فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

۵۶- باب: غَسْلِ المَرْأَةِ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ أَبِيْها
باب [۵۶]: زنی که خون را از روی پدرش شست

۵۶- باب: غَسْلِ المَرْأَةِ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ أَبِيْها
باب [۵۶]: زنی که خون را از روی پدرش شست

۱۸٠- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِيَّ س: أَنَّهُ سَأَلَهُ النَّاسُ، بِأَيِّ شَيْءٍ دُووِيَ جُرْحُ النَّبِيِّ ج؟ فَقَالَ: مَا بَقِيَ أَحَدٌ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، «كَانَ عَلِيٌّ يَجِيءُ بِتُرْسِهِ فِيهِ مَاءٌ، وَفَاطِمَةُ تَغْسِلُ عَنْ وَجْهِهِ الدَّمَ، وأُخِذَ حَصِيرٌ فَأُحْرِقَ، فَحُشِيَ بِهِ جُرْحُهُ» [رواه البخاری: ۲۴۳].

۱۸٠- روایت است که مردم از سهل بن سعد ساعدیس [۳٠۵]پرسیدند: جراحت پیامبر خدا ج[در غزوۀ احد] به چه چیز مداوا شد؟

گفت: کسی که این واقعه را از من بهتر خبر داشته باشد، باقی نمانده است، علیسدر سپر خود آب می‌آورد، و فاطمهلخون را از روی آن حضرت جمی‌شست، و بوریایی را گرفته و سوزاندند، و جراحت پیامبر خدا جرا از آن پُر کردند [۳٠۶].

[۳٠۵] وی سهل بن سعد بن مالک ساعدی است، نامش (حزن) بود، پیامبر خدا جاو را سهل نامیدند، در وقت وفات پیامبر خدا جپانزده ساله بود، بسیار عمر کرد، تا آنکه زمان حجاج را دریافت، حجاج از وی پرسید: چرا امیرالمؤمین عثمان بن عفان را نصرت ندادی، گفت: نصرت دادم، گفت: دروغ می‌گوئی، و همان بود که امر کرد تا گردنش را مهر کنند، وی در سال هشتاد و هشت هجری به عمر نود و شش سالگی وفات یافت، أسد الغابه (۲/۳۶۶-۳۶٧). [۳٠۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) برای زن روا است که دستش به بدن کسانی که با وی محرم هستند، تماس نماید. ۲) تداوی کردن به سوخته بوریا روا است، و سبب بند شدن خونریزی می‌شود. ۳) انبیاء الله علیهم السلام مانند دیگر افراد بشر به درد و غم گرفتار می‌شوند، تا اینکه این چیز از یک‌طرف سبب بدست آوردن مزد، و رفع درجات‌شان عندالله گردد، و از طرف دیگر ثابت شود که آن‌ها هم بشر هستند، و مصایبی که بر دیگر افراد بشر واقع می‌شود، بر آ‌ن‌ها نیز واقع می‌گردد، و به این طریق از غلو کردن نسبت به آن‌ها – مانند آنکه مسیحیان نسبت به عیسی÷غلو نمودند – خودداری شود.