۳۳- باب: هَلْ تُنْبَشُ قُبُورُ مُشْرِكِي الجَاهِلِيَّةِ وَيُتَّخَذُ مَكَانُهَا مَسَاجِدَ
باب [۳۳]: آیا روا است که به جای قبور مشرکین مسجد ساخته شود؟
۲٧۱- عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ أُمَّ حَبِيبَةَ، وَأُمَّ سَلَمَةَ بذَكَرَتَا كَنِيسَةً رَأَيْنَهَا بِالحَبَشَةِ فِيهَا تَصَاوِيرُ، فَذَكَرَتَا لِلنَّبِيِّ جفَقَالَ: «إِنَّ أُولَئِكَ إِذَا كَانَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ القِيَامَةِ» [رواه البخاری: ۴۲٧].
۲٧۱- از عائشهلروایت است که [گفت]: أم حبیبه و أم سلمهباز کلیسایی که در حبشه دیده بودند، و در آن صورتهایی بود، برای پیامبر خدا جقصه نمودند.
فرمودند: «اینها مردمی بودند که: چون شخص نیکی از آنها میمرد، بر بالای قبرش مسجدی میساختند، و صورتهای مرده را در آن مسجد رسم میکردند، اینها در روز قیامت از بدترین مردمان در نزد خداوند متعال هستند» [۴۲٩].
۲٧۲- عَنْ أَنَسِ سقَالَ: قَدِمَ النَّبِيُّ جالمَدِينَةَ فَنَزَلَ أَعْلَى المَدِينَةِ فِي حَيٍّ يُقَالُ لَهُمْ بَنُو عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَأَقَامَ النَّبِيُّ جفِيهِمْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى بَنِي النَّجَّارِ، فَجَاءُوا مُتَقَلِّدِي السُّيُوفِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ جعَلَى رَاحِلَتِهِ، وَأَبُو بَكْرٍ رِدْفُهُ وَمَلَأُ بَنِي النَّجَّارِ حَوْلَهُ حَتَّى أَلْقَى بِفِنَاءِ أَبِي أَيُّوبَ، وَكَانَ يُحِبُّ أَنْ يُصَلِّيَ حَيْثُ أَدْرَكَتْهُ الصَّلاَةُ، وَيُصَلِّي فِي مَرَابِضِ الغَنَمِ، وَأَنَّهُ أَمَرَ بِبِنَاءِ المَسْجِدِ، فَأَرْسَلَ إِلَى مَلَإٍ مِنْ بَنِي النَّجَّارِ فَقَالَ: «يَا بَنِي النَّجَّارِ ثَامِنُونِي بِحَائِطِكُمْ هَذَا»، قَالُوا: لاَ وَاللَّهِ لاَ نَطْلُبُ ثَمَنَهُ إِلَّا إِلَى اللَّهِ، فَقَالَ أَنَسٌ: فَكَانَ فِيهِ مَا أَقُولُ لَكُمْ قُبُورُ المُشْرِكِينَ، وَفِيهِ خَرِبٌ وَفِيهِ نَخْلٌ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ جبِقُبُورِ المُشْرِكِينَ، فَنُبِشَتْ، ثُمَّ بِالخَرِبِ فَسُوِّيَتْ، وَبِالنَّخْلِ فَقُطِعَ، فَصَفُّوا النَّخْلَ قِبْلَةَ المَسْجِدِ وَجَعَلُوا عِضَادَتَيْهِ الحِجَارَةَ، وَجَعَلُوا يَنْقُلُونَ الصَّخْرَ وَهُمْ يَرْتَجِزُونَ وَالنَّبِيُّ جمَعَهُمْ، وَهُوَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ لاَ خَيْرَ إِلَّا خَيْرُ الآخِرَهْ فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالمُهَاجِرَهْ» [رواه البخاری: ۴۲۸].
۲٧۲- از انسسروایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا جبه مدینه آمدند، در قسمت بالائی مدینه، در قبیله که به نام (بنو عمرو بن عوف) یاد میشد، سکنیگزین گردیدند، و پیامبر خدا جچهارده شب آنجا ماندند.
بعد از آن به طلب قوم (بنی نجاز) فرستادند، آنها در حالی که شمشیرهای خود را به گردنهای خود انداخته بودند، آمدند، و گویا همین حالا پیامبر خدا جرا که بر شترشان سوار هستند، و ابوبکرسبر چشت سرشان سوار است، و اعیان (بنی نجار) به اطرافشان قرار دارند، مشاهده میکنم، و به همین حالت رفتند تا آنکه به فنای خانۀ ابوایوبسوسائل سفر خود را انداختند.
و چون دوست داشتند در هرجایی که وقت نماز داخل میشود، در همانجا نماز بخوانند، و ایشان در خوابگاه گوسفندان نماز میخواندند، به ساختن مسجد امر نمودند.
لذا به طلب بزرگان قوم (بنی نجار) فرستاده و گفتند: «ای مردم بنی نجار! این چاردیواریتان را برای من بفروشید» آنها گفتند: به خداوند قسم است که نخواهیم فروخت، ما قیمت آن را جز از خداوند از کس دیگری نمیخواهیم.
انسسمیگوید: در بین این چهاردیواری چیزهایی بود که برای شما میگویم: قبرهای مشرکین، خرابهها، و درختهای خرما.
پیامبر خدا جامر کردند تا قبرهای مشرکین را شگافته [و استخوانهای آنها را از آنجا بیرون کنند]، خرابهها را هموار کنند، و درختهای خرما را قطع نمایند.
درختان خرما را قطع نمودند و به قبله مسجد قرار دادند، و دو طرف مسجد را از سنگ بنا کردند، و صحابهشدر حالی که پیامبر خدا جبا آنها بودند، سنگها را نقل میدادند، ورجز خوانی میکردند، و پیامبر خدا جدر حالی که با آنها بودند، چنین میگفتند:
الهی! خوبی جز خوبی آخرت نیست پس برای انصار و مهاجرین بیامرز [۴۳٠].
[۴۲٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) ساختن مسجد بر بالای قبر و یا قبرستان جواز ندارد. ۲) تصویر کشیدن ذی روح – هر تصویری که باشد، حتی تصویر حیوانات – جواز ندارد. ۳) اگر کسی چیزی به نظرش میرسد که در موردش به شک میافتد، باید حکم آن را از علماء پرسان نماید، تا مبادا که از ارتکاب آن در گناه داخل گردد. ۴) بر عالم لازم است که حکم شریعت را در مسائلی که از وی پرسان میشود، به اسلوب مناسب آن بیان دارد. ۵) اگر کسی چیزی را میبیند که مورد توجهاش قرار میگیرد، باید آن را برای عالم بگوید، و حکم آن را از وی پرسان نماید. ۶) اعتبار در اینکه فلان چیز و یا فلان تصرف حلال و یا حرام است، شریعت میباشد، نه عقل، زیرا عقل اگر یک جانب قضیه را درک کند، جوانب بسیار دیگر آن را درک کرده نمیتواند، لذا حکمش در بیان حلال و حرام، و خوب و بد دانستن اشیاء ناقص است، چنانچه میبینیم که بسیاری از عقلای عالم شراب را بیباکانه مینوشند، حال آنکه ضرر صحی و اقتصادی و اخلاقی آن به همگان واضح است، و حتی اخیرا دیدیم و شنیدیم که مجالس قانونگذاری در بعض از دولتها حتی ازدواج مرد با مرد را که همان لواط باشد، به رسمیت شناختند، این است نتیجۀ عقلی که از هدایات و ارشادات الهی به دور و بیگانه باشد. [۴۳٠] و اگر خواسته باشیم آن را به زبان شعر ترجمه نمائیم، معنایش چنین میشود: نیست خیری غیر خیر آخرت از تو میخواهم خدایا مغفرت از برای آنکه نصرت کرده است یا که از بهر تو هجرت کرده است