فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

۴- باب: الصَّعِيدُ الطَّيِّبُ وَضُوءُ المُسْلِمِ يَكْفِيهِ عن المَاءِ
باب [۴]: خاک پاک برای مسلمان وضوء شمرده می‌شود و جای آب را می‌گیرد

۴- باب: الصَّعِيدُ الطَّيِّبُ وَضُوءُ المُسْلِمِ يَكْفِيهِ عن المَاءِ
باب [۴]: خاک پاک برای مسلمان وضوء شمرده می‌شود و جای آب را می‌گیرد

۲۲٧- عَنْ عِمْرَانَ بْن حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيّ بقَالَ: كُنَّا فِي سَفَرٍ مَعَ النَّبِيِّ ج، وَإِنَّا أَسْرَيْنَا حَتَّى كُنَّا فِي آخِرِ اللَّيْلِ، وَقَعْنَا وَقْعَةً، وَلاَ وَقْعَةَ أَحْلَى عِنْدَ المُسَافِرِ مِنْهَا، فَمَا أَيْقَظَنَا إِلَّا حَرُّ الشَّمْسِ، وَكَانَ أَوَّلَ مَنِ اسْتَيْقَظَ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ ثُمَّ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ الرَّابِعُ - وَكَانَ النَّبِيُّ جإِذَا نَامَ لَمْ نُوقِظْهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ يَسْتَيْقِظُ، لِأَنَّا لاَ نَدْرِي مَا يَحْدُثُ لَهُ فِي نَوْمِهِ، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ عُمَرُ وَرَأَى مَا أَصَابَ النَّاسَ وَكَانَ رَجُلًا جَلِيدًا، فَكَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ، فَمَا زَالَ يُكَبِّرُ وَيَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ حَتَّى اسْتَيْقَظَ بِصَوْتِهِ النَّبِيُّ ج، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ شَكَوْا إِلَيْهِ الَّذِي أَصَابَهُمْ، قَالَ: «لاَ ضَيْرَ - أَوْ لاَ يَضِيرُ - ارْتَحِلُوا»، فَارْتَحَلَ، فَسَارَ غَيْرَ بَعِيدٍ، ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالوَضُوءِ، فَتَوَضَّأَ، وَنُودِيَ بِالصَّلاَةِ، فَصَلَّى بِالنَّاسِ، فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلاَتِهِ إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مُعْتَزِلٍ لَمْ يُصَلِّ مَعَ القَوْمِ، قَالَ: «مَا مَنَعَكَ يَا فُلاَنُ أَنْ تُصَلِّيَ مَعَ القَوْمِ؟» قَالَ: أَصَابَتْنِي جَنَابَةٌ وَلاَ مَاءَ، قَالَ: «عَلَيْكَ بِالصَّعِيدِ، فَإِنَّهُ يَكْفِيكَ»، ثُمَّ سَارَ النَّبِيُّ ج، فَاشْتَكَى إِلَيْهِ النَّاسُ مِنَ العَطَشِ، فَنَزَلَ فَدَعَا فُلاَنًا - وَدَعَا عَلِيًّا س، فَقَالَ: ج«اذْهَبَا، فَابْتَغِيَا المَاءَ» فَانْطَلَقَا، فَلَقِيَّا امْرَأَةً بَيْنَ مَزَادَتَيْنِ - أَوْ سَطِيحَتَيْنِ - مِنْ مَاءٍ عَلَى بَعِيرٍ لَهَا، فَقَالاَ لَهَا: أَيْنَ المَاءُ؟ قَالَتْ: عَهْدِي بِالْمَاءِ أَمْسِ هَذِهِ السَّاعَةَ وَنَفَرُنَا خُلُوفٌ، قَالاَ لَهَا: انْطَلِقِي، إِذًا قَالَتْ: إِلَى أَيْنَ؟ قَالاَ: إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَتْ: الَّذِي يُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ، قَالاَ: هُوَ الَّذِي تَعْنِينَ، فَانْطَلِقِي، فَجَاءَا بِهَا إِلَى النَّبِيِّ ج، وَحَدَّثَاهُ الحَدِيثَ، قَالَ: فَاسْتَنْزَلُوهَا عَنْ بَعِيرِهَا، وَدَعَا النَّبِيُّ جبِإِنَاءٍ، فَفَرَّغَ فِيهِ مِنْ أَفْوَاهِ المَزَادَتَيْنِ - أَوْ سَطِيحَتَيْنِ - وَأَوْكَأَ أَفْوَاهَهُمَا وَأَطْلَقَ العَزَالِيَ، وَنُودِيَ فِي النَّاسِ اسْقُوا وَاسْتَقُوا، فَسَقَى مَنْ سَقَي، وَاسْتَقَى مَنْ شَاءَ وَكَانَ آخِرُ ذَاكَ أَنْ أَعْطَى الَّذِي أَصَابَتْهُ الجَنَابَةُ إِنَاءً مِنْ مَاءٍ، قَالَ: «اذْهَبْ فَأَفْرِغْهُ عَلَيْكَ»، وَهِيَ قَائِمَةٌ تَنْظُرُ إِلَى مَا يُفْعَلُ بِمَائِهَا، وَايْمُ اللَّهِ لَقَدْ أُقْلِعَ عَنْهَا، وَإِنَّهُ لَيُخَيَّلُ إِلَيْنَا أَنَّهَا أَشَدُّ مِلْأَةً مِنْهَا حِينَ ابْتَدَأَ فِيهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اجْمَعُوا لَهَا» فَجَمَعُوا لَهَا مِنْ بَيْنِ عَجْوَةٍ وَدَقِيقَةٍ وَسَوِيقَةٍ حَتَّى جَمَعُوا لَهَا طَعَامًا، فَجَعَلُوهَا فِي ثَوْبٍ وَحَمَلُوهَا عَلَى بَعِيرِهَا وَوَضَعُوا الثَّوْبَ بَيْنَ يَدَيْهَا، قَالَ لَهَا: «تَعْلَمِينَ، مَا رَزِئْنَا مِنْ مَائِكِ شَيْئًا، وَلَكِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَسْقَانَا»، فَأَتَتْ أَهْلَهَا وَقَدِ احْتَبَسَتْ عَنْهُمْ، قَالُوا: مَا حَبَسَكِ يَا فُلاَنَةُ، قَالَتْ: العَجَبُ لَقِيَنِي رَجُلاَنِ، فَذَهَبَا بِي إِلَى هَذَا الرَّجْلِ الَّذِي يُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ فَفَعَلَ كَذَا وَكَذَا، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَأَسْحَرُ النَّاسِ مِنْ بَيْنِ هَذِهِ وَهَذِهِ، وَقَالَتْ: بِإِصْبَعَيْهَا الوُسْطَى وَالسَّبَّابَةِ، فَرَفَعَتْهُمَا إِلَى السَّمَاءِ - تَعْنِي السَّمَاءَ وَالأَرْضَ - أَوْ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَكَانَ المُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِكَ يُغِيرُونَ عَلَى مَنْ حَوْلَهَا مِنَ المُشْرِكِينَ، وَلاَ يُصِيبُونَ الصِّرْمَ الَّذِي هِيَ مِنْهُ، فَقَالَتْ: يَوْمًا لِقَوْمِهَا مَا أُرَى أَنَّ هَؤُلاَءِ القَوْمَ يَدْعُونَكُمْ عَمْدًا، فَهَلْ لَكُمْ فِي الإِسْلاَمِ؟ فَأَطَاعُوهَا، فَدَخَلُوا فِي الإِسْلاَمِ [رواه البخاری: ۳۴۴].

۲۲٧- از عمران بن حصین خزاعیب [۳۶٧]، روایت است که گفت: در یکی از سفرها همراه پیامبر خدا جبودیم، همه شب راه پیمودیم، و چون آخر شب شد، در جایی آرام گرفتیم، و البته برای مسافر هیچ چیزی شیرین‌تر از استراحت کردن آخر شب نیست، و جز گرمی آفتاب چیز دیگری ما را از خواب بیدار نکرد، و اول کسی که از خواب بیدار شد، فلانی، و بعد ازان فلانی، و بعد ازان فلانی و چهارم‌شان عمر بن خطاب بود.

پیامبر خدا جکه خواب می‌شدند، تا خودشان بیدار نمی‌شدند، ما ایشان را از خواب بیدار نمی‌کردیم، چون نمی‌دانستیم که در حالت خواب، به ایشان چه رُخ می‌دهد؟ [۳۶۸].

و چون عمر از خواب بیدار شد و حالت مردم را دید، و در عین حال شخص با هیبتی بود، تکبیر گفت (الله أکبر)، و صدای خود را بلند کرد، و به تکبیر گفتن و بلند کردن صوت خود تا جایی ادامه داد، که پیامبر خدا جاز صدای او از خواب بیدار شدند.

چون از خواب بیدار شدند، مردم نزدشان آمدند، و از مصیبت فوت‌شدن نماز شکایت نمودند، [پیامبر خدا ج]فرمودند: «ضروری نیست [و یا] ضرری ندارد [۳۶٩]، حرکت کنید».

از آنجا حرکت کردند، و هنوز راه زیادی را نپیموده بودند، که پیامبر خدا جتوقف نمودند، آبی را طلبیدند و وضوء ساختند، برای ادای نماز اذان داده شد، و [پیامبر خداج]به مردم نماز خواندند، و چون از نماز فارغ شدند، شخصی را دیدند که در گوشۀ نشسته و با مردم نماز نخوانده است.

[برایش] گفتند: «فلانی! چه چیز مانع نماز خواندنت با مردم شد»؟

گفت: جنب شده‌ام و آبی نیست.

فرمودند: «از خاک پاک استفاده می‌کردی، و خاک برایت کافی است» [۳٧٠].

سپس پیامبر خدا جحرکت کرده و براه افتادند، مردم آمده و از تشنگی شکایت نمودند، پیامبر خدا جتوقف نمودند، و علیسو شخص دیگری را نزد خود خواسته و فرمودند: «بروید و آب پیدا کنید» [۳٧۱].

آن دو نفر رفته و زنی را دیدند که بین دو مشک آب، بلای شترش نشسته است.

از آن زن پرسیدند که: آب در کجا است؟

گفت: من دیروز همین وقت برسر آب بودم، و مردم ما [زنان و اطفال را گذاشته] و به طلب آب برآمده‌اند.

برایش گفتند: بیا برویم.

گفت: کجا بروم؟

گفتند: نزد پیامبر خدا ج.

گفت: نزد آنکه از دین آبائی‌اش برگشته است؟

گفتند: بلی! این همان کسی است که می‌گوئی، بیا که برویم، و او را نزد پیامبر خداجآورده، و ماجرا را حکایت نمودند.

[راوی می‌گوید]: پیامبر خدا جفرمودند: او را از شترش پیاده کنید.

و پیامبر خدا جظرفی را طلبیدند و از آن دو مشک، مقدار آبی را در آن ظرف ریختند، و دهان مشک‌ها را بسته نموده، و قسمت پایینی آن‌ها را باز کردند، و مردم را صدا زدند تا از آن آب، خودشان نوشیده و حیوانات خود را نیز آب بدهند.

هرکس می‌خواست خودش، و هرکس می‌خواست حیوانش را آب می‌داد، و آخرین شخص، همان شخص جنب بود، که برایش ظرفی از آب دادند و فرمودند: «این آب را بگیر و برسر خود بریز».

آن زن همانطور ایستاده بود و نگاه می‌کرد که با آب‌هایش چه می‌کنند، و به خداوند قسم است که آن آب کاملا خلاص شد، و باز دیدیم که آن مشک‌ها نسبت به اول پرتر شده است.

و پیامبر خدا جفرمودند: «برای این زن چیزی جمع‌آوری نمائید».

برایش خرما، آرد، و بلغور جمع نمودند، و در جامۀ نهادند، و آن زن را بر شترش سوار نموده، و آن جامه را پیش رویش گذاشتند.

[و پیامبر خدا ج]برای آن زن گفتند: «میدانی که ما از آب تو چیزی کم نکردیم، و خداوند متعال بود که ما را سیراب ساخت».

آن زن دیرتر از موعد معین به خانواده‌اش رسید، وابستگانش از وی پرسیدند که: سبب تاخیر تو چه بود؟

گفت قصه‌ام تعجب‌آور است، مرا دو نفر گرفته و نزد همان کسی که برایش (صابیء) می‌گویند بردند [۳٧۲]، و او چنین و چنان کرد، و به خداوند قسم است که این شخص یا ساحرترین مردمان بین زمین و آسمان است، و یا پیامبر بر حق خدا است.

مسلمانان بعد از این واقعه بر مشرکینی که به اطراف دیار آن زن بودند، حمله می‌کردند، ولی به مردم و خانه‌هایی که آن زن متعلق به آن‌ها بود، کاری نداشتند.

آن زن روزی برای اقوامش گفت:

فکر می‌کنم که این مردم [یعنی: مسلمانان] قصدا شما را مورد تعرض قرار نمی‌دهند، آیا نمی‌خواهید مسلمان شوید؟ و آن‌ها پیشنهادش را پذیرفته و مسلمان شدند [۳٧۳].

[۳۶٧] وی عمران بن حصین خزاعی قاضی بصره است، از فضلاء و فقهای صحابه بود، در سال پنجاه و دو هجری وفات یافت، و امام بخاری/از وی دوازده حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (۱/۳٠۱). [۳۶۸] یعنی: چون احتمال نزول وحی بر پیامبر خدا جدر حالت خواب وجود داشت، تا خودشان بیدار نمی‌شدند، ما ایشان را بیدار نمی‌کردیم، زیرا می‌ترسیدیم که مبادا کردن ما سبب قطع وحی شود. [۳۶٩] شک بین این دو عبارت که پیامبر خدا ج(ضرری نیست) و یا (ضرری ندارد) گفته حریص بودند که عین عبارت پیامبر خدا جرا نقل کنند، و اگر در بین یکی از دو لفظ به شک می‌افتادند، هردو لفظ را روایت می‌کردند. [۳٧٠] از این فرمودۀ پیامبر خدا جبرای آن شخص که: «از خاک پاک استفاده می‌کردی، و خاک برایت کافی است»، این احکام استنباط می‌گردد: ۱) این شخصی که با مردم نماز نخواند، شاید از اینکه تیمم مشروع شده است، خبر نداشت، و یا از مشروعیت تیمم خبر داشت، ولی اینطور فکر می‌کرد که مشروعیت تیمم خاص برای رفع حدث اصغر است، یعنی تنها جای وضوء را می‌گیرد، نه جای غسل را. ۲) اجتهاد کردن در زمان نبی کریم جو حتی در حضور ایشان جواز دارد، ورنه نبی کریم جبرایش می‌گفتند: «این فهمت درست نیست، و باید می‌آمدی و از من می‌پرسیدی». ۳) تیمم چه به عوض وضوء باشد، و چه به عوض غسل، برای ادای همان نماز فرض و نفلی است که غرض ادای آن تیمم کرده است، بنابراین اگر این شخصی که جنب است، و برای نماز معینی مثلا: برای نماز ظهر غسل کرده بود، تا وقتی که ظهر باقی است، می‌تواند هرنمازی را از وقتی، و نفلی و قضائی اداء نماید، ولی بعد از این که وقت ظهر خارج شد، اگر خواسته باشد نماز فرض و یا نفل دیگری را اداء نماید، باید دوباره تیمم کند، این مذهب جمهور علماء است، وعده بر این نظر اند که تیمم مانند وضوء و غسل است، و تا وقتی که سببی از اسباب نقض وضوء، و وجوب غسل پیدا نشود، می‌توان به همان تیمم اول هرقدر نماز فرض و نفل را که خواسته باشد، اداء کرد. [۳٧۱] آن شخص دیگری را که پیامبر خدا جبا علی نزد خود خواستند، طوری که در صحیح مسلم آمده است، عمران بن حصین خزاعی راوی همین حدیث است. [۳٧۲] (صابیء): کسی است که دین اصلی‌اش را ترک نموده، و به دین دیگری گرائیده باشد، و پیامبر خدا جرا از آن جهت صابئ می‌گفتند که دین آبائی آن‌ها را که شرک باشد، گذاشته و به دین اسلام گرویده بودند. [۳٧۳] از این حدیث مسائل و احکام زیادی استنباط می‌گردد، از آن جمله اینکه: ۱) آنچه که در این واقعه به وقوع پیوست، بیانگر معجزۀ دیگری از معجزات پیامبر خدا جاست، زیرا از آب آن دو مشک تمام کسانی که با پیامبر خدا جبودند، نوشیدند و به حیوانات خود آب دادند، و مشک‌های خود را پُر کردند، و باز دو مشک به حال اولی خود برگشته و حتی پُرتر شده بود. ۲) عمرساز صحابه‌های دیگری که آنجا حضور داشتند، در ادای شعائر دین، از آن جمله نماز، اهتمام بیشتری داشت. ۳) اگر نماز بدون اختیار قضاء می‌شود، باکی ندارد. ۴) اگر کسی با مسلمانان نماز نمی‌خواند، نباید از این عملش سرسری گذشت، بلکه باید از وی سبب را پرسید، و او را به راه صواب رهنمائی کرد. ۵) قضاءآوردن نمازهای فوتی واجب است، و باید به اولین فرصت قضاءآورده شود. ۶) مستحب است که برای نمازهای فوتی اگر به جماعت اداء می‌گردید، اذان داده شود. ٧) اگر نماز عدۀ باهم فوت می‌شود، سنت و یا مستحب است که آن نماز را به جماعت قضاء بیاورند. ۸) استفاده نمودن از مال غیر به طریقی که سبب ضرر برای صاحبش نگردد، در حال ضرورت جواز دارد. ٩) اگر رعیت دچار مشکلی می‌شوند، می‌توانند مشکل خود را با (ولی امر) مطرح نمایند. ۱٠) (ولی امر) مسلمانان باید به فکر رعیت بوده و مشکلات آن‌ها را حتی الامکان رفع نماید.