۲٧- باب: الْقُرْعَةِ بَيْنَ النِّساءِ إِذَا أَرَادَ سَفَراً
باب [۲٧]: قرعه کشی بین زنها در وقتی که ارادۀ سفر داشته باشد
۱۸۶۲ عَنْ عَائِشَةَ، ل«أَنَّ النَّبِيَّ جكَانَ إِذَا خَرَجَ أَقْرَعَ بَيْنَ نِسَائِهِ، فَطَارَتِ القُرْعَةُ لِعَائِشَةَ وَحَفْصَةَ، وَكَانَ النَّبِيُّ جإِذَا كَانَ بِاللَّيْلِ سَارَ مَعَ عَائِشَةَ يَتَحَدَّثُ، فَقَالَتْ حَفْصَةُ: أَلاَ تَرْكَبِينَ اللَّيْلَةَ بَعِيرِي وَأَرْكَبُ بَعِيرَكِ، تَنْظُرِينَ وَأَنْظُرُ؟ فَقَالَتْ: بَلَى، فَرَكِبَتْ، فَجَاءَ النَّبِيُّ جإِلَى جَمَلِ عَائِشَةَ وَعَلَيْهِ حَفْصَةُ، فَسَلَّمَ عَلَيْهَا، ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلُوا، وَافْتَقَدَتْهُ عَائِشَةُ، فَلَمَّا نَزَلُوا جَعَلَتْ رِجْلَيْهَا بَيْنَ الإِذْخِرِ، وَتَقُولُ: يَا رَبِّ سَلِّطْ عَلَيَّ عَقْرَبًا أَوْ حَيَّةً تَلْدَغُنِي، وَلاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ أَقُولَ لَهُ شَيْئًا» [رواه البخاری: ۵۲۱۱].
۱۸۶۲- از عائشهلروایت است که پیامبر خدا جهنگامی که عزم سفر میکردند، بین همسران خود قرعه کشی میکردند، در یکی از سفرها قرعۀ عائشه و حفصهبباهم برآمد، [در مسیر راه] چون شب میشد پیامبر خدا جبا عائشهلصحبت میکردند.
حفصه برای عائشهلگفت: چه میشود که امشب تو شتر مرا سوار شوی و من شتر تو را، تا ببینیم که چه میشود، عائشهلقبول کرد و گفت: بسیار خوب است، حفصهلآمد و بر شتر عائشهلسوار شد.
پیامبر خدا جبه طرف شتر عائشه که حفصه بر آن سوار بود آمدند، و سلام کردند، و به راه ادامه دادند تا اینکه در جایی منزل نمودند، در این وقت بود که عائشهلدرد جدایی پیامبر خدا جرا احساس نمود.
و چون فرود آمدند، عائشهلپاهایش را داخل (إذْخِر) [که یک نوع گیاهی است] میکرد و میگفت: پروردگارا! عقرب و یا ماری را بر من مسلط کن تا مرا بگزد، و برای پیامبر خدا جچیزی گفته نمیتوانم.