٩- باب: عَلاَمَةُ الإِيمَانِ حُبُّ الاَنْصَارِ
باب [٩]: دوست داشتن انصار از ایمان است
۱٧- وعَنْهُ س، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «آيَةُ الإِيمَانِ حُبُّ الأَنْصَارِ، وَآيَةُ النِّفَاقِ بُغْضُ الأَنْصَارِ» [رواه البخاری: ۱٧].
۱٧- و از انسساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند: «علامت ایمان کامل، دوست داشتن انصار، و علامت منافقت، بغض و دشمنی با انصار است» [٧۵].
۱۸- عَنْ عُبَادَةَ بْنَ الصَّامِتِ سأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ، وَحَوْلَهُ عِصَابَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: «بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلاَ تَسْرِقُوا، وَلاَ تَزْنُوا، وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ، وَلاَ تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلاَ تَعْصُوا فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ» فَبَايَعْنَاهُ عَلَى ذَلِكَ [رواه البخاری: ۱۸].
۱۸- از عباده بن صامتس [٧۶]روایت است که پیامبر خدا جدر حالی که گروهی از صحابه به اطرافشان نشسته بودند فرمودند: «به من چنین بیعت کنید که: هیچ چیزی را به خدا شریک نسازید، دزدی نکنید، زنا نکنید، فرزندان خود را نکشید [٧٧]، به چیزهایی که از خود افتراء میکنید [به مردم] تهمت نزنید، از کارهای نیک و مشروع سرپیچی نکنید» [٧۸].
«کسی که به این [عهد و پیمان خود] وفا کند، مزدش بر خدا است، و کسی که مرتکب گناهی از این گناهان گردد، و در دنیا مجازات آن را [از حد و یا تعزیر] به بیند، همین مجازات [دنیوی] برایش کفاره است.
و کسی که مرتکب گناهی از این گناهان گردد، و خداوند آن را بر وی بپوشاند، امرش موکول به خدا است، اگر بخواهد از وی عفو میکند، و اگر بخواهد عذابش خواهد کرد» [٧٩].
روای میگوید: و ما به همین چیزها به پیامبر خدا جبیعت نمودیم.
[٧۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) انصار عبارت از دو قبیلۀ اوس و خزرج است، و خداوند متعال و پیامبر اکرم جآنها را به صفت (انصار) توصیف نمودهاند، و این دو قبیله از این جهت به نام (انصار) متصف گریدهاند که با کمکهای مادی و معنوی خود پیامبر خدا جو مسلمانان و اسلام را کمک و نصرت دادند. ۲) طوری که در احادیث دیگری آمده است، حج و بغض صحابههای دیگر نیز چنین است، یعنی دوست داشتن آنها سبب علامت کمال ایمان، و دشمنی با آنها علامت کمال نفاق است، چنانچه پیامبر خدا جبرای علیسفرمودند که: «ترا دوست نمیدارد جز شخص مسلمان، و از تو بدش نمیآید جز شخص منافق»، و اینکه پیامبر خدا جانصار را به این امر که: دوست داشتن آنها علامت ایمان، و بد آمدن از آنها علامت منافقت است، اختصاص دادند، روی تاکید بیشتر این امتیاز نسبت به آنها است. ۳) علماء میگویند: اگر کسی از انصار به سبب دیگری غیر از اینکه آنها اسلام را نصرت دادهاند، مخالفت میکند، در این وعید شامل نمیشود، و متصف به صفت نفاق و کفر نمیگردد، از این سبب با آنکه در بین آنها جنگ و خونریزی صورت گرفت، هیچگاه شنیده نشده است، که کسی دیگری را منافق و یا کافر خوانده باشد، والله تعالی أعلم بالصواب. [٧۶] وی عباده بن صامت انصاری خزرجی است، در عقبۀ اول و دوم، و در بیعة الرضوان، و در همۀ غزوات با پیامبر خدا جاشتراک داشت، یکی از پنج نفری بود که قرآن را جمع کرده بودند، و برای اهل صفه قرآن را تعلیم میداد، بعد از فتح شام عمرساو را به حیث معلم به آن دیار فرستاد، بسیار زیبا و بلند قامت بود، در سال سی و چهار هجری به سن هفتاد و دو سالگی وفات نمود، سوأرضاه، أسد الغابه (۳/۱٠۶-۱٠٧). [٧٧] سبب اختصاص به نهی از قتل فرزندان آن است که عربها تولد دختر را عار پنداشته و در اغلب احیان آنها را زنده بهگور میکردند، چنانچه گاهی پسران خود را از ترس نان دادن آنها، و اینکه مبادا فقیر شوند، به قتل میرساندند. [٧۸] یعنی اگر از طرف (ولی امر) مسلمان به شما امر میشود که فلان کار مشروع را انجام دهید، نباید از انجام دادن آن کار سرپیچی نمایید، ولی اگر به کاری امر میشوید که مخالف شریعت است، مثلا: به شما امر میشود که کسی را به ناحق بکشید، و یا مال او را به غیر حق تصرف نمائید، در این صورت پیروی کردن از اوامر (ولی امر) لازم نیست، پیامبر خدا جمیفرمایند: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»، یعنی: «نباید از هیچ مخلوقی در معصیت خالق اطاعت نمود». و طوری که مشاهده میشود، در این بیعت، تاکید و تصریح بیشتر بر اجتناب از منهیات شده است، تا انجام دادن اوامر، و این میرساند که از بین بردن مفاسد بر جلب مصالح مقدم است، از این جهت است که گفتهاند، اگر انجام دادن اوامر سبب ارتکاب منهیات میشد، باید از انجام دادن اوامر خودداری گردد، مثلا: اگر کسی در دست ظالمان اسیر میگردد، و اگر روزه بگیرد، بنابه فیصلۀ ظالمانۀ آنها باید زنا کند، و یا مسلمانی را به قتل برساند، و یا مرتکب گناه کبیرۀ دیگری گردد، در این حالت باید از روزه گرفتن خودداری نماید، تا مرتکب آن منهیات نگردد، و هنگامی که از دست آن گروه ظالم نجات یافت، روزهاش را قضاء بیاورد. [٧٩] طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، اگر کسی مرتکب حدی از حدود مانند: زنا، شراب، دزدی و امثال اینها میشود، و در این دنیا مجازات شرعی آن بر وی جاری میگردد، از آن گناه در آخرت بار دیگر مجازات نمیشود، ولی کسی که مرتکب گناهی در حقوق الناس، مانند: قتل نفس، رشوت، خوردن مال یتیم، مال غصب، مال دزدی، اختلاس از بیت المال، غش در معامله، و امثال اینها میشود، طریق کفاره و از بین رفتن گناه آن این است که حق را به صاحب حق برگرداند، و یا رضایت وی را حاصل نماید، ورنه عذاب قیامت در انتظار او است، و در این موضوع در جای مناسبش إنشاءالله تعالی به تفصیل بیشتری روشنی خواهیم انداخت.