٧- باب: مَنْ يُرِدِ الله بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ (فِي الدِّينِ)
باب [٧]: کسی را که خداوند برایش ارادۀ خیر داشته باشد در امور دین دانشش میدهد
۶۴- عَنْ مُعَاوِيَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ، وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَاللَّهُ يُعْطِي، وَلَنْ تَزَالَ هَذِهِ الأُمَّةُ قَائِمَةً عَلَى أَمْرِ اللَّهِ، لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ» [رواه البخاری: ٧۱].
۶۴- از معاویهس [۱۵۲]روایت است گه گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند: «کسی که خداوند برایش ارادۀ خیر داشته باشد، برای وی در امور دین دانش میدهد، من تقسیم میکنم و خدا میدهد، و این امت تا ظهور علائم قیامت بر امر خداوند پایبند خواهند بود، و مخالفت دیگران ضرری به ایشان نمیرساند» [۱۵۳].
[۱۵۲] وی معاویه بن ابی سفیان بن صخر بن حرب است، دارای مناقب زیادی است، در رجب سال شصت هجری به عمر هشتاد و هفت سالگی وفات نمود، امام بخاری/از وی هشت حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (۱/۱۶۱). [۱۵۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از دانش در امور دین، دانستن احکام حلال و حرام، و دانستن حق خدا و حق خود و حق دیگران است، تا از حلال مستفید گردیده و از حرام اجتناب ورزد، و به حق کسی تجاوز ننماید، و مسائل دین از این امور پنجگانه خارج نیست، و مفهوم حدیث نبوی دلالت بر این دارد که اگر کسی احکام دین را نمیداند، از این خیر محروم است، و از این حدیث فضل علماء و دانشمندان بر دیگران به خوبی مشهود است، و از عمرسروایت است که میگفت: (پیش از آنکه به ریاست برسید، فقه [یعنی: احکام حلال و حرام] را بیاموزید)، و شاید قصدش این باشد، که اگر پیش از رسیدن به ریاست فقه نیاموزید، بعد از رسیدن به امارت فرصت آموختن فقه برای شما میسر نشود، چنانچه شاید قصدش این باشد که اگر فقه را نیاموخته به ریاست برسید، احتمال دارد که سبب بدبختی خود و دیگران شوید، و البته مراد از فقه، فهم حقیقی دین، و فهم مقاصد شرعی است، نه آنکه شخص منسوب به علم باشد، ولی برداشت و فهمش از دین، فهم معکوس از دین، و از مقاصد شرعی باشد. ۲) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا جکه «من تقسیم میکنم و خدا میدهد» این است که: آنچه را که خداوند برای من وحی کرده است، برای شما تبلیغ میکنم، و خداوند برای هرکدام فهم جداگانۀ میدهد، و به این سبب است که بعضیها از این وحی چیزهای بیشتری و بعضیها چیزهای کمتری میفهمند، و البته صحابه و هرکس دیگری که وحی قرآن و احادیث نبوی را میشنوند، در فهم و استنباط خود با یکدیگر متفاوت میباشند، و شاید یکی از اسباب اختلاف فقهاء در استنباط احکام از نصوص شرعی، همین تفاوت فهم آنها باشد. ۳) بعضی میگویند که سبب ورود این حدیث نبوی تقسیم کردن مالی بود که پیامبر خدا جروی مصلحتی که لازم دیدند از آن مال برای عدۀ مقدار بیشتری دادند، کسانی که حکمت این امر را نمیدانستد بر این تقسیم پیامبر خدا جاعتراض نمودند، و پیامبر خدا جدر مقابل اعتراض آنها فرمودند که: و وظیفۀ من تقسیم کردن است، و به این طریق برای آنها فهماندند که این تقسیم کردن من به اساس وحی بوده است، نه به اساس خواهش خودم، پس جای برای اعتراض باقی نمیماند، ۴) این حدیث دلالت بر حجیت اجماع دارد، زیرا مفهوم آن دلالت بر این دارد، که حق از این امت خارج نیست. ۵) طوری که عدۀ از علماء میگویند: از این حدیث نبوی شریف این طور دانسته میشود که هیچ عصری خالی از مجتهد نمیباشد، یعنی: وقت و زمانی نمیشود که مجتهدی، و یا مجتهدینی در آن عصر و زمان وجود نداشته باشد. ۶) علم فقه بر علوم دیگر فضیلت دارد، زیرا اکثر علم تفسیر و علم حدیث بیانگر احکام فقه است، و علم اصول فقه نیز بیانگر طریقۀ (فقه) نصوص قرآن کریم و سنت نبوی است، پس گویا تمام علوم شرعی برای فهم و دانستن علم فقه است، و از این جهت است که علم فقه بر علوم دیگر فضیلت دارد، و علاوه بر آن، علم (فقه) بیانگر حق خدا و حق بنده است، و کسی که علم را فقه را میآموزد و به آن عمل میکند، حق خدا و بندهاش را اداء کرده است، و اساس شریعت هم همین چیز است، و سورۀ (والعصر) هم اشاره به همین امر دارد، و از اینجا است که امام شافعی/میگوید که: اگر برای مردم جز همین سورۀ (والعصر) چیز دیگری نازل نمیشد، برایشان کافی بود.