فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد اول

فهرست کتاب

٩- باب: مَا يُذْكَرُ فِي الفَخِذِ
باب [٩]: آنچه که در مورد عورت بودن (ران) آمده است

٩- باب: مَا يُذْكَرُ فِي الفَخِذِ
باب [٩]: آنچه که در مورد عورت بودن (ران) آمده است

۲۴۳- عَنْ أَنَسِ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جغَزَا خَيْبَرَ، فَصَلَّيْنَا عِنْدَهَا صَلاَةَ الغَدَاةِ بِغَلَسٍ، فَرَكِبَ نَبِيُّ اللَّهِ جوَرَكِبَ أَبُو طَلْحَةَ، وَأَنَا رَدِيفُ أَبِي طَلْحَةَ، فَأَجْرَى نَبِيُّ اللَّهِ جفِي زُقَاقِ خَيْبَرَ، وَإِنَّ رُكْبَتِي لَتَمَسُّ فَخِذَ نَبِيِّ اللَّهِ ج، ثُمَّ حَسَرَ الإِزَارَ عَنْ فَخِذِهِ حَتَّى إِنِّي أَنْظُرُ إِلَى بَيَاضِ فَخِذِ نَبِيِّ اللَّهِ ج، فَلَمَّا دَخَلَ القَرْيَةَ قَالَ: «اللَّهُ أَكْبَرُ خَرِبَتْ خَيْبَرُ إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ ﴿فَسَاءَ صَبَاحُ المُنْذَرِينَ«قَالَهَا ثَلاَثًا، قَالَ: وَخَرَجَ القَوْمُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ، فَقَالُوا: مُحَمَّدٌ وَالخَمِيسُ - يَعْنِي الجَيْشَ - قَالَ: فَأَصَبْنَاهَا عَنْوَةً، فَجُمِعَ السَّبْيُ، فَجَاءَ دِحْيَةُ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَعْطِنِي جَارِيَةً مِنَ السَّبْيِ، قَالَ: «اذْهَبْ فَخُذْ جَارِيَةً»، فَأَخَذَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ جفَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَعْطَيْتَ دِحْيَةَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، سَيِّدَةَ قُرَيْظَةَ وَالنَّضِيرِ، لاَ تَصْلُحُ إِلَّا لَكَ، قَالَ: «ادْعُوهُ بِهَا» فَجَاءَ بِهَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ جقَالَ: «خُذْ جَارِيَةً مِنَ السَّبْيِ غَيْرَهَا»، قَالَ: فَأَعْتَقَهَا النَّبِيُّ جوَتَزَوَّجَهَا، وجَعَلَ صَدَاقَها عِتْقَها، حَتَّى إِذَا كَانَ بِالطَّرِيقِ، جَهَّزَتْهَا لَهُ أُمُّ سُلَيْمٍ، فَأَهْدَتْهَا لَهُ مِنَ اللَّيْلِ، فَأَصْبَحَ النَّبِيُّ جعَرُوسًا، فَقَالَ: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيَجِئْ بِهِ» وَبَسَطَ نِطَعًا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالتَّمْرِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالسَّمْنِ، قَالَ: وَأَحْسِبُهُ قَدْ ذَكَرَ السَّوِيقَ، قَالَ: فَحَاسُوا حَيْسًا، فَكَانَتْ وَلِيمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج[رواه البخاری: ۳٧۱].

۲۴۳- از انسسروایت است که پیامبر خدا جبه غزوۀ خیبر رفتند، و نماز صبح را با ایشان در خیبر به تاریکی اداء نمودیم، پیامبر خدا جسوار گردیدند، و ابوطلحه نیز سوار شد، و من پشت سر ابوطلحه سوار شدم.

پیامبر خدا ج[مرکب خود را] به طرف کوچه‌های خیبر پیش راندند، و زانوهایم به ران پیامبر خدا جتماس می‌کرد، بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا جدور گردید، تا جایی که سفیدی ران پیامبر خدا جرا می‌دیدم [۳٩۵].

چون به قریۀ خیبر داخل گردیدند، گفتند: «الله اکبر، خیبر خراب شد، وقتی که ما به دیار مردمی بیاییم، پس بدا به حال و روز بیم داده شده‌گان»، این سخن را سه بار تکرار نمودند.

[انسس]گفت که: [درین وقت] مردم خیبر جهت انجام دادن کارهای خود بیرون شده بودند، و با خود می‌گفتند: محمد با لشکرش رسید!

[انسس]گفت که: ما خیبر را به زور و یا به صلح فتح کردیم [۳٩۶]، چون اسیران را جمع کردند، (دحیه) آمد و گفت: یا رسول الله! از این اسیران یک کنیزی را برای من بدهید.

فرمودند: «برو! کنیزی را انتخاب کن».

دحیهس(صفیه بنت حیی) را انتخاب نمود [۳٩٧].

شخصی نزد پیامبر خدا جآمد و گفت: یا رسول الله! (صفیه بنت حیی) سردار قوم (قُریظه) و (نضیر) را برای (دحیه) دادید، و او جز برای شما برای شخص دیگری مناسب نیست.

فرمودند: «دحیه را با آن زن طلب کنید».

دحیهسآن زن را آورد. چون پیامبر خدا جبه طرف آن زن دیدند، فرمودند: «کنیز دیگری را از بین اسیران انتخاب کن» [۳٩۸].

[انسس]گفت که پیامبر خدا ج(صفیه)لرا آزاد کردند و با او ازدواج نمودند، و مَهرش را همان آزادی‌اش قرار دادند، و هنوز در راه بودند، که (أم سلیم) [صفیه] را برای‌شان تجهیز و آماده نمود، و شب نزد پیامبر خدا جفرستاد، و پیامبر خدا جصبح آن روز داماد شده بودند.

و فرمودند: «کسی که چیزی دارد، حاضر نماید»، و سفره‌های را که از پوست بود، پهن نمودند، کسی خرما آورد، و کسی روغن آورد، و فکر می‌کنم که انسسگفت: و کسی تلخان، سپس این چیزها را باهم مخلوط ساختند، و این طعام عروسی پیامبر خداجبود [۳٩٩].

[۳٩۵] عبارتی که از آن در حدیث نبوی شریف به (بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا جدور گردید) تعبیر شده است، کلمه (حسر) است، و احتمال دارد که این کلمه به صیغه مجهول باشد، چنان‌چه احتمال دارد که به صیغه معلوم باشد، و البته معنی فرق می‌کند. اگر به صیغۀ مجهول باشد، معنایش آن می‌شود که ازار از روی ران پیامبر خدا جبدون اختیارشان دور گردید، و اگر به صیغۀ معلوم باشد، معنایش این می‌شود که خود پیامبر خدا جازار را از روی ران خود دور نمودند، ولی در هردو صورت دلالت بر این ندارد که ران عورت نیست، زیرا در صورت اول برهنه شدن ران بدون اختیار نبی کریم جبود، و در صورت دوم: یعنی در صورتی که خود نبی کریم ازار را از روی ران خود دور کرده باشند، این عمل‌شان روی ضرورت بود، و ضرورت در اینجا آماده شدن جهت بهتر راندن مرکب بود، پس در حالت عادی، (ران) – طوری که در احادیث دیگری آمده است – بر عورت بودن خود باقی می‌ماند. [۳٩۶] لفظ (عنوة) که در حدیث آمده است، از الفاظ اضداد است، که به معنی جنگ و صلح هردو استعمال می‌شود، و از همین سبب است که علماء، در مورد اینکه خیبر به جنگ فتح شده است یا به صلح، اختلاف نظر دارند، و گرچه استعمال آن به معنی زور شهرت بیشتری دارد، ولی در ترجمه هردو معنی مراعات گردیده است. [۳٩٧] وی صفیه بنت حیی بن أخطب از اولاد هارون÷است، شوهرش کنانه ابن ابی الحقیق بود که در روز خیبر به قتل رسید، خود صفیهلدر خلافت علیسوفات یافت، و در جنة البقیع دفن گردید. [۳٩۸] و اینکه پیامبر خدا جبرای دحیه اجازه دادند که پیش از تقسیم غنیمت برای خود کنیزی انتخاب نماید، سببش این بود که: ایشان حق داشتند که از مال غنیمت چیزی را انتخاب نموده و برای هرکس که بخواهند، بخشش بدهند، و یا سبشش این بود که از اصل غنیمت برایش نافله دادند، و یا آن را از خمس غنیمت حساب کردند، و تصرف در خمس غنیمت متعلق به ایشان بود، و یا به سبب این بود که بعد از تقسیم این کنیز را از حصۀ غنیمت وی کم کنند، و با وجود همۀ این احتمالات اشکالی در اختیار دادن به وی در انتخاب کنیزی برایش باقی نمی‌ماند. اینکه پیامبر خدا جصفیه را از وی پس گرفتند، سببش این بود که برایش اجازۀ انتخاب کنیز عادی را داده بودند، نه کنیزی را که از همگان بهتر باشد، و برای آنکه در این کار از دیگران برتری نداشته باشد، آن کنیز را از وی پس گرفتند. [۳٩٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: گرچه توضیحات لازم در این حدیث نبوی شریف در جای خودش صورت گرفته است، ولی با آن‌هم احکام دیگری نیز می‌تواند از این حدیث استخراج و استنباط گردد، از آن جمله اینکه: ۱) اگر مرکوب قوی باشد، و تحمل داشته باشد، روا است که دو نفری بر آن سوار شد. ۲) در جهاد در وقت مقابله با دشمن ذکر خدا مستحب است، و بهتر است آنکه به گفتن سه بار (الله أکبر) باشد. ۳) دواندن اسپ در جای مناسبش روا است. ۴) اگر کسی کنیزی داشته باشد، مستحب است که آن را آزاد ساخته و با وی ازدواج نماید. ۵) اگر کسی کنیزش را آزاد کرد، آیا این کنیز بعد از آزاد شدن مجبور است که با شخصی که او را آزاد کرده است، ازدواج نماید؟ و آیا روا است که این شخص آزاد کردن کنیز را برایش مهر قرار بدهد؟ در این مورد اختلاف است: عدۀ از علماء از آن جمله امام احمد و اهل ظاهر رحمهم الله، نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف می‌گویند که: بلی! این کنیز بعد از آزاد شدن با شخصی که او را به نیت اینکه با وی ازدواج نماید آزاد کرده است، باید ازدواج نماید، و مهرش همین آزاد کردنش می‌باشد. امام شافعی/می‌گوید: این کنیز اگر با آن شخص ازدواج کرد، مهرش همان آزاد شدنش می‌باشد، و اگر نخواست ازدواج کند، باید قیمت خود را برای آن شخص بپردازد. امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله می‌گویند: آنچه که در این حدیث آمده است، خاص برای پیامبر خدا جاست، بنابراین، این زن بعد از آزاد شدن آزاد است که با شخصی که او را آزاد ساخته است، ازدواج نماید، و یا ازدواج ننماید، و اگر ازدواج کرد، مستحق مهر مثل خود می‌شود، و اگر ازدواج نکرد، باید قیمت خود را برای شخصی که او را آزاد کرده است، بپردازد.