۱٩- باب: مَا يُنْهَى مِنَ السِّبَابِ وَاللَّعْنِ
باب [۱٩]: نباید کسی را دشنام داد و یا لعنت کرد
۲٠۳٠- عَنْ أَبِي ذَرٍّ سأَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «لاَ يَرْمِي رَجُلٌ رَجُلًا بِالفُسُوقِ، وَلاَ يَرْمِيهِ بِالكُفْرِ، إِلَّا ارْتَدَّتْ عَلَيْهِ، إِنْ لَمْ يَكُنْ صَاحِبُهُ كَذَلِكَ» [رواه البخاری: ۶٠۴۵].
۲٠۳٠- از ابو ذرسروایت است که وی از پیامبر خدا جشنیده است که فرمودند: «کسی نیست که دیگری را به فسق و کفر متهم کند، مگر آنکه فسق و کفر به خودش بر میگردد، [در صورتی که] آن شخص چنین نباشد» [۱۸٠].
۲٠۳۱- عَنْ ثَابِتَ بْنَ الضَّحَّاكِ، سوَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ حَدَّثَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى مِلَّةٍ غَيْرِ الإِسْلاَمِ فَهُوَ كَمَا قَالَ، وَلَيْسَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَذْرٌ فِيمَا لاَ يَمْلِكُ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَيْءٍ فِي الدُّنْيَا عُذِّبَ بِهِ يَوْمَ القِيَامَةِ، وَمَنْ لَعَنَ مُؤْمِنًا فَهُوَ كَقَتْلِهِ، وَمَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِكُفْرٍ فَهُوَ كَقَتْلِهِ» [رواه البخاری: ۶٠۴٧].
۲٠۳۱- از ثابت بن ضحاکس [۱۸۱]که از بیعت کنندگان شجره بود، روایت است که پیامبر خدا جفرمودند:
«کسی که به ملت دیگری غیر از ملت اسلام سوگند بخورد او همچنان است که گفته است.
و بر بنیآدم بر آنچه که مالک آن نیست نذری نیست.
و کسی که در دنیا به چیزی خودکشی نماید، در روز قیامت با همان چیز تعذیب میشود.
و کسی که مسلمانی را لعنت کند، مانند آن است که او را کشته باشد.
و کسی که مسلمانی را به کفر متهم کند، مانند آن است که او را کشته باشد» [۱۸۲].
[۱۸٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: اگر کسی به دیگری کافر و یا فاسق میگوید، در صورتی که آن شخص واقعا کافر و یا فاسق نباشد، این کفر و فسقش به خود گوینده بر میگردد، ولی اگر آن شخص متصف به همان صفت باشد، بر شخص گوینده چیزی بر نمیگردد، و با آن هم چون پوشیدن عیب از صفات پسندیدۀ اسلامی است، اگر کسی در دیگری عیبی سراغ دارد، نباید عیب آن شخص را برملا سازد، و پیامبر خدا جفرمودهاند: کسی که عیب مسلمانی را در دنیا میپوشد، خداوند عیبش را در آخرت میپوشد، مگر آنگه آن شخص ظالم باشد، که در این صورت برملا کردن عیب آن جواز دارد. [۱۸۱] وی ثابت بن ضاک بن خلیفۀ انصاری اشهلی است، از کسانی است که تحت شجره با پیامبر خدا جبیعت کرده بودند، در وقت وفات نبی کریم جهشت ساله بود، و در سال چهل پنج هجری وفات یافت، اسد الفابه (ض/۲۲۶). [۱۸۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا جاز چندین کار منع کردهاند: فرمودهاند: (کسی که به ملت دیگری غیر از ملت اسلام سوگند بخورد او همچنان است که گفته است)، مثلا: اگر کسی بگوید که اگر چنین و یا چنان کرده باشم، یهود و یا نصاری باشم، بعضی از علماء میگویند که در این صورت از یهود و نصاری میباشد، خواه در سوگند خود راست گفته باشد، و خواه دروغ، ولی صاحب (فتح المبدئ) میگوید: در صورتی یهود و نصاری میشود که در سوگند خود درووغ گفته باشد، و ظاهر حدیث مؤید نظر اول است، از این جهت طوری که در حدیث دیگری آمده است کسی که به این طریق سوگند میخورد، باید (لا إله إلا الله) بگوید، تا شبهۀ خروج از الام از وی رفع گردد. ۲) فرمودهاند: (و بر بنیآدم بر آنچه که مالک آن نیست نذری نیست)، مثلا کسی که میگوید: اگر خدا مریض مرا شفا داد، و یا مسافرم از سفر آمد، ده گاو خیرات میکنم، اگر این شخص فقیر باشد و گاوی در اختیار نداشته باشد، از این نذر بر وی چیزی لازم نمیگردد، این همان چیزی است که از ظاهر حدیث نبوی دانسته میشود، ولی بعضی از علماء میگویند که: بر چنین شخصی فعلا چیزی نسبت به وفای نذر لازم نمیشود، ولی این شخص در آینده اگر توانمند شد، بر وی لازم است تا به نذر خود وفا نماید. ۳) فرمودهاند: (و کسی که در دنیا به چیزی خودکسی نماید، در روز قیامت با همان چیز تعذیب میشود)، مثلا: اگ کسی خود را از کوهی بیندازد و به این طریق خودکشی نماید، در قیامت به طور دایم از کوه انداخته میشود، و اگر با کاردی به شکمش زده و خود را بکشد، در قیامت به طور مداوم کارد را بر شکمش فرو برده و خود را به این طریق میکشد، و حدیث دیگری به این معنی به تفصیل بیشتری قبلا گذشت. ۴) فرمودهاند: (و کسی که مسلمانی را لعنت کند، مانند آن است که او را کشته باشدف و کسی که مسلمانی را به کفر متهم سازد، مانند آن است که او را کشته باشد)، یعنی: گناه لعنت کردن مسلمان، و گناه به کفر متهم کردن مسلمان، مانند گناه کشتن آن مسلمان است، و با این هم متاسفانه چه بسا میشنویم که یکی برای دیگری میگوید،: ای لعنتی! ای کافر، و یا بر پدرت لعنت، و امثال اینها، و نمیداند که با این سخن خود مرتکب چه گناه بزرگی گردیده است.