۳- باب: مَا يُذْكَرُ مِنْ ذَمِّ الرَّأيِ وَتَكَلُّفِ القِيَاسِ
باب [۳]: مذمت رأی و تکلف در قیاس
۲۲۱۵- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو بقالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْزِعُ العِلْمَ بَعْدَ أَنْ أَعْطَاكُمُوهُ انْتِزَاعًا، وَلَكِنْ يَنْتَزِعُهُ مِنْهُمْ مَعَ قَبْضِ العُلَمَاءِ بِعِلْمِهِمْ، فَيَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ، يُسْتَفْتَوْنَ فَيُفْتُونَ بِرَأْيِهِمْ، فَيُضِلُّونَ وَيَضِلُّونَ» [رواه البخاری: ٧۳٠٧].
۲۲۱۵- از عبدالله بن عمروبروایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که میفرمودند: «خداوند بعد از اینکه علم را برای مردم عطا کرد، آن را به یکبارگی از بین نمیبرد، بلکه آن را از بین آنها به مرگ علماء با علمشان از بین میبرد».
«و بعد از مردان علماء، مردم جاهلی باقی میمانند که از آنها فتوی خواسته میشود، و آنها به (رأی) خود فتوی میدهند، و سبب گمراهی دیگران و گمراهی خود میشوند» [۳۶۳].
[۳۶۳] از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه: ۱) زمانی میآید که عالمی به معنی حقیقی آن وجود نمیداشته باشد، و اینکه این حالت در چه وقت است، نظریات مختلفی وجود دارد، و نظر امام ابن حجر/این است که: این حالت در آخر زمان است، و در این مورد بعد از تفصیل بسیاری میگوید: (و لایق آن است که این کار در وقت خروج دجال و یا بعد از موت عیسی÷صورت بگیرد، و در این وقت است که: جهان از کسی که منسوب به علم باشد، خالی میماند، بعد از مطلق مسلمان نیز خالی میشود، چه رسد به علماء، و کسانی باقی مانند که بدترین مردمان هستند، و در زمان اینها است که قیامت برپا میشود، والله أعلم). ۲) در مرحلۀ که علم و علماء از بین میروند، کتابهای علمی از قرآن و سنت و کتابهای دیگر وجود دارند، ولی چون عالمی نمیماند، و کسی به آنها عمل نمیکند، فائدۀ از وجود آنها نیست، در حدیث ابی امامه در بقیۀ این حدیث آمده است که: شخص بادیه نشینی برای پیامبر خدا جگفت: یا رسول الله! چگونه علم از بین ما برداشته میشود، حالانکه قرآن در پیش ما است، و محتویات آن را آموختهایم، و به فرزندان خود نیز تعلیم دادهایم؟ پیامبر خدا جسرشان را بالا کرده و در حال غضب فرمودند: «مگر همین یهود و نصاری مصاحف در بین آنها نیست؟ و با این هم به یک حرفی از آنچه که پیامبر آنها برای آنها آوردهاند عمل نکردند». امام ابن حجر/میگوید: این حدیث دلالت بر این دارد که شخص جاهل نباید به ریاست انتخاب شود، زیرا سبب مفاصد بسیاری میشود، و این حدیث دلیل برای کسانی است که خلافت اشخاص جاهل را جواز نمیدهند، ولو آنکه این جاهل عفیف و عاقل باشد، ولی اگر به قدرت رسید، و انتخاب بین یکی از این دو که: عالم فاسق، و جاهل پرهیزگار باشد، حتمی بود، جاهل پرهیز گار بهتر است، زیرا ورعش او را مانع میشود که بدون علم حکم کند، و پرهیزگاریاش باعث میشود که از دیگران سؤال کند.