فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

۲۸- باب: إِثْمِ مَنْ كَذَبَ عَلَى النَّبِيِّ ج
باب [۲۸]: گناه کسی که بر پیامبر خدا جدروغ بگوید

۲۸- باب: إِثْمِ مَنْ كَذَبَ عَلَى النَّبِيِّ ج
باب [۲۸]: گناه کسی که بر پیامبر خدا جدروغ بگوید

٩٠- عَنْ عَليّ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ جيَقُولُ: «لاَ تَكْذِبُوا عَلَيَّ، فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارَ» [رواه البخاری: ۱٠۶].

٩٠- از علیس [۱۸٧]روایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که می‌فرمودند:

«بر من دروغ نگویید [یعنی: از زبان من دروغ نگوئید]، زیرا کسی که از [زبان] من دروغ بگوید، پس هرآئینه جایش را در دوزخ آماده نماید» [۱۸۸].

٩۱- عَنْ سَلَمَةَ بنِ الأَكْوَعِ سقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «مَنْ يَقُلْ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: ۱٠٩].

٩۱- از سلمه بن اکوعس [۱۸٩]روایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند: «کسی که بر من چیزی بگوید که من نگفتۀ باشم، [یعنی: از زبانم چیزی بگوید که من نگفته باشم]، پس جای خود را در آتش آماده نماید» [۱٩٠].

٩۲- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «تَسَمَّوْا بِاسْمِي وَلاَ تَكْتَنُوا بِكُنْيَتِي، وَمَنْ رَآنِي فِي المَنَامِ فَقَدْ رَآنِي، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لاَ يَتَمَثَّلُ فِي صُورَتِي، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: ۱۱٠].

٩۲- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«به نام من نام‌گذاری کنید، ولی کنیه‌ام را برای خود کنیه قرار ندهید».

«و کسی که مرا به خواب به بیند، در حقیقت خودم را به خواب دیده است، زیرا شیطان خود را به صورت من درآورده نمی‌تواند».

«و کسی که بر من دروغ بگوید، جای خود را در آتش آماده نماید» [۱٩۱].

[۱۸٧] وی اسدالله الغالب، علی بن أبی طالب، پسر عم پیامبر خدا ج، و همسر فاطمه الزهراء، و پدر سبطین، حسن و حسین است، یکی از عشرۀ مبشره به جنت، و یکی از خلفاء راشدین، و علماء ربانیین است، به سن ده سالگی اسلام آورد، و دومین کسی بعد از خدیجهلاست که مسلمان شده است، پیامبر خدا جبین خود و او دوبار عقد اخوت [برادری] بستند، در شجاعت و کرم معروف همگان بود، از دنیا روگردان و کاملا به یاد آخرت بود، دنیا را مخاطب قرار داده و می‌گفت: (دیگری را فریب بده من فریبت را نمی‌خورم)، فضائلش بسیار و مناقبش بی‌شمار است، مدت خلافتش تقریبا پنج سال بود، و شب یک شنبه، نوزدهم ماه رمضان سال چهل هجری به سن شصت و سه سالگی از دست عبدالرحمن بن ملجم به شمشیر زهرآلودی به شهادت رسید، امام بخاری/از وی بیست و نه حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (۴/۱۶-۴٠). [۱۸۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از دروغ نگفتن بر پیامبر خدا جاین است که از زبان‌شان نباید به دروغ چیزی روایت کرد که مثلا: پیامبر خدا جچنین و یا چنان گفته‌اند، در حالی که ایشان چنین چیزی نگفته باشند، خواه این دروغ به نفع باشد و خواه به ضرر، خواه در مسائل دنیوی باشد و خواه در مسائل اخروی. ۲) همانطوری که نسبت دادن قول دروغ بر پیامبر خدا جروا نیست، نسبت دادن فعل دروغ نیز بر ایشان روا نیست، که مثلا بگوید: پیامبر خدا جچنین و چنان کردند، در حالی که ایشان چنین و چنان کاری نکرده باشند. ۳) نظر به ظاهر این حدیث، دروغ گفتن از زبان پیامبر خدا جاز گناهان کبیره شمرده می‌شود، که اگر خدا بخواهد مرتکب این عمل را عفو می‌کند، و اگر بخواهد مجازات می‌کند، گرچه بعضی از علماء دروغ گفتن از زبان پیامبر خدا جرا کفر دانسته‌اند، ولی شاید راجح همان قول اول باشد، والله تعالی أعلم. ۴) گرچه دروغ بستن هرکسی ناروا و از گناهان کبیره است، ولی گناه دروغ بستن بر پیامبر خدا جبیشتر و عذابش افزون‌تر است، زیرا اگر کسی چیزی را – چه قولی باشد و چه فعلی و چه تقریری – به پیامبر خدا جنسبت می‌دهد، این چیز حکمی از احکام شرعی می‌شود که تا قیامت مردم به اساس اینکه این حکم از طرف شریعت است به آن عمل می‌کنند، و چه بسا که این حکم چیزی را که حلال است بر مردم حرام بگرداند، و یا چیزی را که حرام است، برای آن‌ها حلال معرفی کند، و مردم هم به اساس اینکه از طرف شریعت است به آن عمل کنند، در حالی که اساس این حکم از طرف این شخص کذاب و مفتری است. [۱۸٩] وی سلمه بن اکوع بن عبدالله اسلمی است، شخص شجاع و تیرانداز ماهری بود، در مدینه سکونت گزید و بعد از آن به ربذه نقل مکان نمود، و در همانجا در سال هفتاد و چهار هجری به سن هشتاد سالگی درگذشت، امام بخاری/از وی بیست حدیث روایت کرده است، (أسد الغابه: ۲/۳۳۳). [۱٩٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این حدیث هم مؤید حدیث قبلی است، و این حدیث از چندین صحابه روایت شده است، و از جملۀ معدود احادیث متواتر قولی است، ولی احادیث متواتر فعلی بسیار است. ۲) حدیث متواتر آن است که آن را عدۀ زیادی از روات که اتفاق‌شان بر دروغ گفتن از نگاه عقلی محال باشد، روایت کرده باشند، و تواتر بر دو نوع است، تواتر لفظی و تواتر معنوی. تواتر لفظی آن است که یک حدیث به یک لفظ و یک معنی به طریق تواتر روایت شده باشد، مانند همین حدیث: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنِ النَّارِ»، و تواتر معنوی آن است که لفظ آن حدیث در روایات مختلف باهم تفاوت داشته باشد، ولی از نگاه معنی اختلافی در بین آن روایات نباشد، مثل (بالا کردن دست هنگام دعا کردن) که این موضوع به طور متواتر در لفظ واحدی نیامده است، ولی در مناسبت‌های متعددی آمده است که پیامبر خدا جهنگام دعا کردن دست‌های خود را بالا می‌کردند. [۱٩۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این حدیث نبوی شریف متضمن سه موضوع است: أ- نامگذاری به نام پیامبر خدا جو کنیه نکردن به کنیه ایشان. ب- حکم کسی که پیامبر خدا جرا به خواب می‌بیند. ج- اینکه اگر کسی از زبان ایشان دروغ می‌گوید، جای خود را در آتش دوزخ آماده نماید، حکم موضوع اخیر در دو حدیث قبلی گذشت، و حکم دو موضوع دیگر قرار آتی است: ۲) نامگذاری به نام مبارک پیامبر خدا جکه (محمد) باشد، روا است، بلکه از بهترین نام‌ها است، و از این جهت است که اکثر مسلمانان و از جمله مسلمانان وطن ما، نام فرزند خود را اگر به مفرد بگذارند، نام (محمد) را با وی ضمیمه می‌سازند، مثلا: اگر نامش را علی بگذارند می‌گوید: محمد علی، و اگر اکرم بگذارند، می‌گویند محمد اکرم، و همچنین است محمد حسن، و محمد آصف، و محمد رحیم، و محمد یوسف، و محمد جمیل، و محمد امین، وووو. ۳) کنیت نمودن به کنیۀ پیامبر خدا جکه (أبو القاسم) باشد، روا نیست، و گویند: سبب این نهی آن بود که یهود پیامبر خدا جرا به کنیت‌شان صدا می‌کردند، چون ایشان ملتفت می‌شدند، روی ایذاء و تمسخر می‌گفتند: قصد ما أبو القاسم لفظ است نه خصوص سبب، نباید به کنیت‌شان خود را مکنی نمود. ۴) در زبان فارسی کسی که نام فرزندش قاسم باشد، او را (پدر قاسم) می‌گویند، که معنایش به عربی همان (أبو القاسم) می‌شود، ولی آیا کنیت به (پدر قاسم) روا است؟ جواب این مسأله را در جای ندیدم، ولی می‌توان گفت که اگر این شخص فرزند دیگری مثلا به نام (اکرم) داشته باشد، ولو آنکه فرزند کوچکتر آن باشد، بهتر است او را به نام (اکرم) یاد کنند نه به نام (پدر قاسم)، ولی اگر فرزند دیگری نداشته باشد، و قصد سوئی در میان نباشد، او را به نام (پدر قاسم) یاد کردن باکی نخواهد داشت. ۵) دیدن پیامبر خدا جبه خواب حق است، و اگر کسی این سعادت نصیبش می‌شود که ایشان را به خواب ببیند، در حقیقت خود نبی کریم جرا دیده است، زیرا شیطان نمی‌تواند که خود را به صورت نبی کریم جدرآورد. ۶) اگر کسی ادعا می‌کند که پیامبر خدا جرا به خواب دیده است، و ایشان در خواب او را به چیزی که مخالفت شریعت است، امر و یا نهی نموده‌اند، یقینا این شخص دروغ می‌گوید، و سخنش را نباید باور کرد.