستند ولی یکی مسموم گردید و دیگری به شهادت رسید تا به این ترتیب به زندگی خوشبختان و جایگاه شهیدان برسند.
ولی آنچه در ماجرای قتل حسین روی داد بزرگتر از کشتن انبیاء نبود. خداوند در قرآن خبر داده که بنی اسرائیل پیغمبران را به ناحق میکشتند و کشتن پیغمبر بزرگترین گناه و معصیت است، و همچنین کشتن علی و نیز کشتن عثمان بزرگترین گناه و معصیت است. مادام که چنین است، واجب است به هنگام مصیبتها صبر پیشه سازیم، آنگونه که خدا و پیغمبرش دوست دارند.
شیطان با استفاده از ماجرای کشتهشدن حسین دو بدعت را در بین مردم پدید آورد: بدعت اندوه و بدعت نوحه خوانی در روز عاشورا از قبیل سینهزنی و داد و فغان و گریه و زاری و تشنگی و مرثیهسرایی و کارهایی که نتیجه آن بود، مثل سب و لعن گذشتگان و گناهکار شمردن افراد بیگناه، و به گونهای که سب و لعن دامن سابقان نخستین را هم گرفت. اخبار تأسف آوری خوانده میشود که بسیاری از آن کذب و دروغ است و هرکس چنین مراسمی را پدید آورده، هدفی جز گشودن باب فتنه و تفرقه بین امت اسلامی را نداشته است. زیرا چنین کارها و مراسمی به اتفاق امت نه واجب است و نه مستحب، بلکه بر پا داشتن مراسم نوحه خوانی و گریه و زاری به خاطر مصیبتهای قدیمی از بزرگترین کارهای تحریم شده توسط خدا و پیغمبر صاست، همچنانکه بدعت سرور و سرمستی چنین است.
آنچه مولف درمورد بی حرمتی به زنان و فرزندان حسین و گرداندن آنها در شهر بر روی شتر بدون پالان ذکر کرده، دروغ و باطل است: شکر خدا هرگز هیچ مسلمانی هیچیک از خاندان بنی هاشم را غصب نکرده است و امت محمد صهرگز غصب بنی هاشم را مباح و روا نشمرده است، ولی هوی پرستان و نادانان بسیار دروغ میگویند. همچنانکه بعضی از همین هویپرستان میگویند: حجاج اشراف (یعنی بنی هاشم) را کشت.
و همچنین این مقوله که: هیچ سنگی در دنیا برداشته نشده مگر اینکه زیر آن خون تازه یافته شده، دروغ آشکار است.
واما گفته زهری: هیچیک از قاتلان حسینسباقی نماندند مگر اینکه در همین دنیا به سزای خویش رسیدند.
این سخن امکان دارد که صحیح باشد چرا که سرکشی و بغاوت گناهیست که سرکش را به سرعت به کیفر اعمالش میرساند، و بغاوت بر حسین از بزرگترین بغاوتهاست.
و اما این فرموده خداوند: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾[الشورى: ۲۳].
استدلال به این آیه اصلا درست نیست، چرا که این آیه مبارکه در سورۀ شوری میباشد و سورۀ شوری بدون شک مکی بوده و قبل از ازدواج علی و فاطمه یعنی قبل از تولد حسن و حسین نازل شده است، چرا که ازدواج علی با فاطمه در سال دوم هجرت در مدینه صورت گرفت و بعد از اینکه مسلمانان از غزوۀ بدر که در رمضان سال دوم اتفاق افتاد برگشتند، علی و فاطمه ازدواج نمودند.
و مراد از آیۀ مبارکه طوری که عبدالله بن عباس بیان نموده اینست که هیچ قبیلهای از قریش نبوده مگر اینکه پیامبر با آنها قرابت و خویشاوندی داشت، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾[الشورى: ۲۳].
و این روایت به اتفاق همه کسانی که با علم حدیث آشنایی دارند دروغ است.
[۱۳۹] - منابع این حدیث قبلاً ذکر گردید.