فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد ششم

فهرست کتاب

۲- باب مَنْ طَلَّقَ، وَهَلْ يُوَاجِهُ امْرَأتَهُ بِالطَّلاَقِ
باب [۲]: کسی که زنش را طلاق می‌دهد، آیا باید در پیش روش طلاق بدهد؟

۲- باب مَنْ طَلَّقَ، وَهَلْ يُوَاجِهُ امْرَأتَهُ بِالطَّلاَقِ
باب [۲]: کسی که زنش را طلاق می‌دهد، آیا باید در پیش روش طلاق بدهد؟

۱۸٧۴- عَنْ عَائِشَةَ، ل: أَنَّ ابْنَةَ الجَوْنِ، لَمَّا أُدْخِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ جوَدَنَا مِنْهَا، قَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ، فَقَالَ لَهَا: «لَقَدْ عُذْتِ بِعَظِيمٍ، الحَقِي بِأَهْلِكِ» [رواه البخاری: ۵۲۵۴].

۱۸٧۴- از عائشهلروایت است که چون دختر بنی جون را نزد پیامبر خدا جآوردند، و پیامبر خدا جبه او نزدیک شدند گفت: من از تو بخدا پناه می‌جویم، فرمودند: «بذات عظیمی پناه جستی، نزد خانواده‌ات برو».

۱۸٧۵- وَفي روايَةٍ عَنْ أَبِي أُسَيْدٍ س،أَنَّه أُىْخِلَتْ عَلَيْهِ النَّبِيُّ جقَالَ: «هَبِي نَفْسَكِ لِي» قَالَتْ: وَهَلْ تَهَبُ المَلِكَةُ نَفْسَهَا لِلسُّوقَةِ؟ قَالَ: فَأَهْوَى بِيَدِهِ يَضَعُ يَدَهُ عَلَيْهَا لِتَسْكُنَ، فَقَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ، فَقَالَ: «قَدْ عُذْتِ بِمَعَاذٍ» ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْنَا فَقَالَ: «يَا أَبَا أُسَيْدٍ، اكْسُهَا رَازِقِيَّتَيْنِ، وَأَلْحِقْهَا بِأَهْلِهَا» [رواه البخاری: ۵۲۵۵].

۱۸٧۵- و در روایت ابی أُسید آمده است که چون [دختر بنی‌جون] نزد پیامبر خداجآورده شد، پیامبر خدا جبرایش گفتند: خودت را برایم ببخش.

گفت: آیا امکان دارد که مَلِکَه خود را برای شخص بازاری ببخشد؟

گفت: و چون دست خود را نزدیک کردند که آرامش بیابد.

گفت: از تو بخدا پناه می‌جویم.

فرمودند: «به ذات بزرگی پناه جستی»، بعد از آن [پیامبر خدا ج]نزد ما آمده و فرمودند: «ای ابا أسید! برایش دو جامۀ نازک بپوشان، و او را نزد خانواده‌اش ببر» [۴۶].

[۴۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) قصۀ ازدواج پیامبر خدا جبا زن از این قرار بود که: نعمان بن جون نزد پیامبر خدا جآمد، و از ایشان خواست تا با زن که نامش (أمیمه) بود ازدواج نمایند، پیامبر خدا جاین پیشنهاد را پذیررفتند، و نعمان آن زن را با ابو أسید ساعدی نزد پیامبر خدا جفرستاد، أبو أسید می‌گوید: آن زن را در محلۀ بنی‌ساعده پیاده کردم، زن‌های قریه آمدند و برایش خوش آمدید گفتند، و از نزدش رفتند، چون پیامبر خدا جنزدش آمدند، برایش گفتند: خود را برایم ببخش، ولی آن زن از شقاوتی که داشت خود را از پیامبر خدا جبالاتر دانست، و همان بود که پیامبر خدا جاو را طلاق دادند و نزد خانواده‌اش فرستادند. ۲) گویند آن زن از این عملش همیشه اظهار ندامت می‌کرد، و غصه می‌خورد، تا اینکه از غم زیاد مرد. ۳) اگر کسی به زنش گفت: که بخانۀ پدرت برو، اگر به این سخن نیت طلاق را داشت، طلاق واقع می‌شود، و اگر نیت طلاق را نداشت، طلاق واقع نمی‌شود.