۱٩- باب: الغَضَبِ فِي المَوْعِظَةِ وَالتَّعْلِيمِ إِذَا رَأَى مَا يَكْرَهُ
باب [۱٩]: غضب کردن در وقت موعظه و تعلیم به سبب پیش آمد ناگوار
٧٩- عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ سقَالَ: قَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ أَكَادُ أُدْرِكُ الصَّلاَةَ مِمَّا يُطَوِّلُ بِنَا فُلاَنٌ، فَمَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ جفِي مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْ يَوْمِئِذٍ، فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّكُمْ مُنَفِّرُونَ، فَمَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِيهِمُ المَرِيضَ، وَالضَّعِيفَ، وَذَا الحَاجَةِ» [رواه البخاری: ٩٠].
٧٩- از ابومسعود انصاریسروایت است که گفت: شخصی برای [پیامبر خدا ج]گفت: یا رسول الله! از بسکه فلانی نماز را دراز میکند، نزدیک است که نماز را درنیابم [۱٧۲]. پیامبر خدا جآنچنان برآشفته شدند که در هیچ موعظه ایشان را در چنین حالتی ندیده بودم، و فرمودند:
«ای مردم! شما [به این کار خود] مردم را متنفر میسازید، کسی که به مردم [امامت میدهد] نماز را سبک بخواند، زیرا در بین مردم اشخاص مریض، و ناتوان و کسانی هستند که کار ضروری دارند» [۱٧۳].
۸٠- عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ جسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اللُّقَطَةِ، فَقَالَ ج: «اعْرِفْ وِكَاءَهَا، أَوْ قَالَ وِعَاءَهَا، وَعِفَاصَهَا، ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ اسْتَمْتِعْ بِهَا، فَإِنْ جَاءَ رَبُّهَا فَأَدِّهَا إِلَيْهِ» قَالَ: فَضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، أَوْ قَالَ احْمَرَّ وَجْهُهُ، فَقَالَ: «وَمَا لَكَ وَلَهَا، مَعَهَا سِقَاؤُهَا وَحِذَاؤُهَا، تَرِدُ المَاءَ وَتَرْعَى الشَّجَرَ، فَذَرْهَا حَتَّى يَلْقَاهَا رَبُّهَا» قَالَ: فَضَالَّةُ الغَنَمِ؟ قَالَ: «لَكَ، أَوْ لِأَخِيكَ، أَوْ لِلذِّئْبِ» [رواه البخاری: ٩۱].
۸٠- از زید بن خالد جهنیس [۱٧۴]روایت است که: شخصی از پیامبر خدا جاز حکم چیز (یافت شده) پرسید.
پیامبر خدا جفرمودند: «از نخبند و ظرف و کیسه آن بخود معرفت کامل و حاصل کن، و یک سال از آن سراغ بده، سپس از آن استفاده کن، و اگر صاحبش پیدا شد، آن را برایش برگردان».
آن شخص: پرسید: با شتر گم شده چه باید کرد؟
پیامبر خدا جآنچنان برآشفته گردیدند که رخسارشان سرخ شد، و یا گفت که رویشان سرخ شد، و فرمودند: «تو را به شتر چه کار؟ او آبِش خور، و کفش خود را با خود دارد، آب را مینوشد، و درخت را میچرد، او را بگذار تا صاحبش آمده و او را دریابد» [۱٧۵].
آن شخص گفت: گوسفند گمشده چه طور؟
فرمودند: «گوسفند یا برای تو است [در صورتی که صاحبش پیدا نشود]، یا برای برادر تو [که صحاب گوسفند باشد] و یا برای گرگ [اگر بدست کسی نیفتد]» [۱٧۶].
۸۱- عَنْ أَبِي مُوسَى سقَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ جعَنْ أَشْيَاءَ كَرِهَهَا، فَلَمَّا أُكْثِرَ عَلَيْهِ غَضِبَ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ: «سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ» قَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي؟ قَالَ: «أَبُوكَ حُذَافَةُ» فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: مَنْ أَبِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «أَبُوكَ سَالِمٌ مَوْلَى شَيْبَةَ» فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ مَا فِي وَجْهِهِ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا نَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ [رواه البخاری: ٩۲].
۸۱- از ابو موسیسروایت است که گفت: از پیامبر خدا جاز چیزهای پرسان میکردند که بدشان میآمد، چون از این چیزها زیاد پرسیدند، خشمگین گردیده و فرمودند: «هرچه که میخواهید از من بپرسید».
شخصی پرسید که: پدر من کیست؟
فرمودند: «پدر تو، حذافه است».
دیگری برخاست و پرسید: یا رسول الله! پدر من کیست؟
فرمودند: «پدر تو: (سالم) آزاد شدۀ (شیبه) است».
چون عمر آثار [خشم و غضب را] در چهرۀ پیامبر خدا جمشاهده نمود، گفت: یا رسول الله! ما [از اینکه سبب آزردگی شما شدیم] به نزد خداوند عزوجل توبه مینماییم [۱٧٧].
[۱٧۲] در اینجا باید به دو نکته اشاره نمود: ۱) کسی که نماز را طولانی میکرد، معاذ بن جبلسبود، و کسی که در نزد پیامبر خدا جاز طولانی شدن نماز شکایت کرد، شخص مزدور کاری بود که تمام روز به کار مشغول بود، شب که به خانهاش برمیگشت، مانده و خسته و بود، و با آنهم به نماز حاضر میشد، ولی از اینکه معاذسنماز را طولانی میکرد، برایش سبب مشقت میشد، از این جهت نزد پیامبر خدا جآمد و شکایت نمود. ۲) ظاهر قول این شخص که گفت: از بسکه فلانی نماز را دراز میکند، نزدیک است که نماز را درنیابم، دلالت برعکس مطلوبش میکند، زیرا طولانی شدن نماز سبب دریافتن جماعت میگردد، نه سبب درنیافتن آن، و علماء از این اشکال جوابهای مختلفی ارائه دادهاند، و آنچه که از همه به واقع نزدیکتر میرسد این است که: این شخص نسبت به ضعف وخستگی که داشت، چون امام نماز را طولانی میکرد، اشتراک کردن به جماعت برایش مشکل تمام میشد، و به این سبب نزدیک بود که نماز خواندن به جماعت را ترک کند، پس در این صورت دراز کردن نماز سبب آن میشد که این شخص جماعت را درنیابد. [۱٧۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) بعد از شنیدن شکایت آن شخص، با وجود آنکه پیامبر خدا جاز این سخن برآشفته شدند، ولی معاذسرا به طور مشخص مورد خطاب و ملامتی قرار ندادند، تا این کار سبب خجالت وی نشود، و این چیز اسلوب پیامبر خدا جبود، که اگر از کسی اشتباهی رخ میداد، او را به طور مشخص مورد خطاب و سرزنش قرار نمیدادند، بلکه به توجیه و ارشاد خود جنبۀ شمولیت داده و همگان را مورد خطاب قرار میدادند، تا به این طریق از یک طرف این کار سبب خجالت آن شخص نشود، و از طرف دیگر توجیه و ارشادشان عمومیت پیدا کرده و همگان از آن استفاده نمایند. ۲) طوری که به همگان معلوم است، نماز از اساسیترین ارکان دین است، ولی جهت مراعات حال مردم، و جهت آنکه مبادا به مشقت افتادن در ادای آن سبب تنفر ولو یک نفر از مردمان گردد، پیامبر خدا جامر به سبک خواندن نماز نمودند، و ایکاش همه کسانی که خود را علمبردار دین میدانند، از این ارشادات نبوی پیروی نموده و با کارهای نابخردانه خود سبب متنفر شدن مردم از این دین انسان ساز و جهان شمول نگردند، و به عوض چوب و چماق، از درایت و حکمت کار میگرفتند، و با خود فکر میکردند که آیا نبی کریم جدر تمام دورۀ نبوت خود، در امر به معروف و نهی از منکر – ولو برای یک مرتبه – با کسی از راه خشونت و ارعاب پیش آمد کردهاند. ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾[الأحزاب: ۲۱]. [۱٧۴] وی زید بن خالد جهنی است، بیرق قوم جهینه در روز فتح مکه در دست وی بود، در مدینۀ منوره سکونت گزید، و در همانجا در سال هفتاد و هشت هجری وفات یافت، امام بخاری/از وی پنج حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (۲/۲۳۸). [۱٧۵] سبب غضب پیامبر خدا جآن بود که آن شخص شتر گمشده را به مال گمشده قیاس نمود، و فکر کرد همانطوری که میتوان مال گمشده را برداشت، شتر گمشده را نیز میتوان گرفت و با خود برد، ولی این قیاس غلط است، زیرا مال گمشده اگر برداشته نشود، تلف گردیده و از بین میرود، ولی شتر گمشده در دست آب و علف برایش میسر بوده و اگر کسی او را نگیرد، امروز و یا فردا صاحبش آمده و او را بدست میآورد. و بعضی از علماء گفتهاند که اگر خوف این وجود داشت که شتر بدست اشخاصی خائنی بیفتد، و او را برای خود برده و به صاحبش ندهند، روا است که شتر را مانند هر مال گمشدۀ دیگری برده و از آن محافظت به عمل آورد، چنانچه که عثمانسدر زمان خلافت خود امر کرد که شتر گمشده را بگیرند، و بعد از معرفت حاصل کردن به آن، آن را بفرشند، و سپس اگر صاحبش آمد، قیمتش را برایش بدهند. [۱٧۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) پیامبر خدا جاز این جهت برای آن شخص گفتند که: «از نخبند و ظرف و کیسۀ آن برای خود معرفت کامل حاصل کن»، تا مال یافت شده با مال کسی که آن را یافته است، خلط نشود، و یا اینکه اگر این مال از حالت اصلیاش تغییر میخورد، و صاحبش بعد از این میآید، و نشانی آن را میگوید، بیادش باشد که مالش چه مواصفاتی داشته است، تا به این طریق بتواند مال را به صاحبش پس بدهد. ۲) کسی که مالی را مییابد، باید آن را یک سال سراغ بدهد، و این سراغ دادن باید در احتمال رفت و آمد صاحب آن مال، در آنجا بیشتر باشد، و باید در هفتۀ اول همه روز صبح و شام از آن مال سراغ بدهد، و در هفتۀ دوم روزانه یکبار، و در هفتۀ سوم تا هفتۀ هفتم هر هفته یکبار، و بعد از آن در هرماهی یکبار، تا آنکه یک سال کامل شود. ۳) اگر بعد از یک سال صاحبش پیدا نشد، شخص یابنده میتواند از مال یافت شده استفاده نماید، و اگر بعد از استفاده کردن از آن مال، صاحبش پیدا شد، یابنده باید بدل و یا قیمت آن را برای صاحبش پس بدهد، و علماء گفتهاند که از باب احتیاط بهتر است که اگر یابنده فقیر نباشد، مال یافت شده را برای فقراء بدهد و خودش از آن استفاده نکند، و در این صورت هم اگر صاحب مال پیدا شد، یابنده باید بدل و یا قیمت آن را برای صاحبش بپردازد. ۴) پیامبر خدا جاز این جهت بین شتر و گوسفند گم شده فرق گذاشتند که: گوسفند – برخلاف شتر – در مقابل حیوانات درنده ضعیف بوده و از خود دفاع کرده نمیتواند، بنابراین اگر گم شود، و کسی که او را مییابد، با خود نبرد، گرگ و یا درندۀ دیگری او را خواهد خورد، ولی اگر شخص یابنده او را ببرد، در صورتی که صاحبش پیدا شود، مالش را برایش مسترد میدارد، و اگر پیدا نشود، به تفصیلی که قبلا گذشت، به شخص یابنده و یا فقراء تعلق میگیرد. [۱٧٧] ازاحکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) سبب بد بردن پیامبر خدا جاز سؤال کردن مردم آن بود، که مبادا جواب دادن به این سؤالها، سبب آن شود که چیزهای مباح، بر مسلمان واجب گردیده و یا بر آنها حرام گردد، و از این سبب به مشقت بیفتند، و این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ﴾اشاره به این امر دارد. ۲) شخصی اولی که در مورد پدرش از پیامبر خدا جسؤال کرد، عبدالله بن حذافه بود، و سبب سؤالش آن بود که مردم او را به غیر پدرش نسبت میدادند، و شخص دوم: سعید بن سالم بود، و سبب سؤال او نیز آن بود که بنا به عادت جاهلیت بعضی از مردم در مورد نسبش بر او طعنه میزدند. ۳) عمرساز این جهت گفت که: (یا رسول الله! ما [از اینکه سبب آزردگی شما شدیم] به نزد خداوند عزوجل توبه مینماییم) که مبادا غضب پیامبر خدا جسبب نزول عذاب خداوندی گردد. ۴) از امور دین فقط باید از چیزهای سؤال نمود که مورد ضرورت باشد. ۵) از هرکار و تصرفی که سبب مشقت و مشکلات برای مردم میگردد، باید خودداری نمود، ولو آنکه سؤال کردن از امور دین باشد.