۱۵- باب: الِاسْتِنْجَاءِ بِالحِجَارَةِ
باب [۱۵]: استنجاء زدن با سنگ
۱۲۴- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ: اتَّبَعْتُ النَّبِيَّ ج، وَخَرَجَ لِحَاجَتِهِ، فَكَانَ لاَ يَلْتَفِتُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَقَالَ: «ابْغِنِي أَحْجَارًا أَسْتَنْفِضْ بِهَا - أَوْ نَحْوَهُ - وَلاَ تَأْتِنِي بِعَظْمٍ، وَلاَ رَوْثٍ، فَأَتَيْتُهُ بِأَحْجَارٍ بِطَرَفِ ثِيَابِي، فَوَضَعْتُهَا إِلَى جَنْبِهِ، وَأَعْرَضْتُ عَنْهُ، فَلَمَّا قَضَى أَتْبَعَهُ بِهِنَّ» [رواه البخاری: ۱۵۵].
۱۲۴- از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جرا که به قضای حاجت بیرون شده بودند، تعقیب نمودم، و ایشان ملتفت نبودند، تا اینکه به ایشان نزدیک شدم.
فرمودند: «برایم سنگهایی را پیدا کن که با آنها استنجاء بزنم، و استخوان و سرگین را نیاوری».
سنگهای را به گوشۀ جامۀ خود آوردم و در کنارشان گذاشتم و خودم برگشتم، و چون قضای حاجت کردند، خود را به آن سنگها، پاک کردند [۲۴۳].
[۲۴۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) حکمت آنکه نبی کریم جاز استنجاء زدن به استخوان و سرگین خودداری نمودند آن بود که استخوان – همانطوری که در حدیث دیگری آمده است – طعام جنیان است، پس نباید طعام آنها را ملوث ساخت، و سرگین چون خودش نجس است، پس نجاست دیگری را پاک کرده نمیتواند. ۲) بعضی از علماء میگویند که علت استنجاء نزدن آن حضرت جبه استخوان آن بود که استخوان صاف و لغزان است، و نجاست را برنمیدارد، بنابراین همانطوری که استنجاء زدن به استخوان روا نیست، به هر جسم سخت و صاف دیگری مانند: شیشه، سفال و امثال اینها نیز جواز ندارد، و همانطوری که استجاء زدن به سرگین روا نیست به فضله هیچ حیوان دیگری مانند: فضلۀ گاو، پشکل شتر و گوسفند، وغیره نیز جواز ندارد. ۳) بعضی از علماء گفتهاند که استنجاء زدن به نُه چیز روا نیست: استخوان، فضلۀ انسان، سرگین، طعام – هر طعامی که باشد – زغال، کاغذ، پارچه، برگ درخت، گیاه که علف باشد.