فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

۳۸- باب: قَوْلِ النَّبِيِّ ج: الدِّينُ النَّصِيحَةُ
باب [۳۸]: این گفتۀ پیامبر خدا جکه دین نصیحت است

۳۸- باب: قَوْلِ النَّبِيِّ ج: الدِّينُ النَّصِيحَةُ
باب [۳۸]: این گفتۀ پیامبر خدا جکه دین نصیحت است

۵۲- عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ البَجَليِّ سقَالَ: «بَايَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جعَلَى إِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ» [رواه البخاری: ۵٧].

۵۲- از جریر بن عبدالله بجلیس [۱۳٧]روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج[بر این چیزها] بیعت نمودم: اقامۀ نماز، ادای زکات، و نصیحت کردن برای هر مسلمانی [۱۳۸].

۵۳- وَعَنْهُ سقَالَ: إِنِّي أَتَيْتُ النَّبِيَّ جقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى الإِسْلاَمِ فَشَرَطَ عَلَيَّ: «وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ» فَبَايَعْتُهُ عَلَى هَذَا [رواه البخاری: ۵۸].

۵۳- و از جریر بن عبدالله بجلیسروایت است که گفت: نزد پیامبر خدا جآمدم و گفتم: می‌خواهم با شما به اساس اسلام بیعت نمایم.

بر من [در پهلوی اسلام آوردن] چنین شرط کردند که «برای هر مسلمانی نصیحت کنم».

و من با قبول این شرط، با ایشان بیعت نمودم [۱۳٩].

[۱۳٧] وی جریر بن عبدالله بن جابر بجلی است، چهل روز پیش از وفات نبی کریم جمسلمان شد، در جنگ قادسیه و غیر آن جان فشانی‌های زیادی کرد، بسیار زیبا و خوش اندام بود، عمرسگفت که: جریر یوسف این امت است، و او را بر قومش امیر مقرر نمود، وی در سال پنجاه و یک هجری وفات نمود، أسد الغابه (۱/۲٧٩-۲۸٠). [۱۳۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) بیعت کردن عبارت از عهد و پیمان بستن است، و وقتی که پیامبر خدا جبا کسی برچیزی بیعت می‌کردند، به این معنی بود که آن شخص با پیامبر خدا جعهد و پیمان می‌بست که به چیزهای مورد نظر حتما عمل نماید. ۲) اینکه از ارکان اسلام تنها بر نماز و زکات بیعت نمودند، سببش این است که این دو چیز از اهم ارکان اسلام است، ورنه همانطوری که پابندی به نماز و زکات لازم است، به دیگر ارکان اسلام، و واجبات دینی نیز لازم است. ۳) جریر بجلیسبعد از اینکه به این چیزها با پیامبر خدا بیعت کرد، برای آنکه برای هرکسی نصیحت کرده باشد، وقتی که چیزی می‌خرید و یا می‌فروخت، برای طرف مقابل می‌گفت: چیزی را که از تو گرفته‌ام، بهتر از چیزی است که برایت می‌دهم. ۴) نصیحت کردن عبارت از آن است که برادر مسلمانت را از راه غلطی که میرود چه در امور دین باشد و چه در امور دنیا، برحذر داری، و از لوازم نصیحت آن است که این توجیه و ارشاد، پنهانی بین تو و بین آن شخص، و با زبان نرم و شیرین باشد، و اگر بر ملا از کار بدش یادآوری نمود، و او را از آن کار برحذر داری، این کار فضیحت گفته می‌شود نه نصیحت. ۵) نصیحت کردن فرض کفایه است، اگر عدۀ از مردم به آن اقدام نمایند، ذمۀ دیگران خلاص می‌شود، و اگر هیچ‌کس به این کار اقدام ننماید، همگان گنهکار می‌شوند، و این در صورتی است که نصیحت ناصح، سبب ضرر برای وی نگردد، ورنه نصیحت کردن بر وی فرض نیست. ۶) شخصی که دیگران را نصیحت می‌کند، باید اول‌تر از همه خودش را نصیحت کند، به این معنی که اوامر شریعت را انجام داده، و از ارتکاب نواهی خودداری نماید، نه آنکه خودش پابند شریعت نبوده، و دیگران را امر به معروف و نهی از منکر نماید. [۱۳٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) طوری که قبلا به این موضوع اشاره نمودیم، نصیحت کردن بر هر مسلمانی لازم است، و حتی پیامبر خدا جاساس دین را نصیحت قرار داده و فرموده‌اند که: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ، قَالُوا: لِمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «لِلَّهِ ولرسوله، وَلِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَلِعَامَّتِهِمْ»یعنی: «دین عبارت از نصیحت کردن است» کسانی پرسیدند که یا رسول الله! نصیحت کردن برای چه کسی؟ فرمودند: «برای خدا، و برای رسول او، و برای ائمۀ مسلمین، و برای عموم مسلمانان». ۲) و اینکه نبی کریم جدر وقت بیعت کردن با جریر بجلیساز وی خواستند تا برای مسلمانان نصیحت کند، شاید سببش این باشد که این شخص را اهل و شایستۀ این کار تشخیص داده بودند، ورنه در وقت بیعت کردن با بسیاری از اشخاص دیگر موضوع نصیحت کردن را برایش گوشزد نمی‌کردند، و یا شاید سببش این بوده باشد، که قوم و اطرافیان این شخص به نصیحت ضرورت مبر می‌داشتند، لذا از وی خواستند تا به این کار مبادرت ورزد، و شاید هم که طلب نصیحت کردن از این شخص اسباب و حِکَم فروان دیگری داشته باشد، والله تعالی أعلم.