۳۶- باب: المَسْحِ عَلَى الخُفَّيْنِ
باب [۳۶]: مسح کردن بر موزه
۱۵۳- عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س: عَنْ «النَّبِيِّ جأَنَّهُ مَسَحَ عَلَى الخُفَّيْنِ» وَأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ سَأَلَ عُمَرَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: نَعَمْ، إِذَا حَدَّثَكَ شَيْئًا سَعْدٌ، عَنِ النَّبِيّ ج، فَلاَ تَسْأَلْ عَنْهُ غَيْرَهُ [رواه البخاری: ۲٠۲].
۱۵۳- از سعد بن ابی وقاصسروایت است که پیامبر خدا جبر موزههای خود مسح نمودند.
عبدالله بن عمر از عمرباز این موضوع پرسان نمود.؟
[عمرس]گفت: بلی همینطور بود، وقتی که (سعد) برایت از پیامبر خدا جچیزی روایت کرد، از دیگری دربارۀ آن حدیث، پرسان مکن [۲٧۴].
۱۵۴- عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمَيَّةَ الضَّمْرِيِّ س: أَنَّهُ «رَأَى النَّبِيَّ جيَمْسَحُ عَلَى الخُفَّيْنِ» [رواه البخاری: ۲٠۴].
۱۵۴- از عمرو بن أمیه ضمریس [۲٧۵]روایت است که او پیامبر خدا جرا دیده است بر موزههای خود مسح میکردند.
۱۵۵- وَعَنْهُ سقَالَ: «رَأَيْتُ النَّبِيَّ جيَمْسَحُ عَلَى عِمَامَتِهِ وَخُفَّيْهِ» [رواه البخاری: ۲٠۵].
۱۵۵- و از عمرو بن أمیۀ ضمریسروایت است که گفت: پیامبر خدا جرا دیدم که بر عمامه و موزههای خود، مسح میکردند [۲٧۶].
[۲٧۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اینکه ابن عمربحدیث سعد بن أبی وقاص را در مورد مسح کردن نبی کریم جبر موزه قبول نکرد، سببش این بود که وی از این امر اطلاعی نداشت، و اکثر چیزی که برایش معلوم بود این بود که مسح کردن بر موزه تنها در سفر جواز دارد نه در حضر، ابن ابی شیبه از ابن عمربروایت میکند که گفت: پیامبر خدا جرا دیدم که «در سفر با آب بر موزه مسح کردند»، و موضوع مسح بر خفین از صحابههای بسیاری روایت شده است، بعضی از محدثین کسانی که از صحابه مسح بر خفین را روایت کردهاند جمعآوری نموده است، و تعداد آنها به بیش از هشتاد نفر میرسد، و از جملۀ آنها عشرۀ مبشره به جنت هستند، و حسن بصری میگوید که: هفتاد نفر از صحابه موضوع مسح بر خفین را برایم روایت کردهاند، و تمام علماء بر جواز و مشروعیت مسح بر خفین اتفاق نظر دارند، و بعضی از علماء میگویند که: نظر به اینکه مسح بر خفین به طریق تواتر ثابت شده است، انکار آن کفر است. ۲) ادعای اینکه مسح بر خفین به آیۀ وضوء که میگوید و پاهای خود را تا بجلک بشوئید نسخ شده است، ادعای غلطی است، زیرا از جملۀ احادیثی که مسح بر خفین را روایت میکند، حدیث مغیره بن شعبه در غزوۀ تبوک است، و طوری که به همگان معلوم است، آیۀ وضوء در سورۀ مائده در غزوۀ (مریسع) نازل گردیده است، و غزوۀ (مریسع) پیش از غزوۀ تبوک و اقع گردیده است، و علاوه بر آن جابرسروایت میکند که پیامبر خدا جرا دیده است که بر خفین مسح میکنند، و اسلام جابرسنیز بعد از نزول سورۀ مائده میباشد، بنابراین جایی برای انکار مسح بر خفین باقی نمیماند. [۲٧۵] وی عمرو بن أمیه بن خویلد ضمری است، از کسانی است که در اول مسلمان شدهاند، سفارت نبی کریم جدر نزد بعضی از ملوک و رؤساء به عهده داشته است، پیش از سال شصت هجری وفات یافته است، أسد الغابه (۴/۸۶). [۲٧۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلی آنکه: ۱) مسح بر موزه به اجماع علماء جواز دارد. ۲) جواز مسح بر عمامه مورد اختلاف است، امام احمد بن حنبل نظر به این حدیث نبوی شریف مسح بر عمامه را جائز میداند، ولی به سه شرط: شرط اول آنکه: شخص عمامه را مانند مسئلۀ موزه بر طهارت کامل پوشیده باشد، و مراد از طهارت کامل آن است که: شخص بعد از اینکه وضوء ساخت عمامه را به سرش بیچید، و در مرتبه دوم که میخواهد وضوء بسازد، اگر عمامه را که در حالت وضوء و طهارت پوشیده بود، باز نشده باشد، روا است که عوض مسح بر سر، بر عمامهاش مسح نماید. شرط دوم آنکه: عمامه بر زنخش نیز هیچ خورده باشد، ولو آنکه یک پیچ باشد. شرط سوم آنکه: تمام سر را دربر گرفته باشد، بنابراین اگر کسی عمامه را در یک کنار سر خود، و یا تنها در قسمت بالائی سرخود پیچانده بود، مسح کردن بر آن جواز ندارد. ولی اکثر علماء از آن جمله امام ابوحنیفه و امام شافعی و امام مالک وعدۀ دیگری از علماء رحمهم الله با استناد به دلایل و تعلیلات و تاویلاتی که میآورند، مسح بر عمامه را جایز نمیدانند، و از جملۀ دلایلشان این قول خداوند متعال است که در آیۀ وضوء میفرماید: ﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ﴾[المائده: ۶]، یعنی: و بر سرهای خود مسح کنید، و میگویند: کسی که بر عمامهاش مسح میکند، بر سرش مسح نکرده است، خطابی/میگوید: خداوند مسح سر را فرض گردانیده است، و حدیثی که در مورد مسح بر عمامه آمده است، قابل تاویل است، پس نباید آنچه را که متیقن است، در مقابل آنچه که محتمل است، ترک کرد. ولی باید گفت که: کسان بسیاری بر عمامه مسح کردهاند، که از آن جمله است: ابوبکر صدیقس، و اشخاص بسیاری نیز مسح بر عمامه را جایز میدانند، مانند: عمر بن خطاب، أنس بن مالک، أبوأمامه، سعد بن مالک، أبوالدرداء، عمر بن عبدالعزیز، حسن، قتاده، مکحول، اوزاعی، و أبوثورش. ۳) مسح کردن بر کلاه و عرقچین به هر حجمی که باشد، به اتفاق علماء جواز ندارد.