فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

۱- باب: كَيْفَ فُرِضَتِ الصَّلاَةُ فِي الإِسْرَاءِ؟
باب [۱]: نماز در شب اسراء [۳٧۴]چگونه فرض شد؟

۱- باب: كَيْفَ فُرِضَتِ الصَّلاَةُ فِي الإِسْرَاءِ؟
باب [۱]: نماز در شب اسراء [۳٧۴]چگونه فرض شد؟

۲۲۸- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سقَالَ: كَانَ أَبُو ذَرٍّ سيُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: "فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ، فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي، فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ جِبْرِيلُ: لِخَازِنِ السَّمَاءِ افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ هَذَا جِبْرِيلُ، قَالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ مَعِي مُحَمَّدٌ ج، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى يَمِينِهِ أَسْوِدَةٌ، وَعَلَى يَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا آدَمُ، وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِيهِ، فَأَهْلُ اليَمِينِ مِنْهُمْ أَهْلُ الجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى حَتَّى عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ: فَفَتَحَ، - قَالَ أَنَسٌ: فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي السَّمَوَاتِ آدَمَ، وَإِدْرِيسَ، وَمُوسَى، وَعِيسَى، وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُثْبِتْ كَيْفَ مَنَازِلُهُمْ غَيْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَإِبْرَاهِيمَ فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ - فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِيلُ بِالنَّبِيِّ جبِإِدْرِيسَ قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِيسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِيسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِيمُ ج»، قَالَ: وَكَانَ ابْنَ عَبَّاسٍ، ب– وَأَبَا حَبَّةَ الأَنْصَارِيَّ س، يَقُولاَنِ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِيهِ صَرِيفَ الأَقْلاَمِ»، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِينَ صَلاَةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ، فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لاَ يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي، ثُمَّ انْطَلَقَ بِي، حَتَّى انْتَهَى بِي إِلَى سِدْرَةِ المُنْتَهَى، وَغَشِيَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِي مَا هِيَ؟ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الجَنَّةَ، فَإِذَا فِيهَا حَبَايِلُ اللُّؤْلُؤِ وَإِذَا تُرَابُهَا المِسْكُ» [رواه البخاری: ۳۴٩].

۲۲۸- از انس بن مالکسروایت است که گفت: ابوذرساز پیامبر خدا جروایت می‌کرد که فرمودند: «هنگامی که به مکه بودم سقف خانه‌ام گشوده شد، و جبرئیل÷داخل گردید، سینه‌ام را گشود و به آب زمزم شست، بعد از آن طشتی را که پر از حکمت و ایمان بود [۳٧۵]، آورد و در سینه‌ام خالی کرد، و سینه‌ام را بست [۳٧۶].

بعد از آن دستم را گرفت و به سوی آسمان عروج نمود [۳٧٧]، چون به آسمان اول آمدم، جبرئیل برای خازن آسمان گفت: باز کن.

گفت: کیست؟

جرئیل گفت: من جبرئیل هستم.

گفت: کسی همراهت هست؟

گفت: بلی! محمد جهمراهم می‌باشد.

گفت: آیا او خواسته شده است؟

گفت: بلی.

و چون خازن، در آسمان را گشود، و به آسمان دنیا بالا شدیم، دیدیم شخصی نشسته و اشخاصی، به طرف راستش و اشخاصی به طرف چپش قرار دارند، چون به طرف راستش نگاه می‌کند می‌خندد، و چون به طرف چپش می‌بیند می‌گرید، [ما را مخاطب قرار داده] و گفت: ای پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.

از جبرئیل پرسیدم: این شخص کیست؟

گفت: این (آدم)÷است، و این چیزهایی که به طرف راست و چپش قرار دارند، ارواح اولادش می‌باشد، آن‌هایی که به طرف راستش هستند: اهل جنت، و آن‌هایی که به طرف چپش می‌باشد: اهل دوزخ هستند، چون به طرف راستش می‌بیند می‌خندد، و چون به طرف چپش نگاه می‌کند می‌گرید [۳٧۸].

تا آنکه مرا بسوی آسمان دوم برد، و به خازن آن گفت: بازکن.

خازن همان چیزی را که خازن آسمان اول گفته بود، تکرار نموده و در آسمان را گشود.

انسسمی‌گوید: که ابوذرسبرایش گفته است که پیامبر خدا جدر آسمان‌ها: (آدم)، (إدریس)، (موسی)، (عیسی) و (ابراهیم) صلوات الله علیهم را دیده است، ولی ابوذرس، اماکن آن‌ها را مشخص کرده نتوانست، فقط همین قدر به خاطر داشت که پیامبر خدا جآدم÷را در آسمان دنیا، و ابراهیم÷را در آسمان ششم دیده است.

انسسمی‌گوید: چون جبرئیل با پیامبر خدا جنزد ادریس÷رسیدند، گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پیامبر خدا جمی‌گویند: از جبریل پرسیدم: «این شخص کیست»؟

گفت: این ادریس است.

بعد از آن نزد موسی÷رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این موسی÷است.

بعد از آن نزد عیسی÷رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این عیسی÷است.

بعد از آن نزد ابراهیم÷رسیدم، و او گفت: پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.

پرسیدم: «این کیست»؟

گفت: این ابراهیم÷است.

انسسگفت: ابن عباسبو (ابوحبه انصاری)سمی‌گفتند که پیامبر خدا جفرموده‌اند که «بعد از آن تا جایی ارتقاء یافتم و بلند شدم که آواز اقلام [ملائکه] را می‌شنیدم».

انس بن مالکسگفت: پیامبر خدا جفرمودند «خداوند بر امت من پنجاه نماز فرض گردانید، با همین حکم برگشتم تا نزد موسی÷رسیدم.

پرسید: خداوند بر امت تو چه فرض کرد؟

گفتم: به سوی پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت این را ندارد.

برگشتم، و خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

برگشتم و نزد موسی آمدم و گفتم: خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

گفت: نزد پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت آن را ندارند.

برگشتم و باز خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.

باز نزد موسی آدم.

باز برایم گفت: نزد پروردگارت برگرد، زیرا امت تو طاقت آن را ندارند.

باز برگشتم، و [پروردگارم] برایم گفت: این پنج است [در عدد]، و پنجاه است [در ثواب]، و این گفته‌ام تغییر پذیر نیست.

باز نزد موسی آمدم و او برایم گفت:

نزد پروردگارت برگرد.

گفتم: از پروردگارم حیا می‌کنم [۳٧٩].

بعد از آن جبرئیل÷با من رفت تا مرا به (سدره المنتهی) رسانید، و این مقام چنان رنگ‌های گوناگونی داشت که آن را وصف کرده نمی‌توانم.

بعد از آن به بهشت برده شدم، و در بهشت رشته‌هایی بود از مروارید [۳۸٠]و خاک آن از مشک بود».

۲۲٩- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِينَ لقَالَتْ: «فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاَةَ حِينَ فَرَضَهَا، رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، فِي الحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ، وَزِيدَ فِي صَلاَةِ الحَضَرِ» [رواه البخاری: ۳۵٠].

۲۲٩- از عائشه أم المؤمنینلروایت است که گفت: خداوند هنگامی که نماز را فرض کرد، در حضر و سفر (دو رکعت) (دو رکعت) فرض کرد، نماز سفر به همان حال خود باقیماند، و بر نماز حضر افزوده شد [۳۸۱].

[۳٧۴] (إسراء): عبارت از رفتن به شب است، و مراد از (أسراء) در اینجا رفتن نبی کریم جاز مکه به بیت المقدس است، و معراج هم از همین جا صورت گرفت، و اینکه إسراء و معراج در حالت بیداری بوده است و یا در حالت خواب، و آیا اینکه این دو چیز در یک شب واقع شده است و یا در دو شب، نظرهای مختلفی وجود دارد، ولی نظر جمهور علماء این است که (إسراء) و (معراج) هردو به بیداری، و به جسم و روح بوده است، (إسراء) که رفتن از مکۀ مکرمه تا بیت المقدس باشد، به نص قرآن کریم ثابت گردیده است، ولی ثبوت (معراج) به احادیث صحیح نبوی است. معراج پیش از هجرت نبوی تقریبا به یک سال، و یا یک سال و چند ماه واقع شده است، و اینکه در کدام ماه و در چه تاریخی صورت گرفته است، آراء متعددی وجود دارد، بعضی وقوع آن را در ماه ذی القعده، و بعضی در ماه ربیع الأول، وعدۀ هم در بیست و هفتم ماه رجب می‌دانند، و همین نظر اخیر مورد تایید حافظ عبدالغنی مقدسی است. [۳٧۵] مراد از ایمان کمال یقین و تصدیق است، و مراد از حکمت: علمی است که مشتمل بر معرفت خدا با بصیرت کامل، و تهذیب نفس، و تحقیق حق است، تا به آن عمل گردیده و از آنچه که منافی آن است، خودداری به عمل آید. [۳٧۶] (شق صدر) که همان گشودن سینه باشد، نسبت به پیامبر خدا جدو و یا سه بار صورت گرفت، بار اول – طوری که در حدیث نبوی آمده است – جهت بیرون کردن چیزی بود که شیطان از آن طریق بر انسان نفوذ می‌کند، و بار دوم به جهت آمادگی برای چیزهای بود که در معراج رخ می‌داد، زیرا حالات آن مقام غیر از حالاتی است که در روی زمین حکمفرما است، و در مسند طیالسی و مسند حارثی از حدیث عائشهلآمده است که: در غار حراء نیز شق صدر صورت گرفته است، و این در وقت وحی‌آوردن جبرئیل بر پیامبر خدا جبود. [۳٧٧] این عبارت دلالت بر این دارد که معراج چندین مرتبه صورت گرفته است، زیرا در اینجا ذکری از إسراء تا به بیت المقدس وجود ندارد، و امام ابن حجر بر این نظر است که عدم ذکر اسراء تا به بیت المقدس از اختصار راوی است، و حدیث معراج به روایات مختلفی روایت شده است، و در بعضی از این روایات چیزهای آمده است، که در بعض روایات دیگر نیامده است. [۳٧۸] مراد از این اشخاصی که به طرف راست و چپ آدم÷قرار داشتند، ارواح اولادش بود، به طرف راستش ارواح اولاد مؤمنش، و به طرف چپش ارواح اولاد کافرش، و شاید کسی بگوید که ارواح کفار در دوزخ و به آسمان بالا نمی‌شوند، پس ارواح آن‌ها چگونه در آسمان به طرف چپ آدم قرار داشتند، امام ابن حجر/از این سؤال چندین جواب داده است، و جواب قوی‌تر و راجحتر در نزدش این است که: مراد از این ارواح، ارواحی است که هنوز به اجساد داخل نشده‌اند، زیرا خلق ارواح پیش از خلق اجساد است، ولی دلیلی بر اینکه مراد تنها ارواحی است که به اجساد داخل نشده‌اند، می‌باشد، ذکر نکرده است. ولی اگر بگوئیم که مراد همه ارواح بنی آدم است، چه آن ارواحی که به اجساد داخل شده‌اند، و چه آن‌هایی که به اجساد داخل نشده‌اند، اشکالی به وجود نمی‌آید، زیرا چه مانعی دارد، که ارواح اصلی در بهشت و دوزخ قرار داشته باشند، و خداوند به قدرت کاملۀ خود سایه و یا نسخۀ را از آن ارواح به راست و چپ آدم÷قرار داده باشد، و انسان وقتی که صورت فرزند خود را به حالت نیک و خوبی می‌بیند، خوشحال می‌شود، و وقتی که به حالت بد و ناگواری می‌بیند، متاثر می‌گردد، و در صورتی که به علم امروزی چنین کارهای برای بشر امکان پذیر است، اینکه خالق بشر که قادر مطلق، و «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ، وَيَحْكُمُ مَا يُرِيدُ» است اگر به نوعی از انواع حضرت آدم÷را – بدون آنکه اصل ارواح آن‌ها را حاضر کرده باشد، - از حال نسل‌های گذشته و آینده‌اش با خبر سازد چه منافاتی دارد؟ و آنچه که نفی آن از بالا شدن ارواح کفار به آسمان آمده است، ارواح حقیقی آن‌ها است، نه سایه و نسخۀ آن‌ها، والله تعالی أعلم. [۳٧٩] در اینجا چند نکته قابل تذکر است: ۱) طوری که از ظاهر حدیث برمی‌آید، نبی کریم جپنج بار به پروردگارش مراجعه کردند، و در هرباری ده نماز تخفیف داده می‌شد، ولی امام ابن حجر/می‌گوید: به اساس تحقیقی که من انجام دادم، تخفیف نماز در هرباری پنج نماز بود، که به این اساس پیامبر خدا جنه بار جهت طلب تخفیف نزد پروردگار خود رفتند. ۲) در مرتبۀ اخیر که موسی÷از پیامبر خدا جخواست که نزد پروردگارش رفته و طلب تخفیف نماید، و ایشان فرمودند که حیاء می‌کنم، سببش این بود که چون در هرباری که مراجعه می‌کردند، پنج نماز تخیف می‌یافت، اگر این بار طلب تخیف می‌کردند، معنایش این بود که طلب از بین رفتن نماز را می‌کنند، از این سبب حیاء کردند. ۳) در فتح الباری آمده است: اینکه موسی÷خواست که پیامبر خدا جبه طور مکرر نزد پروردگار خود برود، سببش این بود که وی از پروردگارش خواسته بود که نبی کریم جبه این مقام رسیده و به این شرف مشرف شده‌اند، لذا خواست تا شاید آنچه را که نبی کریم جدیده است ببیند، چنان‌چه در مثل می‌گویند: شاید او را ببینم، و اگر او را نبینم شاید کسی که او را دیده است، بتوانم ببینم. و التبه این یک احتمال است، و دلیلی از نص منقول و یا از اجتهاد مقبول برای آن وجود ندارد، و آنچه که از ظاهر و سیاق حدیث دانسته می‌شود این است که موسی÷از روی محبت و دوستی که به برادر خود محمد جو به امت ایشان داشت، خواست تا سبب آن شود که عباداتی را که تحمل ادای آن را ندارند، از ایشان تخفیف بدهد، و همین طور هم کرد، فجزاه الله عما نوی وعما فعل خیر الجزاء. [۳۸٠] و در روایت دیگری: گنبدهای بود از مروارید، و یا کوه‌هایی بود از مروارید. [۳۸۱] بنابر ظاهر این حدیث کوتاه خواندن نماز سفر حتمی است، زیرا فرض آن همان (دو رکعت) است، و این مؤید مذهب احناف است، و در مذاهب دیگر، دو رکعت خواندن چهار رکعتی در سفر استحبابی است، به این معنی که شخص مسافر بهتر است تا چهار رکعتی را دو رکعتی بخواند، و اگر چهار رکعت خواند، باکی نداشته و نمازش به طور کامل اداء می‌گردد.