۳- باب: نِكَاحِ الأَبْكَارِ
باب [۳]: به نکاح گرفتن دختران بِکر
۱۸۳۱- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ لَوْ نَزَلْتَ وَادِيًا وَفِيهِ شَجَرَةٌ قَدْ أُكِلَ مِنْهَا، وَوَجَدْتَ شَجَرًا لَمْ يُؤْكَلْ مِنْهَا، فِي أَيِّهَا كُنْتَ تُرْتِعُ بَعِيرَكَ؟ قَالَ: «فِي الَّذِي لَمْ يُرْتَعْ مِنْهَا» تَعْنِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جلَمْ يَتَزَوَّجْ بِكْرًا غَيْرَهَا[رواه البخاری: ۵٠٧٧].
۱۸۳۱- از عائشهلروایت است که گفت: گفتم: یا رسول الله! اگر در دشتی بروید و در آنجا درختی باشد که از آن چیزی خورده شده است، و درخت دیگری را ببینید که دست نخورده باقی مانده است، شتر خود را از کدام یک از آن دو درخت میچرانید؟
فرمودند: «از آن درختی که دست نخورده باقی مانده است»، و مقصد [عائشهل]این بود که پیامبر خدا جغیر از او با دختر بِکری ازدواج نکرده بودند [۴].
[۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این حدیث دلالت بر حسن تعبیر عائشهلو کمال بلاغت وی دارد، که با این تشیبه بلیغ، بر تری خود را بر دیگر ازدواج مطهرات برای پیامبر خدا جبیان نمود. ۲) خود نبی کریم جصحابهشرا تشویق میکردند که با دختران بکر ازدواج نمایند، روایت است که جابرسمیخواست با زن بیوۀ ازدواج کند، در این مورد با پیامبر خدا جمشورت نمود، پیامبر خدا جبرایش گفتند: چرا با دختر بکری ازدواج نمیکنی که تو با او، و او با تو شوخی کند، جابرسگفت: پدرم وفات نموده و اطفال خورد سالی از او بجا مانده است، و زن بیوه در سر پرستی کردن از آنها تجربۀ بهتری دارد، از این سبب خواستم تا با چنین زنی ازدواج نمایم، پیامبر خدا جاین پیشنهادش را پذیرفتند.