٧۲- باب: إِذَا حَمَلَ جَارِيَةً صَغِيرَةً عَلَى عُنُقِهِ فِي الصَّلاَةِ
باب [۱۱]: کسی که هنگام نماز خواندن دختر خوردسالی را بر دوش خود نهاد
۳۲۳- عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جكَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَهي لِأَبِي العَاصِ بْنِ الرَّبِيع بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا» [رواه البخاری: ۵۱۶].
۳۲۳- از ابوقتاده انصاریسروایت است که: پیامبر خدا جنماز میخواندند، و (أمامه) دختر زینب را، که دختر پیامبر خدا جباشد، باخود حمل میکردند، و پدر (أمامه) ابوالعاص بن ربیع ابن عبد شمس بود.
و هنگامی که پیامبر خدا جسجده میکردند، آن طفل را برزمین میگذاشتند، و چون برمیخواستند، دوباره او را باخود برمیداشتند [۴٩۴].
[۴٩۴] ابوالعاص شوهر زینب و داماد پیامبر خدا جبود، و از اشخاصی بود که در مکه به راستی و امانتداری معروف بود، پیش از نزول وحی، خدیجهلبرای پیامبر خدا جپیشنهاد کرد که زینب دختر خود را برای ابوالعاص به نکاح بدهند، و پیامبر خدا جپیشنهاد او را پذیرفته و زینب را برایش به نکاح دادند، هنگام عروسی، خدیجهلحمایل خود را برای زینب جهیزیه داد، و هنگامی که ابوالعاص در جنگ در صف مشرکین بود و به اسارت مسلمانان در آمد، زینبلآن حمایل را جهت خلاص کردن وی فرستاد، چون چشم پیامبر خدا جبه آن حمایل افتاد، تحت تاثیر قرار گرفته و برای صحابه گفتند: آیا میپذیرید که اسیر زینب را بدون مقابل آزاد سازید، و حمایلش را برایش پس بفرستید، آنها قبول کردند، و ابوالعاص آزاد شد، و هنگام هجرت مسلمانان به مدینۀ منوره، پیامبر خدا جاز ابوالعاص خواستند تا برای اجازه بدهد که به مدینه هجرت نماید، و او برایش اجازه داد، و بعد از اینکه ابوالعاص در سال فتح مکه مسلمان شد، پیامبر خدا جزینب را به دون نکاح جدیدی برایش پس دادند، و پیامبر خدا جهمیشه از صفات حمیدۀ ابوالعاص توصیف و تمجید میکردند، و وی در خلافت ابوبکر صدیقسوفات یافت.