۱۸- باب: المَعَاصِي مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ، وَلاَ يُكَفَّرُ صَاحِبُهَا بِارْتِكَابِهَا إِلَّا بِالشِّرْكِ
باب [۱۸]: گناهان از اخلاق جاهلیت است و مرتکب گناهان کافر نمیشود مگر به شرک
۲۸- عَنْ أَبِي ذَر سقَالَ: سَابَبْتُ رَجُلًا فَعَيَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِي النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا ذَرٍّ أَعَيَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ، إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأْكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ» [رواه البخاری: ۳٠].
۲۸- از ابوذرس [٩۳]روایت است که گفت: شخصی را دشنام دادم، [و دشنامم آن بود که] که نسبت به مادرش به وی طعنه دادم.
پیامبر خدا جبرایم فرمودند: «ای ابوذر! به سبب مادرش به او طعنه میزنی؟ هنوز اخلاق جاهلیت در تو موجود است، مزدوران شما برادران شما هستند، خداوند ایشان را زیر دستتان قرار داده است، کسی که برادرش نزدش مزدور است، از طعامی که میخورد برایش طعام بدهد، و از لباسی که میپوشد برایش لباس بپوشاند، و آنها را به کاری بالاتر از توان آنها مکلف نسازید، و اگر مکلف ساختید، با آنها کمک نمائید» [٩۴].
[٩۳] وی جندب بن جناده بن قیس غفاری و از بزرگان صحابه است، پنجم نفری است که مسلمان شده است، بعد از اینکه مسلمان شد، اسلام خود را برملا ساخت، مشرکین بر او هجوم آورده و او را آنقدر زدند که بیهوش شد، عباسساو را نجات داد، و چون فردا شد، باز به ندای بلند گفت: (أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله)،باز مشرکین بر وی هجوم آورده و تا سرحد بیهوشی او را زدند، و باز عباسسآمده و او را از دست آن وحشیان خلاص کرد، خیلی عابد و زاهد بود، پیامبر خدا جدربارۀ وی فرموده بودند که: «ابو ذر در زهد خود مانند عیسی ابن مریم است، و علیسگفته است که: (ابو ذر علمی را آموخته است، که دیگران از آموختن آن عاجز اند)، وی شخصی بلند قامت و تنومندی بود، و در ربذه در سال سی و یک هجری وفات نمود، (أسد الغابه: ۵/۱۸۶-۱۸۸). [٩۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) گویند شخصی را که ابوذرسدشنام داده، و نسبت به مادرش به وی طعنه داده بود، بلالسبود، و امام بخاری در ادب مفرد از ابوذر روایت کرده است که گفت: مادر بلال عجمی (غیر عرب) بود، و من به این چیز بر وی طعنه دادم، و در روایت دیگری آمده است که ابوذرسگفت: من برایش بچۀ سیاهپوست گفته بودم. ۲) چون ابوذرساین سخن را از پیامبر خدا جشنید، خود را بر زمین انداخت، و رخسارش را بر خاک گذاشت و گفت: سوگند به خدا، تا وقتی که بلال نیامده و رخسارم را با هردو پایش پایمال نکند، رخسارم را از خاک برنخواهم داشت، و بلال آمد و رخسارش را پایمال کرد، و از آن به بعد ابوذرساز هر طعامی که میخورد، و از هر لباسی که میپوشید، برای مزدوران خود طعام و لباس میداد.