۲- كتابُ الإِيمان
۲- کتاب ایمان
[۵٧]
[۵٧] ایمان در لغت به معنی تصدیق است، مثلا: وقتی که میگوئی من به خدا و رسولش ایمان دارم، معنیاش این است که تصدیق میدارم و یقین دارم که خدا واحد است، و رسولش بر حق است. و اما در معنی اصطلاحی آن چهار نظر از چهار فرقه وجود دارد: فرقۀ اول که قاضی عبدالجبار، و استاذ ابواسحاق اسفرایینی، و حسین بن فضل وغیره میباشند میگویند که: ایمان تنها عبارت از تصدیق به قلب است، یعنی: به مجرد آنکه شخص در قلب خود خدا را به وحدانیت شناخت و نبوت پیامبر خدا جرا تصدیق نمود، مؤمن شمرده میشود، ولو آنکه به زبان خود چیزی نگوید، و چون این قول با حدیث نبوی به طور کامل و صریح مخالف است، لذا اعتباری ندارد، و قابل قبول نیست. فرقۀ دوم که کرامیه باشد میگویند که: ایمان عبارت از اقرار به لسان است، یعنی: اگر کسی به زبان خود اقرار به وحدانیت خدا و نبوت محمد جنمود، مؤمن شمرده میشود، ولو آنکه قلبا مؤمن نباشد، لذا شخص منافقی که قلبا کافر است، در دنیا حکم به ایمانش میشود، ولو آنکه در آخرت از کفار شمرده میشود، و این نظر ظاهر البطلان است، زیرا کسی که در واقع و عندالله کافر باشد، چگونه میتوان بر وی – ولو در ظاهر – اطلاق اسم اسلام را نمود. فرقۀ سوم که در رأس آن امام ابوحنیفه/باشد میگویند که: ایمان عبارت از تصدیق به قلب و اقرار به زبان هردو است، و تصدیق به یکی از اینها در حصول ایمان کافی شمرده نمیشود، ولی این فرقه عمل کردن به مقتضیات ایمان را حق و واجب و لازم میداند، نه رکنی از ارکان ایمان. و فرقۀ چهارم که اصحاب حدیث، و مالک و شافعی و أحمد بن حنبل و او زاعی باشد میگویند که: ایمان عبارت از تصدیق به قلب، و اقرار به زبان، و عمل کردن با جوارح است، به این معنی که: عمل کردن به احکام دین جزئی از ایمان است، و صاحب شرح عقیدۀ طحاویه میگوید که: (اختلاف بین امام ابوحنیفه/و بین أئمۀ دیگر رحمهم الله در اینکه اعمال جزئی از ایمان است یا از لوازم ایمان، اختلاف شکلی و ظاهری است، زیرا اینکه اعمال لازمۀ ایمان، و یا جزئی از ایمان باشد، نتیجه یکی است، وسبب فساد عقیده نمیشود، زیرا هردو گروه بر این اتفاق نظر دارند که مرتکب کبیره از ایمان خارج نمیشود، بلکه سرنوشتش در مشیت خداوندأاست، اگر خواسته باشد از وی عفو میکند، و اگر خواسته باشد او را عذاب میکند) (شرح العقیده الطحاویة: ص/۳٧۴).