مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۳۴): دربارۀ نامگذاری عمرسبه فاروق

فصل (۳۴): دربارۀ نامگذاری عمرسبه فاروق

مؤلف رافضی می‌گوید: «و عمر را فاروق نامیدند و علی÷را فاروق ننامیدند، در حالی که پیغمبر صدر مورد علی گفت: علی فاروق امت من است و حق را از باطل جدا می‌سازد. ابن عمر می‌گوید: ما در زمان پیغمبر صمنافقان را جز به بغض نسبت به علی÷نمی‌شناختیم».

در جواب باید گفت: اولاً: این دو حدیثی که مؤلف برای مقصود خودش به آن‌ها چنگ می‌زند، شکی در جعلی و موضوع بودنشان نیست: در کتب حدیثی معروف و معتمد هیچیک از این دو حدیث وجود ندارد و هیچیک از آن دو اسناد معروف و شناخته شده‌ای ندارند.

ثانیاً: نقل حدیث و احتجاج به آن حتی در مسایل فرعی نیز نیاز به سند دارد، چه برسد به مسایل اصول دین. واگر نه به اتفاق اهل علم، صرف‌ گفتن «پیغمبر فرمود» حجت نیست و اگر حجت می‌بود، هر حدیثی را که یکی از اهل سنت در مورد آن بگوید: «پیغمبر صفرمود»، حجت می‌گردید. ولی ما در این باب تنها احادیثی را می‌پذیریم که با سندی روایت شده باشد که رجال آن سند – از هر طایفه و فرقه‌ای که باشند – افرادی معروف به صدق باشند.

واگر این حدیث سند نداشته باشد و ناقل آن خودش حدیث را وضع و جعل ننموده و بلکه از کتب دیگران نقل کرده باشد. پس مؤلف نسبت به حال راویان حدیث جاهل است. در حالی که کثرت دروغ و جعل در این باب و غیر آن معروف است. بنابراین چگونه جایز است که شخصی چیزی را به پیغمبر صنسبت دهد که سند آن را نمی‌داند؟

ثالثاً: هرکس کمترین آگاهی داشته باشد، می‌داند که اهل سنت بیش از سایرین احادیث پیغمبر صرا کاویده‌اند و دنبال علم آن بوده‌اند، و بیش از همه به پیروی از احادیث تمایل داشته و بیش از همه از هوی و هوس شخصی – که مخالف با حدیث است – دوری نموده‌اند. بنابراین چنانچه در نزد آن‌ها ثابت شود که پیغمبر صچنین چیزی را به علیسفرموده، کسی در تبعیت از فرموده پیغمبر بر آن‌ها مقدم نیست، چراکه آن‌ها از روی ایمان به اقوال پیغمبر و محبت نسبت به تبعیت از او، از آن احادیث پیروی می‌کنند و نه برای غرضی که در مورد شخص ممدوح دارند.

اگر برای اهل حدیث ثابت می‌شد که پیغمبر صفرموده: علیس، فاروق امت من است، حتماً آن را روایت می‌کردند و می‌پذیرفتند، همچنانکه فرموده پیغمبر صدر مورد ابوعبیده را نقل کرده‌اند که فرمود: «هذا أمين هذه الأمّة» [۱۱۵].

یعنی: ابوعبیده امین این امت است.

و نیز حدیث پیغمبر صدر مورد زبیر را روایت کرده‌اند، که فرمود: «إن لكل نبي حواريّ وحواريّ الزبير» [۱۱۶].

یعنی: هر پیغمبری حواری است، و حواری من زبیر است.

و نیز در مورد خود علیسروایت کرده‌اند که پیغمبرصفرمود: «لأعطين الراية غداً رجلاً يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله» [۱۱۷].

یعنی: فردا این پرچم را به کسی می‌دهم که خدا و پیغمبر صرا دوست دارد و خدا و پیغمبر صنیز او را دوست دارند.

و نیز حدیث کساء در مورد علی، فاطمه، حسن و حسین را روایت کرده‌اند، که پیغمبر صفرمود: «اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً» [۱۱۸].

یعنی: خداوندا! این افراد اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آن‌ها دور و آن‌ها را پاک و مطهر بگردان.

و روایاتی دیگر از این قبیل.

رابعاً: هردو حدیث مورد استناد مؤلف به گونه‌ای هستند که با دلیل نیز می‌توان جعلی و موضوعی بودن آن‌ها را ثابت کرد و بنابراین نسبت دادن آن‌ها به پیغمبر ناجایز است:

می‌توان گفت: معنی این کلام چیست که علیسو یا غیره فاروق این امت است و حق و باطل را از هم جدا می‌سازد؟

اگر مراد این است که اهل حق و اهل باطل را از هم متمایز می‌گرداند و مؤمنان را از منافقان تشخیص می‌دهد.

باید گفت: این کاری است که هیچیک از انسان‌ها – نه پیغمبرصو نه غیر ایشان – قادر به انجام آن نیستند، چراکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ[التوبة: ۱۰۱]. «و از (میان) اعراب بادیه‏نشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آن‌ها را نمى‏شناسى، ولى ما آن‌ها را مى‏شناسیم».

بر مبنای این آیه، پیغمبر صبه صورت معین، یک یک منافقان مدینه و پیرامون آن را نمی‌شناخته، پس چگونه غیر ایشان قادر به این شناخت و تشخیص‌اند؟

و محبت روافض نسبت به علیسباطل است، زیرا روافض در حقیقت چیزی را دوست دارند که وجود ندارد و آن امام معصومی است که بر امامتش نص وارد شده و بعد از پیغمبر صکسی جز او امام نیست، و معتقد به این بوده که ابوبکر و عمر ظالم، متجاوز و یا کافر بوده‌اند. ولی وقتی در روز قیامت برایشان معلوم شد که علیساز هیچیک از آن دو نفر برتر نبوده و غایتش این است که در فضل به مرتبه آن‌ها نزدیک بوده است، و علی به امامت و فضل آن‌ها اقرار نموده، و نه او و نه آن دو هیچیک معصوم نبوده‌اند، و بر امامت او نصی وجود نداشته است. بدین ترتیب روافض پی می‌برند که اصلاً علی را دوست ندارد، و بلکه در حقیقت بیش از هر فرقه دیگری نسبت به علیسکینه دارند، چراکه روافض با کسی که این صفات را داشته باشد، دشمنی می‌ورزند، حال آن‌که در قیامت می‌بینند که علی کامل‌تر از بقیه متصف به این صفات است، صفاتی مثل اثبات و تایید امامت سه خلیفه قبل از خودش و تفضیل آن‌ها بر خودش چرا که علیسآن‌ها را بر خودش برتر نمی‌شمرد و امامت آن‌ها را تأیید می‌کرد، بدین ترتیب روافض پی خواهند برد که آن‌ها واقعاً دشمن علیسهستند.

و با این توضیحات، معنی حدیثی را که مسلم از علیسروایت می‌کند، تبیین می‌گردد. علی می‌فرماید: «پیغمبر امی صبا من عهد کرد کسی جز مؤمنان مرا دوست نخواهد داشت و کسی جز منافقان نسبت به من کینه نخواهد داشت» [۱۱۹].

اگر این اثر ثابت و صحیح باشد، باید گفت که روافض علی را به خاطر واقعیتی که داشته، دوست ندارند. بلکه محبت روافض نسبت به علی از جنس محبت یهودیان نسبت به موسی، و نیز از جنس محبت مسیحیان نسبت به عیسی است: روافض با ویژگی و اوصاف واقعی علیسدشمنی می‌کنند، همچنانکه یهودیان و مسیحیان با اوصاف واقعی موسی و عیسی دشمنی می‌ورزند، چراکه موسی و عیسی نبوت محمدصرا قبول داشتند و به آن اقرار می‌کردند.

[۱۱۵] - بخاری، ۵/۲۵ و غیره. [۱۱۶] - نگا: بخاری، ۵/۲۱ و مسلم، ۴/۱۸۷۹. [۱۱۷] - نگا: بخاری، ۵/۱۸ و مسلم، ۴/۱۸۷۱. [۱۱۸] - نگا: مسلم، ۵/۱۸۸۳. [۱۱۹] - نگا: مسلم، ۱/۸۶.