مختصری از منهاج السنة النبویة

فهرست کتاب

فصل (۹۶): وضعیت رافضه در اسلام و بیان کمک و همکاری آنان با کفار بر علیه مسلمانان

فصل (۹۶): وضعیت رافضه در اسلام و بیان کمک و همکاری آنان با کفار بر علیه مسلمانان

در جواب جمله رافضی که می‌گوید: حال با چشم انصاف در کلام این مرد بنگرید که آیا اسباب فتنه جز از سمت این مشایخ بر می‌خیزد».

می‌گوئیم: اتفاقاً اصل فتنه در اسلام از شیعه ظهور کرد، که آنان ریشه و اساس هر فتنه و شری و سنگ آسیاب فتنه‌ها هستند، چرا که نخستین فتنه‌ای که در اسلام بوقوع پیوست کشته شدن عثمان بود، چنانکه امام احمد در مسند خود از پیامبر صروایت کرده که فرمود: «سه قضیه هستند که هر که از آن‌ها در امان بماند، امان همیشگی و راستین یافته است: وفات من، کشتن به ناحق خلیفه‌ای مظلوم، و دجال» [۲۱۳].

هر کس که اخبار همه فرقه‌های جهان را مطالعه کند برایش روشن می‌شود که هرگز جماعتی متفق‌تر بر هدایت، و دورتر از فتنه و تفرقه و اختلاف از یاران و اصحاب رسول خدا صظهور و بروز نکرده است، جماعتی که به گواهی خداوند بهترین امت‌ها هستند چون می‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ[آل عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‌ها آفریده شده‏اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید و به خدا ایمان دارید».

نیز برای وی روشن می‌شود که دورترین افراد از گروه هدایت یافته و منصور همان رافضه هستند چون ایشان نادان‌ترین و ظالم‌ترین طوایف هواپرستند که تنها منسوب به اسلام‌اند. و بهترین این امت همان صحابه هستند چون در میان امت از آنان یکدل‌تر و همراه‌تر بر راه هدایت و دورتر از تفرقه و اختلاف سراغ نداریم و تمام آنچه از نقص و عیب درباره آنان ذکر می‌شود در مقایسه با عیوبی که در سایر امت هست بسیار ناچیز و اندک شمار است.

اما اختیارات نداشته‌ای که برای برخی متصور می‌شوند یا برای‌شان قائل می‌شوند را اعتباری نیست. مثلاً یکی امامی را معصوم می‌داند یا کس دیگری را به مثابه معصوم می‌داند هر چند وی را معصوم ننامد مانند این‌که به عالم، شیخ یا امیر و حاکمی معمولی به مجرد این‌که وی فردی عالم و متدین و نیکوکار است و اعمال صالح زیادی بدست او انجام گرفته به وی نسبت غیب دانی و معصومیت از اشتباه و گناه و توانایی و طاقت مافوق بشری می‌دهند به طوری که مدعی می‌شوند چنین کسی هرگز خشمگین نمی‌شود. حتی به بسیاری از این افراد چیزهایی نسبت داده می‌شود که به انبیا نسبت نمی‌دهند.

این در حالی است که خداوند متعال به نوح و محمد امر فرمود که بگویند: ﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ[هود: ۳۱].

«من هرگز به شما نمى‏گویم خزائن الهى نزد من است! و غیب هم نمى‏دانم! و نمى‏گویم من فرشته‏ام».

اما این جاهلان از امامشان توقع دارند که جواب هر سؤالی را بداند و به انجام هر کاری قادر باشد، و همچون ملائکه از نیازهای بشری مبری باشد. چنین خواسته‌ای از حاکمان و والیان امور همچون خواسته خوارج از عموم امت است یعنی می‌گویند هیچ مسلمانی نباید مرتکب هیچ گناهی شود و هرکس گناهی مرتکب شده باشد از نظر ایشان کافری است که در آتش جاودان خواهد سوخت. البته همه این‌ها باطل و بر خلاف آفرینش و تشریع خداوندی است.

بنابراین اگر صحابه رسول خدا ص، و در مرحله دوم اهل حدیث و سنت محض در صف اول هدایت و دین حقیقی و نیز مبراترین طوایف از گمراهی و انحراف‌اند، بی‌گمان رافضه در همه این امور بر عکس هستند.

و روشن شد که در کلام این فرد (شهرستانی) موارد باطل و بی‌اساسی هست که بر هیچ عاقلی پوشیده نمی‌ماند و جز جاهلان کسی بدان استناد نمی‌کند. نیز باید گفت این فرد با شیعه آشنا و متصل بود و با چیزهایی که در کتابش ذکر کرده در هواپرستی آنان سهیم شده است، با آن که او جزء دانشمندان علم حدیث قلمداد نمی‌شود، بلکه از صنف مورخانی است که افراد صاحب بصیرت را به ایشان اعتماد و استناد نیست. هر که در کتاب‌های حدیث و تفسیر و فقه و سیره نظر کند پی می‌برد که اصحاب پیامبرشپیشوایان هدایت و چراغ‌های بیابان ظلمت بودند، و اصل هر فتنه و بلیه‌ای شیعیان و هواداران آنان هستند، و بسیاری از جنگ‌ها و درگیری‌هایی که به وقوع پیوست فقط از جهت آنان آغاز شده است، و نیز پی می‌برد که ریشه و ماده آنان منافقانی هستند که دروغ‌هایی بر ساخته و اندیشه‌های فاسدی را بدعت نهادند تا بوسیله آن‌ها دین اسلام را تباه و افراد ضعیف النفس را دچار لغزش کنند. این بود که برای قتل عثمان کوشیدند که نخستین فتنه‌شان بود، سپس تحت لوای علی خزیدند اما نه بخاطر محبت و عشق‌ورزی به او و به اهل بیت، بلکه به منظور این‌که بازار فتنه را در میان مسلمانان بر پا کنند.

از این جهت مشاهده می‌کنیم که شیعه به طرفداری از دشمنان مرتد اسلام مانند بنی حنیفه از پیروان مسیلمه کذاب برخاسته و می‌گویند: آنان مورد ظلم واقع شده‌اند (چنانکه صاحب همین کتاب ذکر می‌کند)، و به هواداری از ابولؤلؤ کافر مجوسی می‌پردازند. کسی که در مورد او روایت می‌شود که از عمر در خواست نمود تا با اربابش در خصوص خراج او صحبت کند، عمر قصد داشت این کار را بکند اما کمی درنگ کرد. در این فاصله وی به خاطر دشمنی با اسلام و مسلمین و دوستی با مجوسیان و نیز جهت انتقام گرفتن از عمر، وی را به قتل رساند. چون عمر هنگام گشودن کشورشان امرای‌شان را به هلاکت رسانده و اموالشان را تقسیم کرده بود.

حال می‌پرسیم آیا جز سرسخت‌ترین دشمنان خدا و پیامبر او که از اسلام کینه دارد و کسی که کاملاً از حال و روز ابولؤلؤ بی‌اطلاع است، چه کسی پیدا می‌شود که از ابولؤلؤ جانبداری کند؟

اصلاً ریدادهای گذشته و گذشتگان را وا می‌گذاریم و چون هر فرد خردمندی نظری هم به زمان خود یا زمان‌های نزدیک به خود می‌کنیم، می‌بینم که بخش عمده فتنه‌ها و شرارت‌ها و فسادها در اسلام از طرف رافضه نشأت می‌گیرد و این‌که آنان یک نفس از فتنه‌انگیزی و ایجاد شرارت در میان امت دست بردار نیستند.

به عنوان مثال همه ما نیک می‌دانیم یا با اخبار متواتر به ما رسیده است که چنگیزخان پادشاه مغول کافر چه فتنه‌ها و شرارت‌ها در اسلام بوجود آورد: استیلای کفار مشرک بر سرزمین‌های اسلامی و بر نزدیکان و خویشاوندان رسول خدا صاز بنی هاشم چون فرزندان عباس و دیگران از طریق قتل و خونریزی، به اسارت گرفتن زنان و تجاوز به آنان و به زنجیر بندگی کشیدن کودکان و منحرف کردن‌شان از آیین اسلام؛ قتل عام علما و روحانیون اهل قرآن و نماز، تعظیم بتخانه‌هایی که بتخانات و کنیسه نام داده‌اند، بر مساجد و بالا نشاندن مشرکان و مسیحیان و برتری دادنشان بر مسلمین، همه این موارد در حدی از فساد و قباحت هستند که هیچ عاقلی تردید به خود راه نمی‌دهد که آن‌ها به حال مسلمانان بسیار زیانبارتر از جنگ‌های داخلی و اختلافات میان دسته‌ای آنان است. و هر خردمندی نیک می‌داند که اگر رسول خداصچنین قضایایی را مشاهده می‌کرد، بیزاری و انزجار و خشمش نسبت به آن‌ها بسیار گران‌تر و افزون‌تر از بیزاری‌ می‌بود که نسبت به درگیری دو مسلمان بر سر حکومت به ایشان دست می‌داد.

با وجود این‌ها رافضه را می‌بینیم که آن کافران را علیه مسلمین یاری و معاونت می‌کنند و چنانکه مردم شاهد بوده‌اند آنگاه که هلاکو پادشاه کافر مغول در سال ششصد و پنجاه و هشت وارد شام شد، رافضیانی که در شام ساکن شهرهای دمشق و حلب و حومه آن‌ها بودند. بیشترین نصرت و یاری را به هلاکو برای بر پا کردن حکومت و اجرای مأموریتش در سرنگونی امپراطوری مسلمانان رساندند.

علاوه بر این مورد، مردم از عام و خاص آنچه را که در عراق گذشت می‌دانند. آن سال که هلاکو به عراق رسید، خلیفه را کشت و خون‌های فراوان ریخت. وزیر خلیفه آن روز ابن علقمی از خاندان رافضی بود این خاندان آشکارا و نهان کمک‌های فراوانی به هلاکو کردند تا مقصود شومش را به نتیجه برساند.

همچنین گفته شده که آنان همراه چنگیزخان بوده‌اند و مسلمانان آنان را در سواحل شام و جاهایی دیگر با هم دیده‌اند. هر گاه مسلمانان با صلیبیون درگیر می‌شدند، آنان در نهان طرف صلیبی‌ها را به هر طریق ممکن می‌گرفتند و در گشودن شهرهایشان تعلل و سستی می‌ورزیدند چنانکه در فتح عکا و سایر شهرها کردند، و حکومت آنان بر مسلمین را بهتر مى‌دانستند، حتی آنگاه که در سال پانصد و نود و نه ارتش مسلمانان در هم شکست و شام را ترک کرد، آنان به فساد و تبهکاری در آن سرزمین و انواع قتل عام و غارت اموال و امور دیگری پرداختند که از آن جمله است: حمل پرچم صلیبی‌ها، مقدم داشتن مسیحیان بر مسلمانان و حمل اسراء و اموال و سلاح مسلمانان برای مسیحیان و غیره.

این و امثال چنین اموری را مردم به چشم دیده‌اند و آنان که به چشم ندیده‌اند از افراد متعدد شنیده‌اند. من هم اگر بخواهم اموری را که شنیده و دیده‌ام ذکر کنم، حجم کتاب ضخیم می‌شود

اینها اموری مشهود و نمونه‌هایی از مساعدت آنان با کفار بر ضد مسلمانان و در جهت تحقق سلطه آنان بر مسلمین و اسلام بود که گذشت. حال بر فرض که مسلمانان (صحابه) اهل ظلم و فسق و بدعت‌هایی بوده‌اند که از دشنام دادن به عثمان و علی بدتر بوده است. فرد عاقل باید بنشیند و تشخیص دهد کدام بد و کدام بدتر است.

آیا مشاهده نمی‌کنیم که اهل سنت هر چند چیزهایی درباره خوارج و روافض و سایر فرقه‌های اهل بدعت‌گری می‌گویند اما هرگز با کفار علیه دین خودشان همکاری نمی‌کنند، و هرگز قدرت یافتن و ظهور کفر و کافران را بر ظهور بدعت‌هایی کم‌خطرتر ترجیح نمی‌دهند؟

رافضه اگر فرصت و توان بیابند هیچ تقوا نمی‌کنند، نگاه کنید به کارهایی که در حکومت سلطان خدابنده که این کتاب برای او تصنیف شده، کردند، که چگونه شر و تباهی‌هایی از آنان صادر شد که اگر ادامه می‌یافت و قوی‌تر می‌شد، همه قوانین اسلام را بدان تباه و ابطال می‌کردند! اما آنان می‌خواهند که نور خداوند را با دهانشان خاموش کنند، ولی خداوند نمی‌خواهد جز این‌که نور خود را کامل کند، هر چند کافران را این امر ناخوش آید.

اما در خصوص خلفا و صحابه باید گفت هر خیری که مسلمانان تا روز قیامت دیده‌اند از ایمان و اسلام و قرآن و علم و معارف و عبادات و دخول به بهشت و رهایی از آتش و پیروزی بر کفار و علو کلمه الله، همه به برکت کارها و تلاش‌های این اصحاب رسول خدا صبوده است که دین خدا را تبلیغ و در راه او مجاهدت‌ها کردند. هر مومنی که به خدا ایمان آورده باشد تا روز قیامت نسبت به صحابه نمدیون خواهد بود، هر چیزی هم نصیب شیعه و هر فرقۀ دیگری شده، به برکت همین اصحاب شده است. و بهترین صحابه تابع بهترین خلفای راشدین هستند، چرا که خلفا بیش از سایر صحابه در پی خیر و صلاح دین و دنیا بودند، حال چگونه آنان منبع شرارت می‌شوند، و این روافض منبع خیر و صلاح؟

نیاز به ذکر ندارد که این رافضی هم جانب همان روافض را می‌گیرد و با صحابه دشمنی دارد. پس آیا این جز از شر و فساد کسی که خداوند چشم دلش را کور کرده ناشی می‌شود؟

﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ ٤٦[الحج: ۴۶].

«چرا که چشم‌هاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دلهایى که در سینه‏هاست کور مى‏شود».

[۲۱۳] - مسند (۴/۱۰۵، ۱۰۹)، (۵/۳۳، ۲۸۸).